eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.3هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبر رسیده که آقایمان پدر شده است پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است جوانِ خوش قد و بالای خانۂ لیلا برای سید و سالارمان ثمر شده است خصایصش شده تلفیقی از نبی(ص) و علی(ع) چهارقل به لبِ هر که با خبر شده است (ع)✨❣️ ✨❣️ ⭐️سلام روزتون پر از یاد خدا •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
⁉️گرفتن رمز پویا برای کارتهای بانکی مختلف سخته؟🏧 📲با استفاده از این اپلیکیشن، بدون بیرون رفتن از خونه، خیلی راحت میتونید رو برای همه کارتهاتون دریافت کنید 💳 📥دانلود برای اندروید و iOS👇👇 https://cutt.ly/ZtEIM27 https://cutt.ly/ZtEIM27 💯 ♻️
عشق بین فقیر و پولدار♥️ جدال غم ها و شادی ها... یک داستان عاشقانه 💗 و بسیار آموزنده👌 لینک پارت اول رمان آنلاین خوشہ ی ماه🌙 https://eitaa.com/koocheyEhsas/9584
═══🍂☕️🍂═══ هــمــســــ♥️ــــرانـہ گفتنے نیسـٺ ولے بےټـو ڪماڪان در مـن... نفسے هسـٺ دلے هسـٺ ولے... جانے نیسـٺ...♡•| ═══🍂☕️🍂═══ 💞 @koocheyEhsas •┈┈••✾••✾••┈┈•
📚معرفی کتاب چند وقتی هست کتاب خوب معرفی نکردیم. یکی از کتاب هایی که دوست دارم معرفیش کنم کتاب " ناقوس ها به صدا در می آیند " نوشته ی آقای ابراهیم حسن بیگی هست. رمانی است درباره امام علی علیه السلام ❤️ خیلی از افراد حوصله خوندن مباحث تخصصی در قالب تاریخ اسلام رو ندارند . معمولا ذکر ویژگی شخصیت ها و حوادث تاریخی در قالب رمان زیبایی خاصی داره و آدم ها راحتتر میتونند مطالعه کنند. این رمان از کلیسایی آغاز می شود که مردی تاجیک برای فروش کتابی که پیدا کرده به نزد کشیش کلیسا می رود. این کشیش عاشق کتاب های خطی و قدیمی است.با دیدن این کتاب به ارزش تاریخی آن پی می برد اما پس از خواندن کتاب به ارزش حقیقی کتاب یعنی همان شخصیت امام علی بن ابیطالب علیه السلام پی می برد و با او آشنا می گردد. توصیه میکنم کتاب رو تهیه کنید و بخونید. بزرگوارانی که دسترسی به خرید یا اهل خرید پستی نیستن توی سایت های فروش انلاین، نسخه الکترونیکی موجود هست از اونجا انلاین بخرید و بخونید. مثل طاقچه یا فیدیبو یا کتاب سبز و ... @khoodneviss
༺‌‌‌༺‌‌‌༺‌‌‌༺🌿🌺🌿༺༺‌‌‌༺‌‌‌༺‌‌‌ درد بے درمان شنیدے؟ حالِ من یعنے همیݩ بے تو بودݩ درد دارد مے زند من را زمیݩ ༻‌♥️ @KoocheyEhsas ♥️༺‌‌‌
هدایت شده از ڪوچہ‌ احساس
💠ای منتظر غمگین مشو، 💠 قدری تحمل بیشتر 💠گردی بپا شد در افق، 💠 گویا نگاری می رسد. 💎 کتابی با محتوای بسیار مفید و کاربردی برای دوره آخرالزمان، و در حال آماده باش بودن برای یاری حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای تهیه پی دی اف این کتاب📙 به لینک زیر مراجعه فرمایید.👇 http://eitaa.com/joinchat/3440181265Cd19ddafce4 http://eitaa.com/joinchat/3440181265Cd19ddafce4 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم هم مثل مابقی فیلم های دیگه که متاسفانه اصلا صوتش ربطی به زیر نویسش نداره بین کانال های ارزشی پخش میشه. واقعا چرا؟ وقتی از صحت فیلمی خبرنداریم و اطلاعی هم نداریم اونو پخش میکنیم؟ اصلا اینها به کنار چه ادم هایی حاضر هستند برای اینکه به هدفشون برسند از هر ابزاری استفاده کنند. ولی به دروغ! به خدا این ها روشنگری نیست. این خیانته. البته توقعی از ادمین های پونزده شونزده ساله نمیره. منتها در تعجبم از کانال های خبری و انقلابی😐 تکه ای از صحبت های پوتین رو به انگلیسی ترجمه کردیم و مشخص شد اصلا زیر نویس باهاش همخوانی نداره. نکنید از این کارها... نکنید. هدف وسیله را توجیه نمیکند. @khoodneviss
⭐️حدیث روز : 🍁مبادا هيچ كارى تو را از كار براى آخرت باز دارد؛ زيرا كه فرصت، كم است.☝️ غررالحكم حدیث ۱۰۲۸۶📗 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋وقتی باخدا حرف میزنی 🌸هیچ نفسی هدر نمی رود 🦋وقتی منتظرخدا باشی 🌸هیچ لحظہ ای تلف نمیشود 🦋وقتی بہ خدا اعتماد ڪنی 🌸هرگز رنگ شڪست را نخواهی دید 🦋با خدا هیچ چیز را از دست 🌸نخواهی داد. سلام روزتون خدایی🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
🖤♥️ نمی‌دونم محبت بود یا غیرت یا خودخواهی، ولی کارهاش به دلم می‌نشست و عجیب، دل می‌برد. شاید که اون خودخواهانه من رو دوست داشت و من حتی به اون شکل عشق ورزیدنش هم ایمان داشتم. وقتی که عماد به محمد گفته بود خیلی وقته چشمهاش دنبال منه انگار که حس می‌کردم روی ابرها سیر می‌کنم و در واقع تا زمانیکه بله رو گفتم هیچی رو جز شیرینی ته دلم به یاد نمیارم. دو روز بعد عقد، عماد از پدر و مادرم خواست که، مهیای جشن عروسی بشیم و وقتی که دلیل خواستم مستقیم و نوازش‌گون نگاهم کرد و ‌گفت: - دوست دارم فقط مال من باشی، تو خونه‌ی خودم، تو اتاق خودم، فقط مال من. اونقدر نزدیک که من باشم و تو و دیگه هیچکس. بوسه‌یی آروم گوشه‌ی شقیقه‌م زد و ادامه داد: - من از هیچی ترس ندارم به جز اتفاقی که بخواد تو رو از من بگیره. با همین چند کلمه قانع شده بودم و خروار خروار قند توی دلم آب شده بود و روی سرخ کرده بودم. در جواب پدرم هم که می‌گفت، چند وقتی عقد بمونید تا جهیزیه‌ش رو فراهم کنم گفته بود، هر چی که در توان دارید، براش تهیه کنید بقیه‌ش با خودم. معصوم روی چشمهای من جا داره. چقدر اونروز ذوق کرده بودم و مادرم حرص خورده و چشم گرد کرده بود. بالاخره عماد پیروز شد و حرف خودش رو به کرسی نشوند و مهیای جشن شدیم. توی روستای ما رسم براین بود که دو بار مراسم عروس کشون با پای پیاده و به اتفاق عروس و داماد و اهالی انجام بشه. یکبار از حمام عمومی روستا تا خونه‌ی آرایشگر و یک بار هم از آرایشگاه تا محل جشن که اصولا خونه‌ی پدری داماد بود. فضای داخل رختکن حمام رو کاملا به یاد دارم. دیسهای پر از شیرینی و لیوانهای شربت بین خانمها پخش می‌شد. دو سه تایی از اونها دف می‌زدند و بقیه هلهله می‌کردند و ترانه‌های محلی رو به صورت دسته جمعی می‌خوندند. مادر و فرخنده سادات من رو محکم پوشوندند، هم از سرما و هم از دید جمعیت نامحرم بیرون از حمام. آماده شده بودیم برای عروس کشون اول. در حالیکه مادر و مادر شوهرم در طرفینم بودند از حمام بیرون رفتیم. فرخنده سادات گفته بود که عماد راضی نشده و گفته معصومه رو با ماشین تا