🌟در این شب آرام ...
🌸دعایتان میکنم بخیر
🌟نگاهتان میکنم به پاکی
🌸یادتان میکنم بخوبی
🌟هرجا هستید
🌸بهترینها را برایتان آرزو دارم
🌟شبی زیباو سراسر آرامش
🌙در آغوش مهربانی های خدا داشته باشید
💜شبتون بخیر و سرشار از آرامش💜
💫 #شــــبــــتــــؤنــــ_قــــشــــنـــگـــــ✨
─━━━━⊱🌟⊰━━━━─
39.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😯حقایقی در این فیلم مشاهده خواهید کرد، که احتمالا شما را غافلگیر می کند.
1️⃣بخش اول
پس پیشنهاد میکنم حتما تا انتهای این فیلم که در سه بخش ارائه شده است را ببینید.
۵۶ ماده سمی که در نان وجود داره☠️
پروژه کاهش جمعیت جهان
❌۵۶ ماده سمی☠ که در #نان وجود دارد.😳
#پویش_ملی_نان_سبوسدار_به_سفره_خانوارها_بازگردد
پویش ملی نه به نان با آرد سفید را اینجا امضا کنید👇👇👇
https://www.farsnews.ir/my/c/101123
همه این پویش را حمایت کنید
#پویش_ملی_ممنوعیت_واردات_تراریخته
پویش ملی نه به واردات تراریخته را اینجا امضا کنید
https://www.farsnews.ir/my/c/35465
#سلام_امام_زمانم♥️
سلام اى گل نرگس،
اى كه شيرين ترين انتظار، انتظار توست
و بهترين منتظر، منتظر توست
مى توانم در يك كلمه پر معنا بگويم
گر عشقى هست و عاشقى
نام تو معشوق و من عاشق و شيفته توأم
#اَلَّلهُم_عجِّل_لِوَلیِک_الفرَج🌷
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
23.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان کوتاه ( چه عرض کنم؟ )
زن: آخه یه فکری بکن اکبر آقا،اینجوری که دست روی دست بذاریم گیسهای دخترمون میشه همرنگ دندوناش!
اکبر: میگی چیکار کنم؟!چه خاکی تو سرم بریزم؟! نمیتونم که برم تو کوچه و محل دست پسرهای مردم رو بگیرم، التماس کنم بیان خواستگاری دخترم!!!!!
صداپیشگان: مریم میرزایی - محمد رضا جعفری - مسعود صفری - کامران شریفی - احسان فرامرزی
نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی
پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی
@radiomighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘⚘⚘⚘⚘⚘
خندههایت آتشی بر جان ماست
سوخت این دل و نگشت آرام باز...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درخواست جالب زن بارداری که ۱۸ ساعت زیر آوار بود از مامور هلال احمر!
⭕️ حضور اغتشاشگر در خیابان به ازای دریافت آیفون!
🔻فرمانده یگانهای ویژه فراجا: اگر به جریانسازی شبکههای معاند نگاه کنید آنکه آن سوی مرزها در یک استودیو نشسته میگوید «بروید»؛ خودش آنجا نشسته و به واسطه پولهایی که خرج میکند، دستور میدهد که بروید؛ برای همین است که دستگیرشدگان فقط به ازای آن پولی که گرفتهاند میگویند خدمت کردهاند.
مثلاً یکی از دستگیرشدگان گفت که به ازای دریافت گوشی اپل برایشان خدمت کرد، یک روز در خیابان و اغتشاشات بود و دیگر هم کاری به کارشان و شرکت در اغتشاشات نداشت.
افرادی که روبهرویمان قرار داشتند با تجربه بودند چرا که آموزش تظاهرات برقآسا و بزندررو را دیده بودند؛ تیمهای سه تا ۴ نفره موتوری، مجهز به سلاح سرد و گرم؛ جایی که تراکم جمعیت زیاد میشد میآمدند و شعار داده و تحریک کرده و سریع جابهجا میشدند.
