.
من چنان
محو سخن گفتن گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی
آن دم خوش بود
#حسین_منزوی
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
زندگی با تو چه کرد ای عاشقِ شاعر مگر،
کآن دلِ پُرآرزو، از آرزو بيزار شد؟!
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
شبم به نیمه رسید و صدای او نرسید
حریف صحبتم امشب، به گفتوگو نرسید
بسا شبا که به دیدار دور رفت ، دلم
هنوز نوبتِ دیدار روبرو نرسید ؟
چنان به خیره سری ، بست بغض ، راه نفس
که گریه های من از سینه تا گلو نرسید
دلم به سنگ هزار یکم شکست آخر
هزار بارم اگر سنگ بر سبو نرسید
به روز معجزه گل داد ، نی ، ولی افسوس
شب شکفتنت ای باغ آرزو نرسید ؟
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
تو بگو
وصف لبِ یار،
گناهش با من . . .
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه
در کوچههای ذهنم اکنون بیتو ویرانه
پشت کدامین در کسی جز تو تواند بود؟
ای تو طنین هر صدا و روح هر خانه
اینک صعودم تا به اوج عشق ورزیدن
با هر صعودِ جاودان پیوندِ پیمانه
امشب به یادت مستِ مستم تا بترکانم
بغضِ تمام روزهای هوشیارانه
بین تو و من این همه دیوار و من با تو
کز جان گره خوردهست این پیوندِ جانانه
چون نبض من در هستیام پیچیده میآیی
گیرم که از تو بگذرم سنگین و بیگانه
گفتم به افسونی تو را آرام خواهم کرد
عصیانیِ من! ای دل! ای بیتاب دیوانه!
امشب ولی میبینمت دیگر نمیگیرد
تخدیرِ هیچ افیون و خوابِ هیچ افسانه
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
با شما طی کردهام راه درازی را
خسته هستم، خسته، آیا میشناسیدم؟
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
رنجِ گرانم را به صحرا میدهم، صحرا نمیگیرد
اشکِ روانم را به دریا میدهم، دریا نمیگیرد
با سنگها میگویم آن رازی که باید با تو میگفتم
سنگیندلا، دستت چرا دستی از این تنها نمیگیرد؟
ای تو پرستارِ شَبانِ تلخ بیماریم! بیمارم
عشقت چرا نبضِ پریشانِ حیاتم را نمیگیرد؟
میآیم و جانم به کف وین پرسشم بر لب که آیا دوست
میگیرد از من تحفهٔ ناقابلم را یا نمیگیرد؟
آیا گذشتند آن شَبانِ بوسه و بیداری و بستر؟
دیگر سراغی خواهشِ جسمت از آن شبها نمیگیرد؟
دیگر غزل از عشقِ من بر آسمانها سر نمیساید؟
یعنی که دیگر کارِ عشق از حُسنِ تو، بالا نمیگیرد؟
هرسو که میبینم همه یأس است و سوی تو همه امید
وین نخل پژمرده مگر در آفتابت پا نمیگیرد؟
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
پایانهی جوانیام، آغاز ماجراست
در ابتدای عشقم، در انتهای خود
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
در خیابانی که از بوی تو سرشار است
میروم وز یاد تو ذهنم گران بار است
من خموشم لیک باد ظهر تابستان
با درختان اقاقی گرم گفتار است
کوچهای این جاست کز ما در همه سویش
صورت فریادی از یادی پدیدار است
کوچهای که ریگ آموی و درشتیهاش
زیر پای عاشقان همواره هموار است
این همان کوچه است! میپیچم درآن هر چند
چون نباشی راه رفتن نیز دشوار است
چارچوب هر دری این جا به چشم من
قاب تصویری از آن روی پریوار است
کوچه خود در خواب قیلوله است و میبینم
سایهای در انحنای کوچه بیدار است
سایهای در انتظار سایهای دیگر
چشم در راه بلوغ ظهر دیدار است
گرچه میدانیم ـ هم من، هم تو ،هم سایه ـ
چون تو این جا نیستی خورشید بیمار است
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
.
مرا ، آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت
مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطشهایت
مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم
مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت
مرا رودی بدان و یاریام کن تا درآویزم
به شوق جذبهوارت تا فرو ریزم به دریایت
کمک کن یک شبح باشم مهآلود و گم اندر گم
کنار سایهی قندیلها در غار رؤیایت
خیالی ، وعدهای ،وهمی ، امیدی ، مژدهای ، یادی
به هر نامه که خوش داری تو ، بارم ده به دنیایت
اگر باید زنی همچون زنان قصهها باشی
نه عذرا دوستت دارم نه شیرین و نه لیلایت
که من با پاکبازی های ویس و شور رودابه
خوشت می دارم و دیوانگی های زلیخایت
اگر در من هنوز آلایشی از مار می بینی
کمک کن تا از این پیروزتر باشم در اغوایت
کمک کن مثل ابلیسی که آتشوار می تازد
شبیخون آورم یک روز یا یک شب به پروایت
کمک کن تا به دستی سیب و دستی خوشه گندم
رسیدن را و چیدن را بیاموزم به حوایت
مرا آن نیمه ی دیگر بدان آن روح سرگردان
که کامل می شود با نیمه خود ، روح تنهایت
#حسين_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
.
یادت اگرچه خاموش،
کی می شود فراموش؟
نامت کتیبــه ای شــــد
بــر سنــــگ روزگاران
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
مرا آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت
مرا باران صلا دِه تا ببارم بر عطشهایت
مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم
مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت
مرا رودی بدان و یاریام کن تا درآویزم
به شوق جذبهوارت تا فروریزم به دریایت
کمک کن یک شبح باشم مهآلود و گماندرگم
کنار سایهی قندیلها در غار رؤیایت
خیالی، وعدهای، وهمی، امیدی، مژدهای، یادی
به هر نامی که خوش داری تو بارم ده به دنیایت
اگر باید زنی همچون زنان قصهها باشی
نه عذرا دوستت دارم، نه شیرین و نه لیلایت
که من با پاکبازیهای ویس و شور رودابه
خوشت میدارم و دیوانگیهای زلیخایت!
#حسین_منزوی
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•