آرایشگاه می‌برم. قرار بر این شده بود تا عروس کشون برگزار بشه ولی بدون عروس و داماد! به محض بیرون رفتن، بازوم رو آروم گرفت و فشاری خفیف داد و چه حرارتی داشت دستهاش. به سمتش چشم چرخوندم و غلیظ و سنگین نگاهم کرد. به لب گزیدن مادرم و فرخنده سادات توجهی نکرد و کنار گوشم گفت: _ چادرت رو بکش روی اون لپهای گلی دختر! نمی‌خوام نامحرم تو رو ببینه. از خجالت گر گرفتم و سریع چادرم رو طوری روی صورتم کشیدم که فقط چشمهام پیدا بود. درون ماشین که نشستم در رو بست و به سمت مخالف رفت و خودش هم سوار شد و مقابل چشمان بهت زده‌ی اهالی روستا حرکت کرد و از اونجا دور شد. فاصله‌ی‌ حمام تا تنها آرایشگاه روستا سه کوچه‌ی باریک و پیچ در پیچ بود. سرم رو اونقدر پایین گرفته بودم که چونه‌م با لبه‌ی زری‌دار لباسم برخورد می‌کرد. واقعا خجالت می‌کشیدم و ضربان قلبم رو می‌شنیدم. آروم و شمرده گفت: _ به عزیز سپردم که به عفت بسپاره مبادا دست به قیچی بشه موهات رو کوتاه کنه. کارِتون هم که تموم شد چادر و چارقدت رو محکم بکش توی صورتت. با خجالت و صدایی که می‌لرزید گفتم: _ چشم، خیالتون راحت باشه آقا عماد. خندید و با سرخوشی گفت: _ می‌خواستم خیالم راحت باشه که پام رو توی یه کفش کردم و گفتم فقط باید معصوم رو برام بگیرید. تو آهوی زیبایی هستی که به وقتش یه گرگ درنده می‌شی و از حقت نمی‌گذری. همین اخلاقت من رو شیفته کرد. ادامه اینجا👇👇👇 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ http://eitaa.com/joinchat/2008219670Ca8c79f11fb
ڪوچہ‌ احساس
🖤♥️ #مشکین3 نمی‌دونم محبت بود یا غیرت یا خودخواهی، ولی کارهاش به دلم می‌نشست و عجیب، دل می‌برد. شای
سلام دوستان عزیز همیشه همراه♥️ رمان جدید به قلم رو براتون آوردیم😋😋 با ماهمراه باشید و از این رمان فوق‌العاده‌ لذت ببرید🍉🍉 و از نکات خوبش استفاده کنید🙏🏻💠🥀 http://eitaa.com/joinchat/2008219670Ca8c79f11fb
⭐️حدیث روز : 🌿هیچ جوانی نیست که دنیا و خوشی های دنیا و مظاهر فریبنده ی دنیا را به خاطر خدا رها کند🍁 و جوانیش را در راه اطاعت خدا به پیری رساند،مگر این که خداوند پاداش هفتاد و دو صدیق را به او عطا کند.😇👌 📚 مکارم الاخلاق، ج۲، ص ۳۷۳ •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️ توضیحات استاد در مورد طوفان توییتری 🗓 چهارشنبه، ۲۰ فروردین، ساعت ۲۱ الی ۲۳ ، شب ولادت امام زمان عملیات عظیم، ویژه و جهانی توییتر. 💢 از الان با هشتگ "منجی وعده داده شده" توییت هاتون رو آماده کنید. 🔆 منتظران، به پا خیزید... 🌺 _________💠_________🌺 هیام: این کار خوبیه درفضای مجازی. منتظر چنین حرکتی بودم.👆 ⭕️ @khoodneviss
‍ 🔻گاهی برای رهاشدن از زخم های زندگی💔 باید بخشید و گذشت میدانم که بخشیدن کسانی که از آنها زخم خورده ایم سخت ترین کار دنیاست ولی تا زمانی که هر روز چشمان خود را با کینه بازکنیم و آدمهای، خاطرات تلخ را زنده نگه داریم و در ذهن خود هر روز محاکمه شان کنیم... رنگ آرامش را نخواهیم دید!! گاه... چشم ها را باید بست و از کنار تمام بد بودنها گذشت...👌 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
