روزی سفیر روم به کوفه آمد.
(در آن زمان مسئولیت پذیرایی از کسانی که از خارج میآمدند به عهده امامحسنعلیهالسلام بود)
هنگامی که برای سفیر سفره پهن کردند
هنگام غذاخوردن، احساس غصه و ناراحتی کرد و گفت غذا نمیخورم.
امام حسن دلیل را پرسیدند.
سفیر گفت: شبی در کوفه به مسجد رفتم،
فقیری را دیدم که میخواست افطار کند.
سفرهاش را باز کرد،
مشتی آرد جو در دهانش ریخت و
کوزهای آب هم مقابلش بود.
به من تعارف کرد که تو هم بخور،
من گفتم نمیتوانم از این خوراک بخورم.
دلم برای او سوخت، اگر بشود
از این غذا برای او نیز ببرم.
صدای گریهی امام حسن(ع) بلند شد و فرمود:
او پدرم علی(علیهالسلام) است!
او امیرالمومنین و خلیفه مسلمین است...!
📚 ینابیعالموده،ص۱۴۷
#یکشنبه_های_علوی💚
#مولا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#محمد_مهدی_لطفی_نیاسر
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ها واقعیت هاست برادر!
امشب فکر کنیم؛ نکنه دچار روزمرگی
شدیم، نکنه زندگی شده برامون یه کار و یادمون رفته امام مون هر روز منتظره و هر صبح و شام خون گریه میکنه...
#صوت_شهید
#شهید_حسن_باقری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه : ۱۱۲-۱۱۱
🔻قسمت : ۶۳
همرزم شهید:رضا نژاد شاهرخ آبادی
واحد اطلاعات، سه بخش بود: ستاد که کارش تهیه ی کروکی و نقشه کشی بود؛ دیده بانی؛ و شناسایی. اروند، سه نهر داشت : علیشیر، بلامه، مجری.
من و حسین، در نهر بلامه با هم بودیم.
یک ساختمان بزرگ را مقر کرده بودند. در عملیات خیبر، در گردان ذوالفقار به فرماندهی حاج احمد امینی بودم.
بعد از عملیات خیبر، گردان ذوالفقار به گردان 410 غوّاص تبدیل شد.
چون ما آموزش غوّاصی دیده بودیم، برای شروع عملیات والفجر8 وارد محورها شدیم.
در آنجا با حسین بادپا آشنا شدم.
بچّه های اطلاعات عملیات، خطی را از ژاندارمری تحویل گرفته بودند.
ما هم در خط بلامه بودیم.
مدّتی من و حسین برای بررسی جزر و مد آب با هم بودیم.
این باعث شده بود که دوستی مان بیشتر شود.
حسین، خیلی عارف و مخلص بود. حرف زدن، نشستن در کنارش، عباداتش، توکلش و ...، حال و هوای دیگری به انسان می داد. برای همه دعای عاقبت به خیری می کرد.
همه، شیفته ی حسین بودیم.
وقتی من و یزدانی برای شناسایی می رفتیم،
حتماً ما را از زیر قرآن رد می کرد.
بعد هم منتظر می ماند تا برگردیم.
بعد از مدّتی، اروند را به چند محور تقسیم کردند.
قسمت شد تا من و حسین، باز در نهر علیشیر کنار هم باشیم.
علیشیر تا مقر خط، حدود چهار پنج کیلومتر فاصله داشت. صمیمیت و دوستی من و حسین، از قبل بیشتر شده بود.
به اخلاق و روحیات همدیگر آشنا شده بودیم.
خیلی به غسل شهادت اهمیّت می داد. ما برای آب، آذوقه و نفت مشکلاتی داشتیم.
روزی، داخل بوته ها قدم می زدم.
الاغ سر گردانی را دیدم.
فکری به ذهنم رسید. گفتم: این الاغ، به درد کارهای تدارکاتی می خوره. دویدم دنبالش. به هر سختی ای بود،گرفتمش.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
میگنچرامیخوای شهیدشی؟!
میگہدیدیدوقتی یہمعلمرودوستداری
خودتومیڪشی توکلاسشنمره²⁰بگیری
ولبخندرضایتشدلتروآبڪنہ؟!
منم دلمبرالبخندخدامتنگشدھ ..
میخوامشاگرداولڪلاسشبشم
#شھید_حمید_سیاهڪالی_مرادی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنانی از حاج قاسم که دشمن نمیخواهد بشنود!
#شهادت
#شهدا
#سردار_دلها
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
یا مَن یَسمَعُ أَنینَ الوَاهِنِینَ!
ای آنکه ناله خسته دلان را می شنود...
الهی!
