🍃💜🍃💜🍃💜
💜🍃💜🍃💜
🍃💜🍃💜
💜🍃💜
🍃💜
💜
#خاطره_سفرمنبهآنسویاقیانوس
💚نکته :بعضی از دوستان اصرار داشتند که ادامه این ماجرا و اتفاقات پیش آمده به شکل واضح تر بیان بشه و برای همین در صدد بر آمدیم تا با جزییات بیش تری این داستان زندگی را مرور کنیم.
#زندگیزهراوعلیدرایران0⃣1⃣
بعد از خواستگاری ، من فکر می کردم مادر علی آقا با ازدواج ما مخالف باشند. چون هرچی باشه میدونستم مادران ایرانی برای ازدواج بچه هاشون خیلی حساس هستند که چه کسی رو انتخاب میکنه .
وقتی جلسه دوم پیش اومد ومادرش اومدند متوجه شدم ایشون بیمار هستند. به خاطر مشکلاتی که تو زندگیشون بوده و فوت همسر و مشکلات دیگر ...به اعصابشون فشار اومده .قرص مصرف میکردند.
همون جا متوجه شدم من با یه زن بیمار روبه رو هستم .
تو همون جلسه گفتند:علی همش از خوبی های شما تعریف می کنه. وقتی گفت میخواد زن بگیره و این جا بمونه منم خوشحال شدم. اگر چه خب بیش تر زندگیش اونجا بوده و هنوز به ایران عادت نداره.
بعد از خواستگاری چند جلسه دیگه با علی آقا صحبت کردم و بابا تحقیقات بیش تری در مورد خانواده شون کرد و از دوستان خارج نشین و اونهایی که ایران بودند راجع به خلقیات علی آقا پرس و جو کرد.
آخر سر هم بهم گفت : من هرچی شنیدم مثبت بوده ، فقط بدون ازدواج مثل یه هندوانه قاچ نشده است. الان اینجوریه بعدش چی بشه خدا میدونه. تو اگر آمادگیشو داری و قبولش داری توکل کن به خدا ...
مادر میگفت بزار استخاره بگیریم .قبول نکردم گفتم استخاره جایی هست که آدم شک داره .کلا بهتره آدم تا میتونه همه جوانب رو بسنجه ، مشورت کنه بعد کاری رو انجام بده .تا میشه باید از استخاره دوری کرد.
من توکل کردم و اعتماد به وعده ی الهی ... و جواب مثبت دادم.
حاج آقا تلفنی صیغه محرمیتی برامون خوند .
و اون روز علی آقا در پوست خودش نمی گنجید.
من هم دست کمی از اون نداشتم. شاید اولین کشش من به سمت الهیات و دین به وسیله اون آغاز شد.
💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃
@Khoodneviss
💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