eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🍃 هروقت‌احساس‌ڪردیداز"امام‌زمان" دورشدیدودلتون‌واسه‌آقاتنگ‌نیست... این‌دعاۍڪوچیڪ‌روبخونید.. 'اللّٰهم‌لَیـِّن‌قَلبۍلِوَلِـیِّ‌اَمرڪ' یعنے...خدایادلم‌رو،واسه‌امامم‌نرم‌ڪن
هدایت شده از ڪوچہ‌ احساس
📌حتما بخوانید 👌👌👌 دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد... پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.  در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت... دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود فکر می کرد. آن شب برای نخستین بار را به معنای واقعی حس کرد.  روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد. دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما... پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.  دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد...   ادامه فقط اینجا...👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3535142995Ceb0970025a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ عمرے اسیر هجر و غم بے قرارےام بارانےام ڪہ بر سر راه تو جارےام عمرم بہ سر رسید بیا عشق فاطمہ از حد گذشتہ مدت چشم انتظارےام 🌷 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
واگویه‌های خوشه‌ی_ماه حرف زدن برایم سخت است ... از گذشته و از الان صحبت کردن گذشتن سخت است ان هم از گذشته ی که تورا ویران کرده است .. بخشیدن فردی که در گذشته دلت بلورینت را ریز ریز کرد و راحت از کنار ان گذاشت دشوار است ... از گذشته و انچه ک گذشته هر چه بگویم کم است از سختی ها ک ب خودم و تو دادم از رنج و دوری های از فاصله های افتاده از خاموشی چراغ عشقمان از دل های شکسته ای ک رنگ خوشی ب خود ندید و اعتماد های ک که رنگ باخت و از بین رفت .. گذشته سخت گذشت، اما گذشت ... حال دیگر من و تو ن عشق اتشین داریم و ن دل پر الهتاب و هیجان انگیز گذشته الان هر دو شده ایم موج های ارام بر روی سطح دریا ک دلشان ساحل ارامش را میخواهد... میخواهم که مرا با حال الانم و انچه ک هستم قضاوت کنی و انتخاب کنی نه با انچه ک گذشت.. هر چند سخت است اعتماد و اطمینان ب مردی ک ویرانگر دلت است اما این مرد ویرانگر قبل از دل تو دل خودش را ب اتش کشید و خاکسترش را زمانه برد . دل الان من دل گذشته نیست بلکه دلی است که از خاکستر حوادث هولناک گذشته ساخته شده و رنج سختی، را ب خود دیده تا اینی ک الان میبینی باشد ... اگر خواستی مرا قبول کنی گذشته را ببخش نه بخاطر اینکه لایق بخشش هستم فقط بخاطر اینکه خودت ارامش داشته باشی و راحت تر زندگی کنی و بعد در باره ی ((من جدید)) تصمیم بگیری ... دلم میخواهد مرا قبول کنی تا باهم ب ارامش برسیم لحظه ای کنار هم بنشینیم و چای زنجبیلی بخوریم و باهم به تماشای گذر روزگار بنگیریم و لبخند مهربانی و صبر را تقدیم لحظات زندگیمان کنیم ....
‌ خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد... •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
دنیای بدون لبخند... مثل آسمون بدون خورشیده لحظه هاتون پراز لبخند🙂 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
دردیده ی ما نقش رخ دوست اگر نیست یادش به دلم لحظه ای از سینه جدا نیست درسینه ی بی کینه ی ما نقش تو جاریست هر چند که دردیده ی ما جای تو خالیست الهی دلت جای شادی باشه تقدیم به شما دوستان خوب 🌹 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
روز های بی تو بودن و دور بودن از تو سخت گذشت سخت تر از انچه ک فکرش را بکنی سخت ترین زمان، لحظه ای بود ک دلم با تو بودن و ارامش در کنار تو بودن را میخواست دلم ارامش درونیت ک یادخدا رابرایم تجلی میکرد میخواست .. اما نبودی و دور بودی وفاصله ها بودودر این بین و من و تو تنها... اما در بین این فاصله ها چیزی بود ک تحمل این دوری برایم اسان میشد ان هم عشقی ک در این فاصله جاری بود یاد تو ک هر لحظه با من بود و امید ب اینده ای روشن ک کنار تو خواهم داشت مرا ودار میکرد ک هر روز عاشق تر باشم و بیشتر از دیروز عاشقی کنم و ایستادگی... حالا دانستم اگر چه خیلی دور باشی یا اگر چه خیلی نزدیک مثل الان ک تورا دارم چیزی از عشق من کم نخواهد کرد شاید دلتنگی ام زیاد شود اما عاشقی ام هرگز.... چرا ک من درون تو و درکنار تو خدا را یافتم اصلا شاید خدا تورا ب من داد ک بیشتر خدا را در جهان اطرافم ببینم و درک کنم پس من عشق الهی است عشقی ک ب تو دارم مرا ب خدا وصل میکند پس این ماندگار خواهد بود و جاودان چرا ک از منبع عشق جهان سر چشمه گرفته است و همیشه جادوان خواهد بود ..