اَعِنّی بِالْبُكاءِ عَلى نَفْسی ...
خدایا!
کمکم کن تا بر خودم و احوالاتم بگریم ...
📎 #به_یاد_فرماندهان_شهید حاج حسین همدانی ،حسن ترک ، محسن امیدی و محسن اسکندری🌷
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
#شهادت
🌷آرزوی که برآورده شد
🌷شهادت در حال سجده
🔸میگفت: دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم.
در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است. فکر کردم نماز می خواند؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت.
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم، به پهلو افتاد. دیدم گلولهای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت. صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم، با خودم گفتم: «این که یوسف شریف است...
🔹راوی: همرزم سردار
#شهید_یوسف_شریف
متولد: اردیبهشت ۱۳۴۲
شهادت: ۱۳۶۴عملیات: والفجر ۸
مسئولیت: جانشین مخابرات لشکر ثارالله کرمان
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَج
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
یکی از خصوصیتهای بارز شهید صدرزاده تاکید بر نماز اول وقت بود، همیشه اذان نماز صبح مقر را سید ابراهیم میگفت.ما به دلیل اینکه بحث تبلیغ را انجام میدادیم و مستمر به نقاط مختلف سفر میکردیم نمیتوانستیم روزه بگیریم اما او روزه میگرفت و برای سحری بیدار می شد.
💠یک روز نماز صبح را با صدای سید بیدار شدم، توی مقر قدم میزد و لابه لای هر بند از اذانش فریاد میزد و میگفت:برادرها وقت نماز شده برپا،دلاورا بلند شوید وقت نماز است.ما هم از آن به بعد سر به سرش میگذاشتیم و با اینکه صدای خوبی هم نداشت (با خنده) میگفتیم بعد از این با صدای خوش خودت اذان بگو!
#شهید_مصطفی_صدرزاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از مردم پرسیدند چرا اسم کوچه ها رو به اسم شهدا می زنند؟🤔
#شهدا
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل: سوم
🔸صفحه: ۱۱۳-۱۱۲
🔻ادامه قسمت: ۶۳
همرزم شهید: رضا نژاد شاهرخ آبادی
آمدم سمت سنگر.
مرتضی بشارتی، مسجدی وحسین بادپا بیرون سنگر بودند.
همین که مرا با یک الاغ دیدند، آمدند سمت من.
با تعجب گفتند « این الاغ رو از کجا
آورده ای ؟!».
خندیدم و گفتم «این الاغ از امروز اومده به ما در کار تدارکات کمک کنه
و برامون نفت، آب و آذوقه بیاره!
من رو باش
که هر لحظه به فکر شماها هستم!».
همه خندیدند.
حسین گفت «هر کسی برای اولین بار سوار الاغ بشه، من بهش گواهی نامه
می دم.»
گفتم «کاری نداره.».
سوارش شدم الاغه به قدری چموش بود و طوری محکم زمینم زد که کمر، دست و پاهام درد گرفت.
دو نفر دیگر، بادی به غبغب شان انداختند
و گفتند «رضا، این، کار تو نیست.
حالا ببین
ما چه کار میکنیم!».
آن ها را هم بد جور زمین زد.
بقیه ی بچه ها که این وضعیت را دیدند، بی خیال الاغ شدند. دوباره گفتم «من، یه بار دیگه امتحان می کنم.»
حسین گفت «رضا، بی خیال شو!
ممکنه دست و پات بشکنه»
گفتم نه!
رفتم یک دهنه برای مهارش درست کردم
کمی علوفه، همان دور و بر پیدا کردم و جلویش ریختم.
آن روز به هر ضرب و زوری
بود، توانستم سوارش شوم.
از آن به بعد، فقط به من سواری می داد.
هیچ کس نمی توانست نزدیکش شود.
حسین، چند باری امتحان کرده ولی نتوانسته بود یاد بگیرد.
روزی با حالت اعتراض آمد و گفت «رضا، من هم برای حموم به این الاغ نیاز دارم! نمی شه که فقط تو از این الاغ استفاده کنی».
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
جوونییواشکیهاییداره..
بعضیهاجوانکهبودند،
یواشکییهکارهاییمیکردند؛
یواشکیساکشونروجمعمیکردن،
یواشکیشناسنامههاشونو
دستکاریمیکردند..
یواشکیمیرفتندجبھه
یواشکیمیرفتندخط
وشبمیرفتندعملیات!
یواشکینمازشبمیخوندند
یواشکیگریهمیکردند
یواشکینامهووصیتنامهمینوشتند،
آخرشمیواشکیتیرمیخوردند
وشھیدمیشدند:)!'😔💔
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#شهداا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