آتشزدن ماشین و موتور پلیس، تخریب کیوسک پلیس، حمله به مأمور پلیس، زخمی کردن، و شعارنویسی هر کدام برای خود قیمتی دارد و جالب است افراد دستگیرشده اعتراف کردند که پولشان را گرفته و کار را انجام داده و رها کردند و نکته مهمتر اینکه اکثراً جزو اراذل شناسنامهدار بودند.
ما اسلحه جنگی نداریم؛ اسلحهای که در کف خیابان و ناآرامیها به دست گرفتهایم پینتبال است و اسلحه ساچمهزن که پلاستیکی است تا کمترین صدمه را به افراد برساند.
تعداد آشوبگران در سختترین وضعیتی که در تهران وجود داشت به ۲ هزار نفر هم نمیرسید؛ اگرچه عمده آنها هم افرادی سابقهدار بودند.
#نماز_زیبا
💠 اگر گاهی همسرمان در خواندن نماز سستی میکند بهترین روش این است که با روش زبانی به او تذکر ندهیم.
💠 بلکه در اوقات نماز، با آرامش و مهربانی، سجاده زیبا پهن کنیم، خود را با عطر دلخواه همسرمان معطر کنیم، لباس سفید و مخصوص نماز بپوشیم، با زیبایی و طمانینه و در معرض دید همسرمان (البته بدون قصد ریا) نماز بخوانیم.
💠 با نماز زیبا، در درون همسرمان میل و اشتهای به نماز ایجاد خواهد شد.
💠 قبل و بعد از نماز، خوش اخلاقی خود را زیاد کنیم تا اثر نماز ما، بیشتر شود.
💠 به هیچ عنوان بابت سستی همسرمان در نماز، با او بدرفتاری نکنیم چرا که اثر عکس دارد.
23.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختران این خاڪ؛
برای داشتن ایرانِقوی پدر میدهند
اما روسری نه....🇮🇷✊🏻'
#استوری ،، #زن_عفت_افتخار
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#آیه_نگار
إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ ۖ
💌 اگر خدا شما را یاری کند محال است کسی بر شما غالب آید.
📖 آل عمران آیه ۱۶۰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧#کلیپ🔸دوران حیرت در آخرالزّمان!!!
👌بسیار شنیدنی و تأثیرگذار،والدین گرامی، کلیپ های اینچنینی رو بافرزندان عزیزتون ببینید
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
╔═════ ೋღ
ღೋ ═════╗ پروفـــــ...مذهبی...ـــــایل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫داستان طی الارض آیت الله بهلول
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و خدا
شب را آفرید
برای دلتنگی،
برای بندههایش...
#ترتیلسورهمزمل✨
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ڪوچہ احساس
•••♡🍂🍂🍂♡••• ﴾﷽﴿ رمان ♥ #بےدل ♥ به قلم #ر_مرادی #فصل_دوم * پایانِ یک آغاز * #قسمت_صد_و_نوزدهم - ن
•••♡🍂🍂🍂♡•••
﴾﷽﴿
رمان ♥ #بےدل ♥
به قلم #ر_مرادی
#فصل_دوم * پایانِ یک آغاز *
#قسمت_صد_و_بیستم
اوضاع خوب پیش نرفته بود. اعصابش حسابی خطخطی شده بود. پایش را گذاشته بود روی پدال گاز و با سرعت میراند. به حدی که صدای ثریا را درآورد.
- چه خبره؟ مگه سر میبَری؟! یکم یواشتر سرم گیج رفت!
هامون همانطور که اخمهایش درهم بود گفت:" مامان! اون جه حرفایی بود زدی؟ در مورد آلمان و زندگی و این حرفا! من نمیخواستم این قضیه رو الان بهش بگم..شما زدی همهچیو خراب کردی!
ثریا طلبکارانه گفت:" خوبه والا! بدهکارم شدیم! تو اصلن چرا با ما نگفتی اینا کیان؟ این دختره همونی نیس که فرینازو به خاطرش پس زدی؟ "
- مامان!
ثریا صدا بلند کرد.
