ڪوچہ احساس
🍃💜🍃💜🍃💜 💜🍃💜🍃💜 🍃💜🍃💜 💜🍃💜 🍃💜 💜 #خاطره_سفرمنبهآنسویاقیانوس5⃣ (زهرا و علی) حدودا سه ماهی ا
🍃💜🍃💜🍃💜
💜🍃💜🍃💜
🍃💜🍃💜
💜🍃💜
🍃💜
💜
#خاطره_سفرمنبهآنسویاقیانوس6⃣
(زهرا و علی)
اگر من بخوام از وضعیت زندگی در اونجا بگم باید هم نکات مثبت رو بگم و هم منفی .
قطعا هرجایی یه نکات مثبتی داره و یه نقاط منفی.
اون جا همه جور آدم کنار هم زندگی می کنند. یعنی در واقع کاری به هم ندارن.
کلا کانادا با آمریکا خیلی باهم متفاوته.
اینجا مردم کاری به هم دیگه ندارن. تو زندگی هم دخالتی نمی کنند.
جالبه اونجا مثلا هندوها یا پاکستانی یا حتی عرب های وهابی هم با پوشش مخصوص خودشون رفت وامد میکنند کسی به رنگ ولباس و پوشش شما کاری نداره.
البته بعضی ایرانی ها اونجا از صد تا خارجی بدترن و تا حالا چند بار منو متلک بارون کردن. یا سرشون رو به حالت تاسف تکون می دهند.
متاسفانه بعضی از ایرانی ها اونجا هویت خودشون رو از دست دادند و فکر می کنند با سیاه نمایی از ایران اونجا بیشتر تحویلشون میگیرن. برعکس وقتی میبینن یه نفر نسبت به کشورش این قدر بی اصالت هست خیلی پیش پا افتاده تر باهاش رفتار می کنند.
چندباری طی برخورد های مختلف از من می پرسیدن یعنی ایران این قدر خفقان داره ؟ شما رو اونجا اذیت می کردن ؟
گفتم نه ما راحت بودیم .مشکلی نداشتیم .باور نمی کردن .
یعنی خود ایرانی ها هم متاسفانه فضای خوبی از ایران ترسیم نکردند.
خب مثلا شرایط رانندگی و قوانین ومقررات طوری هست که آدم راحت میتونه رانندگی کنه شلوغ و درهم نیست. البته این هم بخاطر جریمه های سنگینی هست که قرار دادند.
خب در کشورهای خارجی به خاطر سیستم الکترونیکی تقریبا بیش تر کارهای اداری با قانون و طی روال طبیعی و بدون دردسر انجام میشه.
تمام شرکت های خارجی دست چندتا سرمایه دار می چرخه واسه همین خیلی مواقع تخفیف های بسیار خوبی اعمال میشه برای خرید وسایل .
سبک خونه ها ،خیلی ساده است و آشپزخونه کوچکترین متراژ رو در خونه داره .
به خاطر این که اغلب سر کار میرن خیلی نسبت به اشپزی حساسیت نشون نمیدهند .بهتر بگم ما ایرانی ها اهمیتمون به غذا خیلی بیش تر هست.
خونه ها اصلا هیچ تجمل خاصی نداره.
گاها فرش ندارن .یا حتی پرده
به جز مراکز اصلی شهر که بازه شب ها از ساعت ۸ به بعد بیش تر مناطق خاموشیه .
پرنده هم پر نمیزنه
اتفاقا یه شب ماه رمضون میخواستم از سنتر برگردم خوه مامان حالش خوب نبود. .بابا هم شیفت بود.
ازشب های ویکند (تعطیلات اخر هفته) بود. معمولا اون شب دیرتر خاموشی میزنن و مرکز شهر خب شلوغ تره
خونه ما تا سنتر یه کم فاصله سه تا خیابون فاصله داشت.آخر وقت به امید این که همه جا شلوغه شاید.
با صلوات و دعا و نذر و نیاز راه افتادم .به فرشته خانم گفتم مامانم حالش خوب نیست باید برم .گفت تنها نرو و بذار یکی باهات بیاد گفتم نمیتونم کی رو بگم بیاد؟ نمیخوام کسی تو زحمت بیفته .
خلاصه راه افتادم ازسنتر به سمت خونه . هرچی دعا و قران بود خوندم .نزدیکی های خونه دیدم دوتا مرد تلوتلو خوران با شیشه تو دست دارن میان .
ترسیدم موندم چیکار کنم برگردم یا برم .از اون ور همش احساس میکردم یکی داره پشت سرم میاد.
فقط اونجا متوسل شدم به
حضرت زهرا . از پشت سر یکی صدام زد دیدم علی اقا با یکی از بچه های سنتر هست.این قدرخوشحال شدم که نگو .باهام راه افتادند و کنارم اومدند تا رسیدم خونه. مثل اینکه فرشته خانم بهشون گفته بود من تنهام و اونها هم راه افتاده بودند پشت سر من.
این هم فقط لطف حضرت زهرا بود.
💠ارسالی یه دوست خوب 💠
🔁ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