گر جوابم را نمی‌گویی، جوابم کن به قهر گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین‌تر است 👤
واگویه‌های خوشه‌ی_ماه حرف زدن برایم سخت است ... از گذشته و از الان صحبت کردن گذشتن سخت است ان هم از گذشته ی که تورا ویران کرده است .. بخشیدن فردی که در گذشته دلت بلورینت را ریز ریز کرد و راحت از کنار ان گذاشت دشوار است ... از گذشته و انچه ک گذشته هر چه بگویم کم است از سختی ها ک ب خودم و تو دادم از رنج و دوری های از فاصله های افتاده از خاموشی چراغ عشقمان از دل های شکسته ای ک رنگ خوشی ب خود ندید و اعتماد های ک که رنگ باخت و از بین رفت .. گذشته سخت گذشت، اما گذشت ... حال دیگر من و تو ن عشق اتشین داریم و ن دل پر الهتاب و هیجان انگیز گذشته الان هر دو شده ایم موج های ارام بر روی سطح دریا ک دلشان ساحل ارامش را میخواهد... میخواهم که مرا با حال الانم و انچه ک هستم قضاوت کنی و انتخاب کنی نه با انچه ک گذشت.. هر چند سخت است اعتماد و اطمینان ب مردی ک ویرانگر دلت است اما این مرد ویرانگر قبل از دل تو دل خودش را ب اتش کشید و خاکسترش را زمانه برد . دل الان من دل گذشته نیست بلکه دلی است که از خاکستر حوادث هولناک گذشته ساخته شده و رنج سختی، را ب خود دیده تا اینی ک الان میبینی باشد ... اگر خواستی مرا قبول کنی گذشته را ببخش نه بخاطر اینکه لایق بخشش هستم فقط بخاطر اینکه خودت ارامش داشته باشی و راحت تر زندگی کنی و بعد در باره ی ((من جدید)) تصمیم بگیری ... دلم میخواهد مرا قبول کنی تا باهم ب ارامش برسیم لحظه ای کنار هم بنشینیم و چای زنجبیلی بخوریم و باهم به تماشای گذر روزگار بنگیریم و لبخند مهربانی و صبر را تقدیم لحظات زندگیمان کنیم ....
فقط یک عدد کنترل خشم😍😍 چقد خووووبی تو خدا💕 👏 ⛔️⛔️⛔️⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺️«قارون» هرگز نمی دانست که روزی ، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند. و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است. و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند، کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید. و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند ، هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید. و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند ، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد. 🔻بگونه ای زندگی می‌کنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز هم موقعیت خود را لعنت میکنیم و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم ! ️خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما🙏 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
چیزهایی را جمع كنيد كه با خرج کردن شان نه تنها از مقدار آنها كم نشود بلكه بیشتر هم بشود. همچون: دانش، مهربانی، سخاوت، لبخند، اخلاق خوب و انسانیت.⁩
شر با شر خاموش نمیشود چنان که آتش با آتش، بلکه شر را خیر فرو مینشاند و آتش را آب •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
. رفتین؟ پاک کنم پشیمون میشیا😁 .