- هست یا نه؟!
هامون بیحوصله گفت:" هست.. آره هست..که چی؟ من دوسش دارم مامان..نتونستم فراموشش کنم..نمیتونم.."
ثریا خندهای عصبی سر داد.
- ببینم! تو واقعاً کوری یا خودتو زدی به ندیدن! آخه این دختره با اون روسریش که تا روی دماغش کشیده بود پایین یا اون چادرش که میگف حتی تو مهمونی هم از سرش نمییوفته! چطوری میخوای بیاریش تو فکوفامیل؟ حتماً با چادر و مقنعه! اصلن چطوری میخوای باهاش زندگی کنی؟
یادت رفته چقد اذیتم کردی؟ چقد فرینازو اذیت کردی؟ فک کردی من یادم میره؟ نه پسرجون! من مریض هستم ولی هنوز نمردم که تو بخوای هر کار دلت خواس بکنی!
- وای مامان! یهذره نفس بکش!
قرار نیس همیشه چادری بمونه که! اون از اول چادری نبود. نمیدونم جَوِ چی گرفتدش یهو چادری شده! من خودم درستش میکنم. بعدم مگه قرار نیس بریم آلمان کی اونجا میخواد تکتم رو ببینه!
- هه! تکتم! بین همهی پیغمبرا رفتی جرجیسو انتخاب کردی!
سرش را گرفت.
- والا به خدا من از دست شماها میمیرم. بذار وقتی من مُردم برو هرکار دلت خواس بکن. هر کی رو خواستی بگیر.
تیمور برگشت سمتش.
- اینقد حرص نخور! بچه که نیست.. بالاخره حالیشه یه چیزایی!
- این اگه حالیش بود که دست رد به سینه فریناز نمیزد واسه خاطر یه..
- مامان!
ثریا پوفی کشید.
اعصاب نمیذارین واسه آدم..فعلاً..شمارشو بده به من..کارش دارم!
هامون به طعنه گفت:" چیکارش داری؟! شما که شمشیرتو از رو بستی که! "
- تو بده..چیکار داری؟ میخوام بیشتر بشناسمش! میدونی که ندی خودم گیر میارم شمارشوها..
- باشه بابا..برسیم خونه میدم بهتون. فقط نخوای زیرآب بزنیا..شمام میدونی که من چه کوفتیام!
ثریا لم داد روی صندلی.
- اوفففف..سرم داره میترکه..گاهی به نخبه بودنت شک میکنم هامون!.. اوففف..
تیمور هم با ثریا همعقیده بود. وقتی ثریا سکوت کرد، او رو کرد به هامون.
- منم فک میکنم این دختر وصلهی ما نیس! دختر خوبیه ولی به درد تو نمیخوره. این همه دختر خوشگل و پولدار دوروبرت ریخته پسر!
همون آلمان! فقط کافیه لب تر کنی!
سرش را به نشانه تأسف تکان داد.
- عشق و عاشقی مال تو فیلماس..دو روز که رفتین زیر یه سقف..نه تو میتونی اونو با عقایدش تحمل کنی نه اون تورو. ازشون پیدا بود اهل خیلی چیزا نیستن..میفهمی که چی میگم!
یهخورده بیشتر فک کن!
هامون در سکوت چشم به روبهرو دوخته بود و با سرعت میراند. ته دلش حرفهای پدرش را قبول داشت. اگر تکتم قبول نمیکرد چادر از سرش بردارد چه؟ یا همراهش به آلمان نمیرفت؟ در اسرع وقت باید با او حرف میزد. دوست نداشت به همین زودی تسلیم شود. راضیاش میکرد. به هر طریق.
#ادامهدارد...
ایناثر فقط متعلق به کانال #کوچهاحساس میباشد.⛔️
#هرگونهکپیوارسالدردیگرکانالهاحراماست❌
لینک کانال
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎯راه شیطان برای بی نماز کردن 👹🔥
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
اوَّلھ حُسین،آخِرھ حُسین'ع'💝
#حاج_مھدۍ_رسولۍ🎧
#استوری📲
#نماز_زیبا
💠 اگر گاهی همسرمان در خواندن نماز سستی میکند بهترین روش این است که با روش زبانی به او تذکر ندهیم.
