ڪوچہ احساس
💜☘💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜 💜☘💜 ☘💜 💜 #اختر #قسمت13 در این مدت ننه رباب چند باری بر
💜☘💜☘💜☘💜☘💜
☘💜☘💜☘💜☘💜
💜☘💜☘💜☘💜
☘💜☘💜☘💜
💜☘💜☘💜
☘💜☘💜
💜☘💜
☘💜
💜
#اختر
#قسمت14
رسم چهل منبر
آن روز ، روز تاسوعا بود و قرار شده بود که با خانم بزرگ و پوران و ننه ی ابوالفتح خان و چند تا از زنهای خدمتکار از جمله من و بدری برای برگزاری این رسم به خانه ی حاج زرگر باشی برویم و کاچی بپزیم و به یاد چهل منزل اسرای کربلا در چهل منبر شمع روشن کنیم
خانه ی حاج زرگر باشی در محله ی نارون طالقانی قرار داشت و مسیر پیاده روی زیادی در پیش داشتیم
زیور الملوک با آن شکم قلنبه اش تصمیم گرفته بود که با ما به خانه ی حاج زرگر باشی بیاید اما وقتی ننه ی ابوالفتح خان از موضوع با خبر شد آشکارا رنگ صورتش تغییر کرد احتمالا ً مادر ابوالفتح خان از حماقت های زیور خسته شده بود چون با کنایه به زیور گفت : فعلا حاجت تو همین بچه ی داخل شکمت هست پس الکی خودت و ما و آن طفل معصوم را به زحمت نینداز و در خانه بمان .
زیور لبهایش را آویزان کرد و گفت :من پارسال تاسوعا نذر کرده بودم که بعد از گرفتن حاجت برای ادای نذرم در چهل منبر شمع روشن کنم
ننه ی ابوالفتح خان سری تکان داد و گفت :حتماً سال دیگه با بچه ات به این مراسم میروی و شمع روشن میکنی
با جمع شدن همه ی زن ها ما نیز چارقد پوشیدیم و رو بند زدیم و از خانه خارج شدیم
با جمع شدن همه ی زن ها ما نیز چارقد پوشیدیم و رو بند زدیم و از خانه خارج شدیم
سرتاسر محله های شهر با پارچه ی سیاه پوشیده شده بود
بلأخره به محله ی نارون رسیدیم دور تا دور کوچه پرچم های سیاه نصب شده بود و در کوچه مردم زیادی که اکثر آنها زنان سیاه پوشی بودند که صورت آنها با روبنده پوشیده شده بود و کودکانی که صورتهای کثیف آنها خبر از خوردن کاچی نذری میداد، در رفت و آمد بودند.
افراد زیادی نیز در دور و کنار کوچه بساط پهن کرده بودند که اکثر آنها به نظر از دسته ی سالکان بودند که امروز مشغول فروش شمع و چای و مقنعه ی نماز و مهر بودند .
جمعیت به قدری زیاد بود که خانم بزرگ از ما خواست که به هیچ وجه از هم جدا نشویم و من که از گم کردن بقیه هراس داشتم ، با حرف او موافقت کردم زیرا اگر همدیگر را گم میکردیم امکان نداشت که بتوانیم دوباره یکدیگر را پیدا کنیم.
وارد خانه ی حاج زرگر باشی شدیم دور تا دور حیاط خانه ی حاج زرگر باشی و تمام دیوارهای آن با پرچم های بزرگ و عریض و طویل مشکی که هر کدام با شعر و یا حدیثی در مورد عاشورا و امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل پوشیده شده بود .
اتاق هایی با طاقچه های کوچک نیز در این خانه خودنمایی میکرد که در هایش همه بسته و قفل شده بودند .
به درخواست مادر ابوالفتح خان همه با هم به کنار منبر که درست در حیاط خانه قرار داشت رفتیم و در مجمع بزرگی که پایین منبر گذاشته شده بود و در آن شمع های زیادی میسوخت شمع روشن کردیم .
در دل من غوغای عجیبی بود و سیل اشکهایم جاری شده بود احساس میکردم قلبم به سختی شکسته شده است و شنیده بودم که صدای قلب های شکسته زودتر شنیده میشود پسنیت کردم و از خدا خواستم که به من کمک کند تا من نیز مثل دیگر هم سن و سالهایم راه مناسب زندگی ام را پیدا کنم و زندگی ام سر و سامانی بگیرد .
یکی از مداحان به بالای منبر رفت و شروع به نوحه خوانی کرد.
پس از مدتی از خانه ی حاج زرگر باشی خارج شدیم وبرای پختن کاچی به قسمتی از محله و به زیر و نخل رفتیم ومن و بدری با بکار گیری دستوران خانم بزرگ کاچی پختیم و آن را بین کسانی که در آن اطراف بودند پخش کردیم و بعدبرای روشن کردن یک شمع دیگر دوباره وارد خانه ی حاج زرگر باشی شدیم و پس از آن ،به سمت مکان هایی که در آن روضه برگزار شده بود رفتیم و در پای سی و نه منبر دیگر نیز شمع روشن کردیم و حاجت خواستیم.
نهار ظهر را از نذری هایی که گرفته بودیم در خانه ی بنکدار صرف کردیم و در مراسم عذاداری خانه ی بنکدار نیز شرکت کردیم
برخلاف خانه ی حاج زرگر باشی که همه ی زنها رو بند داشتند در خانه ی بنکدار زنان بدون چادر و چاقچوق مشغول سینه زنی و نوحه خواهی و عذاداری حسینی بودند ،زیرا از در خانه به اینطرف ورود همه ی مردها ممنوع شده بود و زنان عذادار احساس آرامش بیشتری در این خانه داشتند و همچنین مادر ابوالفتح خان که خسته شده بود توانست در گوشه ای جایی برای نشستن پیدا کند و مدتی استراحت کند .
روزهای عزا داری امام حسین (ع)از محدود روزهایی بود که زنها آزادی اجتماعی زیادی داشتند و رفت و آمد آنان به تنهایی ،تا پاسی از شب امکان پذیر بود .
وقتی که خسته و نالان به خانه ی ابوالفتح خان رسیدیم هوا تاریک شده بود واین اولین سالی بود که رسم چهل و یک منبر را به جای میآوردم و این تجربه ی جالبی در زندگی من بود چون قبلا با ننه رباب فقط برای عذاداری به تکیه ها و حسینیه های اطراف خانه ی کوچکمان میرفتیم ....
توضیحات :
درباره ی نذر چهل و یک منبر :
ماه محرم به قول قدیمی ها عید بزرگ زنان بوده