حُسنا 💔
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست
#قیصرامین_پور
#خاطرات_شهدا
#شهیدسجادمرادی
نصف شب بیدار شدیم..عملیات بود ..
حال و هوای بچه ها عوض شده بود
😇.معلوم بود اتفاقاتی می افتد..راه افتادیم ..۷ نفر بودیم به فرماندهی شهیدسجادمرادی عملیات در شهر خلصه از توابع خان طومان و حلب بود
سوار ماشین🚗شدیم..سجاد که خیلی شوخی میکرد و همیشه خنده بر لب داشت 😃بیشتر از همه معلوم بود حالش دگرگون شده.. در راه زیر آتش🔥شدید دشمن بودیم ..هر لحظه احتمال زدن ماشین ما بود ...صدای انفجار💣 تیر قناصه...تیربار ها ...تک تیرانداز ها ...
بچه ها نگران انفجار ماشین بودن ...اما باز هم سجاد شروع کرد🙂
شرط اول فرماندهی روحیه دادن به بچه هاست...سجاد شروع کرد به مداحی🎤 تا حواس بچه ها را پرت کند و به بچه ها گفت آهسته به خشاب ها بزنید ...(به جای سینه زنی)
حدود ۱۵ دقیقه مداحی کرد ..
شعر معروف سیدرضا نریمانی ..
حسین جانم ...
حسین جانم ...
حسین جانم جانم جانم ...
حسین جانم ..
حسین آقام ...
حسین مولام ...
ادامه داد ...
اذان گفته بودند و کم کم داشت آفتاب میزد و ما نماز نخونده بودیم 😱
بچه ها گفتن سجاد ، آفتاب داره میزنه و نماز نخوندیم ... چیکار کنیم🤔
سجاد اشاره کرد به سیدیحیی گفت :سید پیش نماز ماست ...آقا سید چیکار کنیم ؟
شهیدسیدیحیی براتی که آخرین ساعت های زندگی رو سپری میکرد عاشقانه گفت : به خدا همین نماز با پوتین و عقب ماشین اون دنیا دستمون رو میگیره😃
حدود ساعت ۱۰ صبح موشک و تانک و شهادت فرمانده و پیش نماز عاشق ...
آری ...شهیدسجادمرادی فرمانده دلها بود ...شهیدسیدیحیی براتی پیش نمازی عاشق بود که بهترین نمازش را عقب ماشین به جا آورد ...😇
✅یادمان باشد..شهدا هر کدام درس عبرتی هستند..پس این درس عبرت ها را برای دوستان خود بفرستید تا با شهدا آشنا بشن
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@KoocheyEhsas
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
سلام
دوستان گرامی ،امروز پارت رمان نداریم.
ان شاالله فردا با پارت های هیجانی و زیبا در خدمتتون هستیم🌹
1_25988019.mp3
4.42M
نواهنگ
حاج حسین یکتا
بسیار زیبا
خاطرات ناب 💠
از شهدای ناب 💠
╭─┅═♥️═┅╮
@koocheyEhsas
╰─┅═♥️═┅╯
#خاطرات_شهدا
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
هر کاری میکردن دکترا👨⚕سید به هوش نمی اومد. اگر هم می اومد یه یازهرا (س)میگفت؛دوباره ازهوش میرفت😫
کمی آب زمزم با تربت به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبای سید .😥
چشماشو باز کرد وگفت: این چی بود؟ گفتم: آب... گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کارو نکن😐
من با مادرم تو کوچه های مدینه بودیم،تازه راز یازهرا(س) گفتناشو فهمیدم😇
یاد شهدا با صلوات🌷
╭─┅═♥️═┅╮
@koocheyEhsas
╰─┅═♥️═┅╯
May 11
ڪوچہ احساس
🎶🎶موسیقی مناسب با پارت شب
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@KoocheyEhsas
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌞
ڪے گفتہ نمیشہ اول صبح
سرحال و
با نشاط بود
من با "ٺُ"
سرحالِ سرحالم ...😍
صبحتون بخیـــــــر🌹
╭─┅═♥️═┅╮
@koocheyEhsas
╰─┅═♥️═┅╯
May 11
اگر شهید شوم تو چکار می کنی؟
یکبار گفت اگر من شهید شوم تو چکار می کنی؟ گفتم: خدا مواظب منه، تو نگران نباش. می گفت دلم می خواهد امیر محمد را طوری تربیت کنی که خدا دوست دارد. سه شنبه ساعت 12 شب زنگ زدم و نیم ساعتی حرف زدیم. صداش خیلی خسته بود. گفتم: چقدر صدایت خسته است. علی عادت نداشت از خستگی بگوید در همه این مدت زندگی یکبار نشنیدم بگوید خسته ام. این بار هم نگفت فقط وقتی من به رویش آوردم نگفت نه، فقط پرسید: واقعا اینقدر مشخص است؟ گفتم: مزاحمت نمیشم برو استراحت کن هر وقت تونستی تماس بگیر که دیگر نشد...
علی در زندگی مشترکمان اخلاقش به گونه ای بود که یکبار هم داد نزد. هر چند من زیاد غر میزدم اما او فقط صبوری میکرد.
╭─┅═♥️═┅╮
@koocheyEhsas
╰─┅═♥️═┅╯