eitaa logo
کوچه شهدا✔️
82.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
6 فایل
🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها #قسمت_صد_و_نود_سه 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 این طور وقت
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 عبدالحسین رو کرد به من،با لبخندی به لب گفت:«چون خودشون نمی آن عملیات و جاشون امنه فکر می کنن ما هم در امان هستیم و بناست هیچ خطری تهدیدمون نکنه.» بچه ها همه گرم حرف زدن بودند منتهی هیچ کس صبحت دنیا را نمی کرد حرف ها همه از شهادت بود و از آخرت و وصیت های باقیمانده شورو شعفشان قابل وصف نبود بعضی ها حتی به گریه و زاری حرف می زدند. من و عبدالحسین هم، رفتیم گوشه ای، یادم هست والفجر مقدماتی عملیات حساسی بود تو منطقه ی فکه، و از آن حساستر،مأموریت ما بود؛ باید می زدیم به پاسگاه طاووسیه ی عراق،همیشه تو این طور موارد،عبدالحسین بیشتر از هر چیزی سفارش خانواده اش را می کرد آن جا شروع کردیم به همین صحبت ها،گاهی حرف ها به شوخی کشیده شد و گاهی هم جدی می ش.د چند دقیقه ای مشغول بودیم، یکهو صدای انفجار یک گلوله از جا پراندم، انگار از طرف دشمن بود. سریع دویدیم طرف محل انفجار،سفیدی محاسن پیرمردی به خون آغشته شده بود ترکشها قلب و پهلوش را دریده بود. اوضاع وخیمی داشت. دست نمی شد به اش بزنی پیش خودم گفتم:« معلوم نیست چرا هنوز جریان خونش قطع نشده؟!» دو،سه تای دیگر از بچه ها مجروح شده بودند آنها را سریع فرستادیم عقب او ولی وضعیتش طوری بود که نمی شد حتی تکانش بدهی، لحظه های آخر عمرش را می گذراند. عبدالحسین کنارش نشست سرش را آهسته بلند کرد و گذاشت رو پاش،پیشانی اش را آرام بوسید، پیرمرد با صدای زیری گفت::«می خواستم تو عملیات باشم و اون جا شهید بشم، ولی...» با آن حالش،اشک تو چشمهاش جمع شد. عبدالحسین دنبال جمله ی او را گفت:«ولی خداوند، قبل از عملیات تو رو طلبیده،داره می بره» پیرمرد به سختی نفس می کشید باز لبها را از هم برداشت نالید:«خیلی دوست داشتم بیام تو عملیات شهید بشم!» غم و اندوه چهره ی مردانه عبدالحسین را گرفته بود. سعی هم داشت که روحیه اش را حفظ کند.گفت: «پدر جان! من همین الان حاضرم با تو یک 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