💠 بلکه در اوقات نماز، با آرامش و مهربانی، سجاده زیبا پهن کنیم، خود را با عطر دلخواه همسرمان معطر کنیم، لباس سفید و مخصوص نماز بپوشیم، با زیبایی و طمانینه و در معرض دید همسرمان (البته بدون قصد ریا) نماز بخوانیم.
💠 با نماز زیبا، در درون همسرمان میل و اشتهای به نماز ایجاد خواهد شد.
💠 قبل و بعد از نماز، خوش اخلاقی خود را زیاد کنیم تا اثر نماز ما، بیشتر شود.
💠 به هیچ عنوان بابت سستی همسرمان در نماز، با او بدرفتاری نکنیم چرا که اثر عکس دارد.
'🤝✨. . .
+وحدتعمومــیمردم...
'پر برڪتترین سرمایهی ملت ماست.'
🎙#رهبرانه
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ڪوچہ احساس
•••♡🍂🍂🍂♡••• ﴾﷽﴿ رمان ♥ #بےدل ♥ به قلم #ر_مرادی #فصل_دوم * پایانِ یک آغاز * #قسمت_صد_و_بیستم اوضا
•••♡🍂🍂🍂♡•••
﴾﷽﴿
رمان ♥ #بےدل ♥
به قلم #ر_مرادی
#فصل_دوم * پایانِ یک آغاز *
#قسمت_صد_و_بیست_و_یکم
تکتم وارفته روی مبل نشسته بود. سعی میکرد از نگاه کردن به پدرش پرهیز کند. از او خجالت میکشید. فکر میکرد همهی اینها تقصیر خودش است. اتفاقاتی را که افتاده بود، باور نمیکرد. نتوانست طاقت بیاورد. نگاه شرمگینش را بالا آورد و حاجحسین را دید که متفکر به میوههای دستنخورده و فنجانهای نیمهخالی چشم دوخته بود.
خواست بلند شود و روی میز را جمع کند که با صدای حاجحسین دوباره سر جایش نشست.
- بشین! باهات حرف دارم!
حاجحسین نگران بود. نگران دل دخترش و آیندهی او. باید حجت را تمام میکرد.
- میخوام یه چیزاییو پدرانه نه! دوستانه بهت بگم.
اینکه اون خانوم چیکار کرد یا اون آقا چی گفت، شاید برای خودشون معقول و محترم بوده! نمیخوام قضاوتشون کنم . بههرحال مهمون ما بودن و خداروشکر که بیاحترامی بهشون نکردیم. اینا به کنار..
ولی..
اینکه فک کنی عشق سطح و طبقه نمیشناسه..فقیر و غنی نداره..فک کنی حتی اگه تحقیر بشی بازم برات مهم نباشه و بگذری.. تحقیر بشی ولی تسلیم نشی..اینا همش اشتباه محضِ.. دیوونگیِ..تو هرچقدرم عاشق باشی بازم نمیتونی جلوی خیلی چیزا رو بگیری مثلاً همین تفاوتاتون..
گیرم اینا براتون مهم نبود و ازدواج کردین..
روزای اول همهچی خوبه..عاشقانهس!..رویائیه!..ولی بعدِ یه مدت تفاوتاتون میزنه بیرون..اون میشه پسر فلان تاجر پورشسوار و تو دختر یه جانبازِ معمولیِ پایینشهری..
اختلافاتون شروع میشه..نقل و نباتِ زندگیتون میشه دعوا و مرافعه و جنگیدن سر اعتقادات..
نفسش را بیرون داد.
- این یه تفاوت واضح بود که خب تو همین یه جلسه هم خودشو نشون داد..
عزیزم! به این فک کن اون دوس نداشته باشه تو این تیپی باهاش بری اینور اونور..دوس نداشته باشه بری روضه!..بری مسجد!..