❤️ امام صادق علیـہ السلام : نفــس خودت را دشمنـی قرار بده، که با آن مبارزه می‌کنی و عاریه‌ای بشمــار ڪه آن را برمی‌گـــردانــی. 📚 تحف‌العقــول صفحـہ ۳۱۴ •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
حاج قاسم سلیمانی: حواستان باشد! همه یِ ما دیر یا زود میرویم... آنچه میماند عملِ ماست❗️☝️ •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 ( دوستان حقیقی ) ♦️ مرد:‌ اینها دیگر کیستند؟! ♦️ زن: اینها که از دوستان ونزدیکان ما نیستند!در خانه ی ما چه میکنند؟! صداپیشگان: مسعود سفری/نسترن آهنگر/علی گرگین/علی حاجی پور/هاشم اقبال/کامران شریفی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی https://eitaa.com/joinchat/2082144340Cfc77882043
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باید نوشت نام تو را با دوات عشق زیرا که از تو بوده‌همیشه‌حیات‌عشق پنهان‌شده به سایه‌ی‌عشق‌تو ذات‌عشق✨ پس اهدنا صراط علی شد صراط عشق...!!😍☝️ •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
سلام به همه‌ی کوچه احساسی های عزیز🌹 ممنون از صبوری تون تا اینجای داستان. یک قسمت دیگه احتمالا تا پایان خوشه ماه مونده. خوشه ماه نزدیک دوسال مهمان شما بود. کم کم باید با داستانی که هممون باهاش زندگی کردیم، خداحافظی کنیم. امیدوارم تونسته باشم لحظه های زیبایی رو براتون ترسیم کنم. بزودی با خبرهای خوب خدمتتون میام. شب خیر یاعلی
شب باش : در پوشیدن خطای دیگران زمین باش : در فروتنی خورشیدباش : در مهر و دوستی کوه باش : در هنگام خشم و غضب رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران دریاباش : در کنار آمدن با دیگران خودت باش : همانگونه که می نمایی ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ : ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿد ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ😊 ⚠️همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت! چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی. همیشه شکست با کوزه است. •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکیه در هر برزن و هر کوچه راهی میزنند شاعران هم بیت های قتلگاهی میزنند آنقدر شور در سر عشاق هست ارمنیها هم را سیاهی میزنند... ❤️🍁🍂🥀 سلام روزتون حسینی •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
🔺️ وقتی شیطان اَمر خدا را اطاعت کرد 🔸️زن فقیری که خانواده کوچکی داشت ، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و در بخش حرف‌دل مردم رادیو از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد ، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده ، بگو کار شیطان است. وقتی منشی به خانه زن رسید ، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند ، حتی شیطان هم فرمان می برد. •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
📌 *شهید مدافع حرمی که برای حاج قاسم یک همت بود* 🔹️ دوستش می‌گفت: حضرت آقا که فرمودند ، فردا *محمدحسین* گوشیشو عوض کرد و یه گوشی ایرانی گرفت... ◇ *محمدحسین* عادت داشت موقع سینه زنی پیراهنش رو در بیاره، شور می‌گرفت تو هیئت، می‌گفت برا *امام حسین* کم نذارین،. تا روزی که فرمودند ؛ *محمد حسین* دیگه این کار رو ... ◇ روز عید که بچه‌ها چراغارو خاموش کردن تا روضه بخونن چراغ رو روشن کرد و گفت: حضرت آقا گفتن با شادی اهل بیت شاد باشید با ناراحتیشون ناراحت. کی گفته ما دیوونه حسینیم؟ کاملا هم آدمای عاقل باشعوری هستیم عاقلانه حسینیم... ◇ به قول خودش نمی‌ گذاشت حرف آقا بشه. بلافاصله اطاعت می‌کرد. توی جلسات مبنای حرفاش فرمایشات حضرت آقا بود. ◇ رو کار حساس بود پای کار بود، هدف رو در نظر می‌گرفت و طرح می‌ریخت و اعضا براش اولویت داشت 🔹️ *سردار سلیمانی: عمار (شهید محمد خانی) برای من مثل بود* 🍃🌷
شاید زندگی پیدا کردن بخش هایی از خودمان در تکه‌تکه‌هایی از یک کُل منسجم است. پیدا کردنی که به اندازه یک عمر طول می‌کشد و تکه‌هایی که همه‌جا حضور دارند و فقط کافی‌ است ما در مسیرشان قرار بگیریم، آن وقت اگر هشیار باشیم، شاید بخش هایی از خودمان را ببینیم، بخش هایی از خودمان را در رابطه ها و در آدم‌هایی که تجربه می‌کنیم، در موقعیت‌هایی که قرار می‌گیریم، در فیلم‌هایی که می‌بینیم، در داستان هایی که میخوانیم، در تاریخی که مرور می‌کنیم و حتی در کوچه ای که هیچ عابری ندارد و باد درخت‌هایش را بدون حضورِ تماشاچیان نوازش می‌کند. شاید زندگی همین است . •┈┈••✾•❤️•✾••┈┈• @koocheye_khaterat •┈┈••✾•❤️•✾••┈┈•