eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.4هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
🦄آموزش مدل مو برای دختر بچه ها💜👧🏻🧒🏼 انواع بافت ها و مدل های موی جدید💯 هیچ موقع بچه هارو آرایش نکنید وموهاشونو شینیون های زنانه درست نکنید بذارید بچه ها تو دنیای بچه گانه خودشون بمونن. https://eitaa.com/joinchat/2303787051C2bc82b087b مامانا و دخترا سریعتربیان اینجا 🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀👆👆👆👆 ➕کلی خونگی و طبیعی پرطرفدار 😍🍑🍌🥥👆🍯
سلام🌹🍃 خوب و سلامت باشید ان‌شاءالله قلمتون مانا❤️ این جمله رو اولین بار در رمان رویای وصال دیدم جمله ای هست که حرف زیاد داره خیلی خوشم اومد و الان در خوشه ماه دوباره تداعی شد گفتم شاید این تصویر باهاش همخوانی داشته باشه😊 تشکر بانو❤️
سلام ، خسته نباشید هیام جان { نویسنده ای که قبل از نوشتن، داستانش رو تجزیه تحلیل میکنه و این برجسته ترین ویژگی شما توی ذهن بنده است🌻} چقدر برای هانیه افسوس میخورم ، که سعی داره با دلایل بچگانه زندگیشو نگه داره نه با سیاست... و هیوا که خواهرانه فداکاری کرد و زندگیش رو بر پایه لجبازی و حسادت نساخت ، صادقانه رفت و با حاج حسام صحبت کرد... چقدر عاقل بودن در حین عاشق بودن سخته ، اما هیوا از این امتحان سربلند بیرون اومد💞 و اما حسام الدین ، این رفتار ایشون که مردونه پای عهدش ایستاده خیلی شیرینه ... مثل وقتی میمونه که آدم تو اوج مشکلاتش به خدا اعتماد میکنه ، و خدا با یه لبخند میگه نگران نباش خودم حلش میکنم🌱 جنس این رفتار حاج حسام ، از جنس اقتدار بود ، چقدر خوب نشون داد که نشونه یه مرد چیه...🍃
صیغه محرمیت خونده شد. با بله من سینا کنارم نشست. دستمو تو دستهای سفیدوگرمش گرفت . با انگشتان کشیده اش حلقه ظریف وزیبای که یک نیم ستاره کوچک در اغوش ستاره بزرگتری روش حک بود رو توی انگشت دست چپم کرد . از خجالت وهیجان میلرزیدم اونقدر دستمو با ملایمت تو دستش نگه داشت تا اروم شدم. حالا به مدت دوماه تا عید نوروز شرعا همسر سینا شده بودم . همزمان با پیوند قلبهای عاشق ما پیوند زندگی دیگری جایی دیگرگسسته شد.وسرنوشت زندگی منو جور دیگری رقم زد. https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912 داستانی کاملا
بعد از سال ها محمد نزدیکم بود و من لذت تلخ داشتن محمد در عین نداشتن را تجربه می کردم. نزدیکم بود، جلوی چشم هایم... ولی دور بود به وسعت حریم بین دو غریبه و من مجبور بودم مواظب رفتار و نگاهم باشم که به سمت او نچرخد، چون از او هم توجهی ندیده بودم.. . زجر می کشیدم وخون گریه می کردم. او مرا نمی دید و من مجبور بودم که نادیده اش بگیرم و خونسرد ازکنارش بگذرم . بی تفاوتی محمد، نگاه کنجکاو دیگران که می دانستم ما را زیر نظر دارند و زجری که خودم برای بی تفاوت بودن میکشیدم دلم را به آتش می کشید.. من که سال ها فقط برای دیدن او پرپر زده بودم حالامی فهمیدم دیدن او بدون داشتنش، مثل ذره ذره مردن، چقدر طاقت فرساست. http://eitaa.com/joinchat/2008219670Ca8c79f11fb 🍃🌸 عاشق و معشوقی که غرور بی جا و سوء تفاهم باعث میشه هشت سال از عشق همدیگه بسوزن و از هم دور باشن 🔥💔
جمعه دلبر می‌خواهد دو فنجان چای می‌خواهد اندکی مکث و بعد "دوستت دارم" های فراوان همین است که زل می‌زنیم به پنجره و چای از دهان می‌افتد نداریم.. نیست.. که دلگیریم! ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
کاش می توانستم اسمت را زیبا بنویسم. هربار که میخواهم ماه را در رُخُت به نظاره بنشینم سر نی می شکند. و این دل من است که هی می شکند. هی در میزند و دیوار خانه ی پدریت می‌شکند. گفته بودی سر می شکند دیوارش. اما تو نمیدانی دیگر سری نمانده که بشکند. جدال غم ها و شادی ها... یک داستان عاشقانه 💗 و بسیار آموزنده👌 لینک ورق اول رمان آنلاین 🌙 https://eitaa.com/koocheyEhsas/9584
دوستان گلم روز بارانی پاییزی تون دلچسب و شیرین🌧🍂🍁🌧 تو این روزا این رمان خوندن داره😍😍
سلام ، خسته نباشید هیام جان { نویسنده ای که قبل از نوشتن، داستانش رو تجزیه تحلیل میکنه و این برجسته ترین ویژگی شما توی ذهن بنده است🌻} چقدر برای هانیه افسوس میخورم ، که سعی داره با دلایل بچگانه زندگیشو نگه داره نه با سیاست... و هیوا که خواهرانه فداکاری کرد و زندگیش رو بر پایه لجبازی و حسادت نساخت ، صادقانه رفت و با حاج حسام صحبت کرد... چقدر عاقل بودن در حین عاشق بودن سخته ، اما هیوا از این امتحان سربلند بیرون اومد💞 و اما حسام الدین ، این رفتار ایشون که مردونه پای عهدش ایستاده خیلی شیرینه ... مثل وقتی میمونه که آدم تو اوج مشکلاتش به خدا اعتماد میکنه ، و خدا با یه لبخند میگه نگران نباش خودم حلش میکنم🌱 جنس این رفتار حاج حسام ، از جنس اقتدار بود ، چقدر خوب نشون داد که نشونه یه مرد چیه...🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امـروز قلمویت را بردار دنیایت را رنگارنگ‌تر از همیشه نقش بزن و روی صورتت لبخندی بکش به بلندی افق امروز قلمویت را بردار و جهانی نو ترسیم کن آدمی تازه خلق کن، تنها نقاش زندگی تو خودت هستی و بوم صحنه‌ی روزگار روز بخیر🍁 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─
🍃💓 🌻🌱🌸🍃⁦💓🍃🌸🌱🌻 بسم الله الرَّحمـنِ الرَّحیم 💠وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ... 🔷 *ما تو را نفرستاديم مگر به عنوان رحمت براي جهانيان* ( سوره انبیا آیه ۱۰۷) 🌹🌱🌷🌱🌹🌱🌷🌱🌹 🌹 إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا *🌷 همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر ﺩﺭﻭﺩ ﻭ ﺭﺣﻤﺖ می فرستند . ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺑﺮ ﺍﻭ ﺩﺭﻭﺩ ﻓﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ، ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﻴﺪ .* «سوره الأحزاب آیه ۵۶» *🔮⚜أللّٰهم صلِّ علیٰ محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ وَ عجّلْ فرجهُمْ وَ أهلکْ أعدائَهم⚜🔮* ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─ @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🍁𖣔༅═┅─