eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
همواره این قانون جهان هستی را بدان که هر هدفی را تو باور کنی، جستجو کنی و به آن عشق بورزی آن هدف هم تو را جستجو می کند و به سوی تو می آید... و در نهایت شما به هم می رسید. شما با تجسم خلاق و تصویر سازی ذهنی و مداومت در این کار میتونید هر چیزی رو به خودتون جذب کنید . یادتون باشه که تصویر سازی بدون احساس هیچ فاید ه ای نداره پس هنگام تصویر سازی، حتما و حتما با تمام وجود اون مسئله رو حس کن. •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
بهترین توصیفم راجع به رها کردن و گدایی نکردن توجه و اینکه بهترین انتقام پیشرفت و تمرکز روی خودتونه رو پیشرو کرده اونجایی که می‌گه : “ بذار اینارو بنویسمش؛ کی می‌بازه؟ اونی که پی مهرِ بیشتره. کی می‌بره؟ اونی که از این قصه می‌گذره؛ صبر می‌کنه تا همه بشن تشنه دیدنش.” -دیاکو. •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
گاهی همه چیز را به حالِ خود رها کن و راهِ خودت را برو ...🌸🍂 و در گوشِ روزگار ، بگو ؛ حالِ من خوب است و تو هرگز حریفِ حالِ خوبِ من نخواهی شد ! و بخند ؛ به خوش باوریِ سایه های بخت برگشته ای که هنوز ؛ جسارتِ آفتاب را ندیده اند🌸🍂 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
🪻روزی و روزگاری درسرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایه‌اى داشت به نام خواجه سلمان که مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشک مى‌برد و مى‌کوشید که اندکى از نعمت‌هاى آن مرد شریف را کم کند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى کارى از پیش نمى‌برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، که خواجه را مسموم کند: حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى که خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد که خسته و مانده و گرسنه بودند. خواجه را بر آن دو، شفقت آمد. نان وحلوا را بدیشان داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى الحال در جا مردند. خبر به حاکم شهر رسید، و خواجه را دستگیر کرد، هنگامى که از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاکم کسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر کردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز کرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد که آن دو تن، یکى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یکى دو روز مرد. آرى خودم کردم که لعنت بر خودم باد. این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود کند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش کرد؛ تا زنده بود، پیوسته در عذاب بود و سرانجام جان خود را در راه حسد از دست داد. •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
روزگار کودکی در خیالم، روزهای گذشته مثل برگ‌های پاییزی رقصانند خنکای باد، صدای خنده‌های دور افتاده را به یادم می‌آورد  بازی‌های کودکی، در کنج‌ ذهنم پنهان شده‌اند  خیابان‌های پر از سکوت، خاطراتی از دوستانی که دیگر نیستند را به یادم می‌آورند  مرور گذشته‌ها و نوازش آن، ملایم و شیرین ست مثل پرده‌های بارانی  و در هر بارش باران، تداعی خاطره‌ها را با خود به سوی جانم می‌برد  زمانی که خاموشی شب، خاطرات دور را به تدریج بیدار می‌کند،  باز همان لحظه‌های خاص، مانند یک فیلم قدیمی مقابل دیدگانم جلوه می‌نماید  با عطر گل‌های خوشبوی گذشته، احساس می‌کنم که دوباره جوانم  دستان کوچکی که دیگر نمی‌توانم بگیرم، اما همچنان در تصورم جاری ست  نوستالژی آرام، مرا به سرزمین یادآوری‌ها می‌برد  و در آغوش گذشته، احساس می‌کنم که همه چیز هنوز هم زنده ست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اینجا هنوز آفتاب می دمد🌞 جوانه می روید🌱 و چه زیباست امید ادامه دادن… سلام روزتون بخیر
. تو کتاب شازده کوچولو خیلی قشنگ راجب احساس مسئولیت و تعهد ما در مورد آدمایی ک دوسشون داریم میگه ؛ " یادت باشه ارزش گل تـو به قدر عمریه که به پای اون صرف کردی . انسانها این حقیقت رو فراموش کرده‌اند ، اما تو نباید فراموشش کنی ... تـو تا زنده هستی نسبت به چیزی که اهلیش کردی مسئولی ! تو مسئول گلت هستی ... این رو یـادت باشه "
‏تنها پرنده‌ای که جرات می‌کند عقاب را نوک بزند، دورنگوی سیاه است. به پشت عقاب می‌نشیند و گردنش را گاز می‌گیرد. با این حال، عقاب هیچ واکنشی نشان نمیدهد و با دورنگو نمی‌جنگد. او وقت و انرژی خود را تلف نمی‌کند. فقط بالهای خود را باز می‌کند و شروع به پرواز بالاتر در آسمان ‏میکند. هرچه پرواز بالاتر باشد نفس کشیدن برای دورنگو سخت‌تر است و سرانجام به دلیل کمبود اکسیژن دورنگو سقوط میکند... نیازی نیست که به همه نبردها واکنش نشان دهید. لازم نیست که به همه استدلال‌ها یا منتقدان پاسخ داده شود. فقط کافیه ارتفاع بگیریم تا مسائل برامون کوچیک بشن...
امروز را خوشبخت باش همان باش که میخواهی اگر دیگران آنرا دوست ندارند بگذار دوست نداشته باشند ولی تو همیشه همانی باش که خودت دوست داری خوشبختی یک انتخاب است راضی نگه داشتن همه نيست
مردم به همان اندازه خوشبختند که خودشان تصمیم میگیرند خوشبختی به سراغ کسی میرود که فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد
Always be thankful for the bad things in life. They open your eyes to see good things you weren’t paying attention to before. حتی برای چیزای بد هم شکرگزار باش. اونا چشماتو باز میکنن تا چیزای خوبی که بهشون توجه نمی‌کردی رو ببینی.
