📝 #خاطرهشهدا
یه خانمی بود_البته سن و سالش از حاجحسین بیشتر بود_ولی ما به شوخی چند باری سر به سرش گذاشتیم که این چشمش تورو گرفته و از این حرفا.....
حاجی خیلی نسبت به مسئله نامحرم و ارتباطات باهاشون حساس بود و بارها امتحانش کرده بودم،اصلا از این ناحیه آسیب پذیر نبود.
خانمه به اسم فعال فرهنگی و مدیر یکی از بخش های دولتی به حساب مسئولیت های اجتماعی سازمانش با حاجی مرتبط شده بود و چندتام اقلام رسونده برای هیئات...پرچم و از اینجور چیزا...
چند بار که سرش شوخی کردیم که دلیل داره توجهاتش نسبت به شما و مثلا خانمه پولداره و ماشینش فلانه و.....
دفعات بعدش کلا طوری مدیریت کرد که دیگه اون خانمو نبینه..
یه مدت بعد دربارهاش حرف زدیم گفت:«
بعضی چیزا شوخی شوخی جدی میشه
و بهتره از شوخیای اینطوری پرهیز کنیم!
🗣️ به نقل از دوست شهید
❤️ #شهیدحسینمعزغلامی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💢 میخواهم با مردم باشم
حاج قاسم با آن اقتداری که داشت و همه دنیا به دنبال او بودند، وقتی به کرمان میآمد با یک خودروی سمند جابهجا میشد و حاضر نبود کسی به دنبالش برود و از وی محافظت کند.
میگفت: «میخواهید مرا از مردم جدا کنید! من میخواهم با مردم باشم.»
🎙راوی: ابراهیم شهریاری؛ همرزم شهید سلیمانی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
aviny-19.mp3
3.68M
♦️«آری قسم به عصر، سوگند به زمان که انسان در خسران دائمی است مگر آنان که ایمان آوردند و از صالحین هستند.»
🔸اگر بگویم حیف است که بدون وضو گوش کنیم اغراق نکرده ام! لطفا آن را به دیگران هم هدیه کنیم که این روزها همه نیازمند این معارف هستیم.
🎙#شهید_مرتضی_آوینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_محسن_حججی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌دیدن این چندثانیه،
بر هر مسئولی واجب است...
#شهید_مهرداد_عزیزاللهی
#روزتون_شهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🌷 #دختر_شینا – قسمت 9⃣3⃣ ✅ فصل یازدهم 💥 مجبور بودم برای مهمانهایم شام بپزم. رفتم توی آشپزخانه.
🌷 #دختر_شینا – قسمت 0⃣4⃣
✅ فصل یازدهم
💥 توی راهرو که رسیدم، دیگر اختیار دست خودم نبود. نشستم کنار دیوار. پرستار دستم را گرفت، بلندم کرد و گفت: « بیا با دکترش حرف بزن. »
مرا برد پیش دکتری که توی راهرو کنار ایستگاه پرستاری ایستاده بود. گفت: « آقای دکتر، ایشان خانم آفای ابراهیمی هستند. » دکتر پروندهای را مطالعه میکرد، پرونده را بست، به من نگاه کرد و با لبخند و آرامشی خاص سلام و احوالپرسی کرد و گفت: « خانم ابراهیمی! خدا هم به شما رحم کرد و هم به آقای ابراهیمی. هر دو کلیهی همسرتان به شدت آسیب دیده. اما وضع یکی از کلیههایش وخیمتر است. احتمالاً از کار افتاده. »
💥 بعد مکثی کرد و گفت: « دیشب داشتند اعزامشان میکردند تهران که بنده رسیدم و فوری عملشان کردم. اگر کمی دیرتر رسیده بودم و اعزام شده بودند، حتماً توی راه برایشان مشکل جدی پیش میآمد. عملی که رویشان انجام دادم، رضایتبخش است. فعلاً خطر رفع شده. البته متأسفانه همانطور که عرض کردم برای یکی از کلیههای ایشان کاری از دست ما ساخته نبود. »
💥 چند روز اول تحمل همه چیز برایم سخت بود؛ اما آرامآرام به این وضعیت هم عادت کردم. صمد ده روز در آن بیمارستان ماند. هر روز صبح زود خدیجه و معصومه را به همسایهی دیوار به دیوارمان میسپردم و میرفتم بیمارستان، تا نزدیک ظهر پیشش میماندم. ظهر میآمدم خانه، کمی به بچهها میرسیدم و ناهاری میخوردم و دوباره بعدازظهر بچهها را میسپردم به یکی دیگر از همسایهها و میرفتم تا غروب پیشش میماندم.
