هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان کوتاه ( کلاهت پس معرکس )
معلم: خب ،همه برگه ها بالا، ... آفرین بچه ها حالا هرکس برگه خودش رو بذاره تو کیفش ببرید خونه بدور از چشم کسی، خودتون تصحیحش کنین و نمرتون رو به من اعلام کنین.هر نمره ایی که بگید من قبول دارم
ناصر: هه اینطوری که همه بیستیم آقا
مرتضی: من 21 میشم
سلمان: من پورفسون میشم
بچههای کلاس: 😂😂😂😂😂😂😂
صداپیشگان : محمدرضا جعفری - مسعود صفری - امیر علی مؤمنی نژاد - محمد علی و محمد طاها عبدی - کامران شریفی - احسان فرامرزی
نویسنده: مهدیه عبدی
کارگردان: علیرضا عبدی
پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی
@radiomighat
🌼 دوشنبه تون به طراوت و شادابی گل
💛 ومتبرک به نگاه خدا
🌼 قلبتون مملو.
💛 از مهربانی
🌼 آرزوهاتون برآورده
💛 دعاهاتون مستجاب
🌼 امروزتون پُر از برکت و فراوانی
╭☆°𝓻𝓪𝓱𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱°☆🍃🌿🕊🍃
|
╰─┈➤@Rahe_Aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلح، نماد نوع دوستی و
همزیستی مسالمت آمیز است
و جمعیت هلال احمر پیام آور
این الگوی ارزشمند در
عرصه بین المللی و گویای حقِ حیات
قائل شدن برای هر ایده و عقیده ای است.
18 اردیبهشت،
روز جهانی هلال احمر
و صلیب سرخ گرامی باد 💐
•━━━━•|•♡•|•━━━━•
⊰ • ⃟♥️྅ @gharghate ⊰ • ⃟♥️྅
💔اذان به وقت حلب🌕🕰
بعد از دو هفته از شهادتش ، ساکش به دستمان رسید وسایل داخل ساک را یک به یک دیدم و ساک را کنار اتاق گذاشتم. در نیمههای شب ناگاه صدای اذان را شنیدم و از خواب پریدم. ساعت را نگاه کردم. دیدم نیم ساعت به اذان شرعی مانده؛ هیجان تمام وجودم را گرفته بود؛ دویدم در حیاط خانه که ببینم صدای اذان از مناره مسجد است یا نه! متوجه شدم صدای اذان از داخل خانه است؛ وقتی خوب دقیق شدم؛ دیدم اذان از ساک کنار اتاق است. سراسیمه به سمتش رفتم و گوشی تلفن عباس در ساک بود؛ گرفتم، نگاهم به آن خیره شد... روی صفحه نوشته بود: «اذان به وقت حلب»
شادی روح تمام شهدا امام شهدا صلوات🌿
میگنالگوےیهبچھپدرشه
الگوےمابچهشیعههاهممولاعلےمونھ(:
ولے...!
چراهیچڪدومازڪاراواعمالمون
بوییازبابانبردھ؟
شبیہباباموننیست؟💔!'
#سڪوتجایز✋🏼!'
#بابا
┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄
برای اولین بار به روی یه دختر چادری لبخند زدم.
نشست جلوی پام. بدون اینکه نگام کنه شال نخی سفیدشو از سرش درآورد و درست دور گردنم و روی زخم چاقو پیچید.
موهای قشنگش همزمان با برداشتن شال دور شونههاش ریخت. ولی بیاهمیت به این اتفاق، اول جلوی خونریزی منو گرفت و بعد تلفن همراهش از کیفش خارج و با اورژانس هماهنگ شد.
تو اون لحظه دیگه مریم دختری که ازش متنفر بودم جلوم نبود. یه فرشتهی نجات بود. یکی که بدون هیچ کینهای مقابلم نشسته بود و به خاطر حفظ جون من حاضر بود از حجاب سفت و سختش بگذره.
رفتم بیمارستان. مقابل چشم دختری که حالا لبههای چادرش با دستای خونیش محکم چسبیده بود که دیگه چشم کسی جز من به موهاش نیفته. مقابل اون چشمای مهربون و نگران سوار آمبولانس شدم و با فکر مریم تو بیمارستان به هوش اومدم.
https://eitaa.com/joinchat/1406599294C9146afa51f
ڪوچہ احساس
برای اولین بار به روی یه دختر چادری لبخند زدم. نشست جلوی پام. بدون اینکه نگام کنه شال نخی سفیدشو از
پسره تو کوچه چاقو میخوره
دختر مغرور و زیبای همسایه شون از راه میرسه و میشه فرشته ی نجاتش ....
بیا ببین پسره از مجنونم بدتر میشه😂❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾سلام دوستان
🌸امروز تون گلباران
🌾امیدوارم
🌸نگاه پرمهرخدا
🌾همراه لحظه هاتون
🌸سلامتی ونیکبختی
🌾گوارای وجودتون
🌸بارش برکت ونعمت
🌾جاری در زندگیتون
🌸و نور و عشق الهی
🌾مهمون دلتون باشه
🌾روزتون زیبا و در پناه خـدا
1
:(:
اربعیـن قـرارمون اینجـاسـت༅. .
-
#حسیــــــــن ❣
#امام_زمان
┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