‏آدمای کم‌حرف، همیشه به چیزایی متهم میشن که واقعیت ندارن و چون توضیح دادن از حوصلشون خارجه، ترجیح میدن به همون شکل قضاوت بشن =))
❣منتظر این نباش که در یک آینده‌ای موفق شوی. یک رابطه موفق با این لحظه حاضر داشته باش و در هر آنچه که در حال انجام دادنش هستی کاملاً حاضر باش. این، موفقیت است
چند وقتیست به این  فکر می کنم دردناک ترین اتفاقی که میان ارتباط آدمها می تواند بیافتد، دقیقا چیست؟ آنچه که  می تواند تمام قلب کسی را درهم بشکند چیست؟ لحظاتی که آجر به آجر روی هم ماندند، تا خاطرات و باورها را بسازند، و به راحتی شکسته می شوند. آنقدر جان و روح هم را سمت بی حوصلگی می کشانیم که دیگر یادمان می رود، روزی برای در آغوش گرفتن هم، چقدر شوق داشتیم. به جوابی رسیدم که مرا به سکوت کشاند. "دردناک ترین اتفاقی که میان ارتباط با آدمها می تواند رخ دهد، فقط این است که دیگر رنگ نگاه هم را نفهمند و حوصله ای برای شنیدن حرفهای تلخ و شیرینی که روزگاری می شنیدند، نداشته باشند." این لحظات است که با تمام وجود، وصله ی ناجور بودنمان حس می شود. شاید کمی بغض به در و دیوار ذهنمان بچسبد، یا دلمان بلرزد و گله کنیم. ولی در نهایت بی سر و صدا می رویم. آنطور که کنارشان قدم بزنیم،چای بنوشیم، قهقهه بزنیم ولی دیگر روحمان کنارشان نباشد.
: عادت ندارم درد دلم را به هرکسی بگویم پس خاکش می کنم زیر چهره خندانم تا همه فکر کنند ، نه دردی دارم، نه قلبی .
🌱| دوست‌داشتنُ اینطو‌رتوصیف‌می‌کنه: همینقد‌زیبا‌وناب دوست دارمش... مثلِ دانه‌ای که نور را، مثل مزرعه‌ای که باد را، مثل زورقی که موج را، یا پرنده‌ای که اوج را=)🫀
امیر کبیر چه زیبا گفت : دوران افول و عقب ماندگی ملت ها زمانی شروع شد که جای اندیشیدن را تقلید جای تلاش و کوشش را دعا جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را قناعت جای اراده برای رفتن و رسیدن را قسمت و جای تصمیم عقلانی را استخاره گرفت ...!
🔖 غربت آن نیست که ندانند کجایی و بگیرند سراغت غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند سراغ...
زبان را مگردان به عیب کسان که خود عیب داری و مردم زبان
از کتاب عمرت لذت ببر...🌥
‏یه دیالوگی تو فیلم‌ برادرم خسرو هست شهاب حسینی میگه:«اصلا دیگه نمیدونم چی حالم رو خوب میکنه» همون !
آدم های خوب هرجا که باشند،آنجا بهشت است! 🍁
🔖🤍🍀🌥
🧡یه روزایی، همیشه منتظری! منتظر یه اتفاق تازه ،ناب،بکر. دور از ذهن.ولی خوب و دلچسب یه وقتی هم میاد منتظر هیچی نیستی..از هرچی انتظاره دلگیری..یه جورایی دیگه ذهنت کشش هیچ منتظر بودنی رو نداره.. یه زمانی هم هست. میگی دیدی ارزششو داشت اینهمه منتظر موندم. یه روزایی هم با خودت میگی :وای چرا اخه ؟! چی فکر کرده بودم با خودم؟دنبال چی بودم! قرار بود به چی برسم؟ یه وقتایی هم میاد،..نمیدونم تو بزرگ شدی..ذهنت گنجایش حجم بیشتری از اتفاقاتو پیدا کرده،یا پیمانه ی صبرت بزرگتر شده،... هرچی که هست،،هم انتظار کشیدن دیگه کُشنده نیست و هم منتظر بودن دلنشینه برات. ولی دیگه میدونی با خودت چند چندی! حالت بهتر از همیشه س..خوبی! ی روزایی هم می پذیری هرچه هست و نیست رو؛ با همه ی روزا دوستی..با همه اتفاقات زندگیت رفیقی. لحظه ها و ساعت ها مثل نقل و نبات کنار چایی ن.. حادثه ها مث شکر پنیر تو دهنت حل میشن. خودت میخوای که حل شن. با زمان دست دوستی دادی و باهاش میری جلو عقب گرد نمی کنی.، اگرم باش لحظه ای و کوتاه و من باب یادآوری و مرور خاطرات خوب. احساست اینه در جای آرامش بخشی از زندگیت قرار داری؛ با انبوهی از مشکلاتی که واست کوه بودن و حالا به مرور چندین ساله در ذهنت به تپه ای تبدیل شدن که میری روش می ایستی و از دیدن چشم انداز اطرافت لذت می بری؛🧡🍊
مثل دیروز تورا دوست ندارم دیگر متحول شده ام دوست ترت میدارم...🤍🌱 🌸