eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
8.7هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
20 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
💜☘💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜 💜☘💜 ☘💜 💜 کفش ها را برداشتم و به سرعت خودم را به اتاق پوران رساندم پوران را در حال انجام کاری دیدم که سعی بر پنهان کردن آن داشت ، با شناختی که از پوران د اشتم خوب میدانستم که در حال انجام چه کاری است . صدایم را صاف کردم و گفتم مراقب باش بزک صورتت را خراب نکنی پوران با گفتن الان خیلی بهتر شد به سمت من برگشت ، لباس سفیدی را که خیاط با ظرافت و دقت هرچه تمامتر برای او دوخته بود پوشیده بود لباسی سفید و بلند با آستین های تور یو یقه ی کاملاً پوشیده که هیکل تپلوی پوران را پُر تر نشان میداد و پوران با پوشیدن آن لباس و بزک صورت و اما سیاه شدن موهای پشت لبش بسیار زیباتر شده بود . با پوران دخت برای مدتی در اتاق ماندیم تا زمانیکه پوران دخت را احضار کردندو او به اتاق عقد رفت . به خاطر اعتقادی که خانم بزرگ و دیگر زنان داشتند فقط زنان سفید بخت موقع جاری شدن خطبه ی عقد میتوانستند در اتاق حضور داشته باشند و هیچ دختر مجرد و زن سیاه بختی نباید در اتاق حضور پیدا میکرد و من نیز به اجبار با تعداد دیگری از زنان و دختران در حیاط منتظر شدیم . آخوندی که با ابوالفتح خان برای اجرای خطبه ی عقد به خانه آمده بود پیرمردی با ریش های انبوه بود که پشت در پنج دری و جایی که به زنان دید نداشت نشسته بود و مشغول خواندن خطبه ی عقد شد ه بود . و من که در حسرت دیدار ازدواج پوران دخت بودم ،از پشت شیشه های رنگین پنج دری پوران دخت را میدیدم که چادر سفید را روی صورت انداخته و قرآن میخواند و دو نفر از زنان خوشبخت که از اقوام خانم بزرگ بودند و همچنین زیور الملوک پارچه ی سفیدی را روی سر عروس نگاه داشته بودند و نان سنگکی که روی آن مبارکباد نوشته بود را روی پارچه گذاشته بودند و زیور نیز مشغول ساییدن قند روی پارچه و نان بود و این کار را بر این عقیده انجام میدادند که عروس نزد داماد شیرین و دوست داشتنی شود . صدای پیرمرد عاقد که میگفت :سرکار خانم پوران دخت معتمدی فرزند ابوالفتح خان معتمدی آیا اجازه میدهید شما را به عقد دایمی ، قایمی و همیشگی جناب مستطاب آقای ابوالفضل خان اعتماد الدوله در بیاورم ،صداق مهریه ی بک جلد کلام الله مجید آینه یک جام ،لاله یک زوج ،یک عقیق پنج تن ،یک شمایل مرتضی علی (ع) ،ده دست لباس ،یک پارچه آبادی در یزد ، دو دست لباس فرنگی ،و سیصد تومان بر ذمه میباشد .خدا مبارک فرماید انشالله . به گوش میرسید در همین حین یکی از کنیزان مشغول جوشاندن دو تخم مرغ در هفت ادویه بود و این کار را به نیت اولاد برای عروس و داماد میکرد و ننه ی ابوالفتح خان نیز با نخ هفت رنگ به پارچه ای سوزن میزد با اعتقاد به اینکه با اینکار زبان خواهرشوهر و مادر شوهر را میدوزد بلاخره بعد از اجرای کلی رسم و رسوم صدای بله گفتن پوران دخت و بعد از آن صدای شادی و هلهله ی زنان به گوش رسید ☘💜 💜 ☘💜 💜☘💜 ☘💜☘💜 💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜☘💜☘💜