چقـٰدرڪوچہ‌پٰس‌ڪوچہ‌هاے دلم‌رابہ‌شـٰوق‌آمدنـت غبآرروبےڪنمـ♥️ •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موضوعی به ذهنم رسید. به چشمانش، معنا دار،نگاه کردم؛ لبخندی روی لبم نقش بست. از نگاهم خواند به چیزی فکر می‌کنم. با اشاره چشم و ابرو گفت: _نگات داره منو می‌خوره‌ها؟ با خنده گفتم: _ یه سوال... اون روز چرا سر سه راه به من خیره نگاه می‌کردی؟ متعجب اما جذاب، زل زد تو چشمام!! _ سر سه راه؟! تو بودی؟ _ آره حاج آقا! اون چه وضع نگاه کردن بود؟ همزمان با لبخندی دلنشین: _ عجب! که این طور،.... معمولا تو خیابون یه مقدار از جلو راهمو نگاه می‌کنم تا مسیرو برانداز کنم و سرمو زیر بگیرم. اون روز سر که بلند کردم، دیدم یه خانم خیلی محجوب داره خیره نگام می‌کنه _ پس تو بودی؟ _ نه بابا، من اتفاقی نگام افتاد دیدم داری دید میزنی. گل ازگلش شکفت: _اون روز خیلی حالم بد بود بیشتر وقتمو بیرون می گذروندم تا کمتر اذیت بشم. همین طور که قدم بر می‌داشتم با خدا نجوا می‌کردم و ازش می‌خواستم، خودم و دخترم، زودتر از اون وضع نجات پیدا کنیم. وقتی نگاهم به شما افتاد از خدا خواستم همسر محجوبی مثل شما، نصیبم بشه. دلم می‌خواست برگردم تعقیبت کنم از لباسم خجالت کشیدم، اومدم خونه؛ جلال با حاج آقا ضیایی خونمون بودن. ماجرا رو براشون تعریف کردم جلال گفت: _خیلی دور نشده، بیا با موتور بریم دنبالش. گفتم نه. اما حس و حالم جور دیگه ای بود رفتم تو اتاق و نماز استغاثه به مادرم حضرت زهرا (س) خوندم. حالا می‌بینم مادر حرفامو گوش کرده و همون خانوم محجوب نصیبم شد. بعد از چند دقیقه سکوت معنا دار، با لبخندی کش‌دار گفت: _پس شمایی دختر سه راه رافت؛ ادامه در اینجا😍😍👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3496869910C9218c295b9 یه داستان 💯واقعی، عاشقانه و پراز درس های زندگی❤️ 🔖پیام سنجاق شده در کانال رو بخونید حتما... یه عالمه داستان های بلند واقعی ارسالی از اعضای کانال کوچه احساس😃 با حضور خانم صادقی عزیز فقط در این کانال👆👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هستند تمامےِ خلائق بہ صف حشر محتاج عنایاٺ و دعای تو✨ 🌸 آنقدر گِره باز نمودی ڪه رسولان بستند دخیلے بہ عبای تو🌱 ✨😍 💚 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
حدیث روز : ✨دل هاى خود را از كينه پاك كنيد زيرا كينه مرضى مُسرى است☝️ غررالحكم حدیث 6017📚 •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
. این مستند مربوط به چندسال قبل هست. خبرنگار راشاتودی در امریکا در راستای نامه ی رهبر انقلاب به جوانان اروپا راهی ایران میشود. همه جا سر میزند و با دیدن رهبر انقلاب برای اولین بار میگرید. نگاه این خبرنگار رو در آخر پیرامون ایران و حضرت آقا ببینید. وقت بذارید، این مستند رو ببینید و به جوانان توصیه کنید ببینند. حتی اونهایی که مخالف نظام هستند. مستند را ازاینجا دانلود کنید. درسته حجمش زیاده اما خیلی خیلی ارزش داره. https://www.aparat.com/v/fkT93 رویای ایرانی_کامل_FHD_روایت سفر کلیب ماپین خبرنگار راشاتودی آمریکا به ایران •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•