البته من نمیدونم اونا نمازخونن یا نه..ولی مطمئنم زنی که نماز میخونه با کفش روی فرش راه نمیره!..
تکتم چشمانش را با درد بست. این کار ثریا او را هم چزانده بود. حاجحسین تسبیحش را از توی جیبش درآورد و برای آرامشش چرخاند. بعد ادامه داد:
" راستشو بخوای..من میترسم..از آینده..میترسم یه روز بهت بگه اشتباه کردم تو رو گرفتم..یا تو بیای بگی اشتباه کردم باهاش ازدواج کردم..میترسم یهو چش واکنی ببینی افتادی وسطِ یه زندگیِ زورکی که دیگه مال خودت نیس..یه چشمت اشک باشه و یکیش خون..جفتتون کم بیارین و برسین به بنبست.."
به تکتم نگاه کرد.
- تکتم جان! به همهی اینا فک کن بابا..اینا رو نگفتم که ته دلتو خالی کنما..اینا واقعیتائیه که باید در نظر بگیری..راجع بهشون فک کنی..
به این فک نکنی که چون دوسش دارم پس همهچیو تحمل میکنم.. چون نمیشه!..چون ظرفیت آدما تا یه حدیه..از اون حد که بگذره.. دیگه فاتحهی هرچی عشق و عاشقیه خوندهس..متوجهای؟!
تکتم در سکوت به حرفهای پدرش گوش میداد. چیزی را که در ذهنش پرسه میزد، به زبان آورد.
- بابا! قرار نیس ته همهی زندگیا اینطوری باشه.. ته همهی قصهها برسه به دعوا و جدایی و اختلاف..
حاجحسین لبخند زد." آره ولی یه درصدم احتمال بده اینطور میشه..همین الان! ببین باهاش میتونی کنار بیای؟ تو نگا کن!
هنوز به جایی نخورده مادرش چقد تحقیرمون کرد..تو میخوای یه عمر باهاشون زندگی کنی!..میتونی با این تحقیرا کنار بیای بابا؟! "
اینها را گفت و از جایش برخاست تا به اتاقش برود.
" به هرحال من وظیفهم بود اینا رو بهت بگم..که بعدها خدای نکرده اگه پشیمون شدی نگی چرا بهم نگفتی..چرا آگاهم نکردی..تصمیم با خودت.
راستی..
به تو گفته بود قراره برن آلمان زندگی کنن؟! "
تکتم با سر پایین گفت:" نه! بهم نگفته بود."
حاجحسین آهی کشید و دیگر چیزی نگفت. در آستانهی در اتاقش یکهو برگشت.
- در ضمن! تکلیف حبیبو هرچه زودتر معلوم کن بابا! درستش نیس این همه معطل بمونه..
او رفت و تکتم را با افکار آشفتهاش تنها گذاشت. همهی حرفهایی که شنیده بود حقیقت محض بودند. دودستی سرش را گرفت. مهمتر از همهی اینها مخالفت مادرش بود. از این اندیشه دچار ناامیدی شد. استغاثهکنان گفت:
" خداوندا..به من قدرت بده بتونم تحمل کنم! تو این مرداب غرق نشم..خدایا دستمو بگیر..رهام نکن..من نیاز دارم به کمکت.. هدایتم کن..اگه ته این ازدواج بدبختیه کمکم کن نشه.. نشه ..."
#ادامهدارد...
ایناثر فقط متعلق به کانال #کوچهاحساس میباشد.⛔️
#هرگونهکپیوارسالدردیگرکانالهاحراماست❌
لینک کانال
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
لینک قسمت اول رمان زیبای #بیدل❤️ جدید
https://eitaa.com/koocheyEhsas/54363
لینک پارت اول رمان عاشقانه و تاریخی اختر❤️
https://eitaa.com/koocheyEhsas/45464
کپی از رمان ها به هر شکلی حرام است
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♥️🌱•
بگو چه شد که من
اینقدر دوستت دارم
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
#استوری 🥀
#امام_حسین 💔