💥 یک روز بچهها خیلی نحسی کردند. هر کاری میکردم، ساکت نمیشدند. ساعت یازده ظهر بود و هنوز به بیمارستان نرفته بودم که دیدم در میزنند. در را که باز کردم، یکی از دوستان صمد پشت در بود. با خنده سلام داد و گفت: « خانم ابراهیمی! رختخواب آقا صمد را بینداز، برایش قیماق درست کن که آوردیمش. »
با خوشحالی توی کوچه سرک کشیدم. صمد خوابیده بود توی ماشین. دو تا از دوستهایش هم اینطرف و آنطرفش بودند. سرش روی پای آن یکی بود و پاهایش روی پای این یکی. مرا که دید، لبخندی زد و دستش را برایم تکان داد. با خنده و حرکتِ سر سلام و احوالپرسی کردم و دویدم و رختخوابش را انداختم.
💥 تا ظهر دوستهایش پیشش ماندند و سربهسرش گذاشتند. آنقدر گفتند و خندیدند و لطیفه تعریف کردند تا اذان ظهر شد. آنوقت بود که به فکر رفتن افتادند. دو تا کیسهی نایلونی دادند دستم و دستور و ساعت مصرف دارها را گفتند و رفتند. آنها که رفتند، صمد گفت: « بچهها را بیاور که دلم برایشان لک زده. » بچهها را آوردم و نشاندم کنارش. خدیجه و معصومه اولش غریبی کردند؛ اما آنقدر صمد ناز و نوازششان کرد و پی دلشان بالا رفت و برایشان شکلک درآورد که دوباره یادشان افتاد این مرد لاغر و ضعیف و زرد پدرشان است.
🔰ادامه دارد...🔰
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
شهید محمدرضا تورجی زاده:
مردم هر وقت کار تون جایی گیر کرد ،امام زمان تون رو صدا کنید یا خودش میاد ، یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه...
🌷#سالگرد_شهادت
🌷#شهید_تورجی_زاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
6068059114355.mp3
3.13M
💐هر وقتی گممی شم تو سختی و بلا
من پیدا می کنم راهم و با این ستاره ها
💠زمینه شهدایی
🎙برادر مصطفی اللهیاری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷#متن_خاطره
🌿 گونی های نان خشک راچیده بودیم کنار انبار.
حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد.
پرید به ما که "دیگه چی؟ نان خشک معنی ندارد."
ازهمان موقع دستور داد تا این گونیها خالی نشده کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه ها.
تامدتها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی میکردیم وسط سفره و نان های سالم تر را جدا میکردیم و میخوردیم.
#شهید_ابراهیم_همت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
اگر میبینیم در کار خستگی وجود داره، باید بریم اون مورد رو حل بکنیم؛ کار، کاری نیست که توش خستگی داشته باشه.
◀️ جنگیدن در راه خدا خستگی نمیاره؛ اگه داریم خسته میشیم، باید بررسی کنیم علتش چیه؟ چرا داریم خسته می شیم؟ ایراد اینه که یه چیز غیرخدایی قاطی قضیه هست.
🌷#شهید_حسن_باقری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
لطفا از کلیپ بالا دیدن کنید 😔 ببینید یه مادر مریض و از کار افتاده با چهار تا فرزندش در چه شرایطی زن
به لطف خدا و کمک شما عزیزان
80 میلیون تومان بابت رهن برای مادر بی سرپناه همراه با چهار فرزندش به حساب خیریه واریز شد 🌺
امروز براشون خونه کرایه کردیم 😍
یه بنده خدا بانی شد و یه یخچال نو به قیمت 12 میلیون براشون خرید😍
یه بنده خدایی دیگه یه اجاق گاز بهشون هدیه داد😍
مونده فرش و یه تلویزیون و چند تا پتو و وسایل آشپزخانه،این وسایل هم به کمک شما عزیزان حتما براشون مهیا میشه..
ان شاالله خونه تکمیل شد گزارش تصویری رو داخل کانال قرار میدیم..
ممنون از همه عزیزانی که کمک کردن 🌺
شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
6273817010138661
حاج آقا محمودی مسول خیریه👇
@mahmode110
09130125204
احکام آنلاین📚
╭┅─────────┅╮
@ahkam_online110
╰┅─────────┅╯
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشمهای قشنگی که خدا خاطرخواهشان شد..!
چشمهایی که هیچگاه به روی گناه باز نشدند
#شهید_ابراهیم_همت🥀
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