دوستان همراه سلام
نویسنده عزیز کانال خانم صادقی کسالت جزئی داشتن و نتونستن پارت رمان خوشه ماه رو بنویسند.
منتظر پارت نباشید.
به جاش قسمت های جدید از داستان زهرا و علی رو تقدیمتون کردم❤️
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🍃
#شھیدجواد روز آخری، روزه بود
بهش گفتند: گرمه! سخته! بیا افطار کن!
گفته بود:
من امروز با این روزه کار دارم...
راست گفته بود
با #شھادت افطار کرد
شده فک کنیم ما چطوری روزه مونو افطار مےکنیم؟
#شھیدجوادمحمدی
#شھید_روزه_دار
༻♥️ @KoocheyEhsas♥️༺
#یا_مجتبی (ع)
کار من نیست که از عشقشما دمبزنم
یا شبیه شهدا شعله کشم بر بدنم🍁
منم و لقلقهای ساده درون دهنم:
منحسینیشدهیدستامامِحسنم✋
#من_امام_حسنےام
#سلام_روزتون_امام_حسنی💚
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
ڪوچہ احساس
🍃💜🍃💜🍃💜 💜🍃💜🍃💜 🍃💜🍃💜 💜🍃💜 🍃💜 💜 #خاطره_سفرمنبهآنسویاقیانوس 💚نکته :بعضی از دوستان اصرار دا
🍃💜🍃💜🍃💜
💜🍃💜🍃💜
🍃💜🍃💜
💜🍃💜
🍃💜
💜
#خاطره_سفرمنبهآنسویاقیانوس
#زندگیزهراوعلیدرایران 1⃣1⃣
دوماهی صیغه محرمیت خونده بودیم و علی آقا هر از گاهی از قم به شیراز میومد .براش سخت بود دوری و این از حرف زدنای پشت تلفن مشخص بود.
یه روز وقتی از قم اومده بود بعد از این که براش چایی بردم و نشستم .(اینهم بگم که من جلو علی آقا تا مدتی که عقد دائم نکرده بودیم نسبتا لباس پوشیده میپوشیدم ) تا دوهفته که روسری و کت ودامن میپوشیدم .که این خودش خیلی محاسن داشت. نمی خواستم نه من اذیت بشم و نه اون .بخصوص که فاصله بینمون میفتاد.
من باید خودمو برای یه زندگی خیلی سخت و دشوار طلبگی آماده می کردم. اگرچه وضعیت مالی خانواده علی بد نبود و ارث کمی بهش رسیده بود اما هنوز درگیری زیاد داشتن.
برادرش نقطه مقابلش بود. کسی که کل افکار و سیستم زندگیش با علی فرق داشت.
ایران زندگی کرده بود و همین جا هم زن گرفته بود.
به پیشنهاد علی تصمیم گرفتیم عقد و عروسی مون باهم برگزار بشه.
یه روز بهم گفت:من حقیقتا این دوری برام سخت میگذره و دوست دارم هر چه زودتر بریم سر خونه زندگیمون .
احساس میکنم هرچ ازت دورباشم از رحمت و مهربانی خدا دورم.
یه جورایی با حرفاش منو شرمنده خودش میکرد.
اون قدر منو بزرگ میدید و در مورد حرفهایی میزد که باور نمیکردم.
گاهی از شدت این محبت بعد از نماز گریه میکردم و میگفتم خدایا این آدم همسر منه این قدر مهربونه پس تو دیگه کی هستی؟
گاهی دستم رو یواشکی می بوسید و منم که میخواستم دستشو ببوسم نمیگذاشت .خیلی شرمنده میشدم.
مسابقه گذاشته بودیم توی بوسیدن دست .
همیشه هم اون برنده میشد.
اما یه بار همون موقع که داشتیم وسایل جهیزیه مون رو میبردیم قم. از بس خسته شده بود توی خونمون روی موکت دراز کشیده بود و دستشو روی چشماش گذاشته بود.
خم شدم و آروم و خیلی سریع انگشتای پاشو گرفتم و روی پاشو بوسیدم .
مثل برق گرفته ها بلند شد و نشست.
گفت: چرا منو شرمنده خودت میکنی؟
این چه کاریه ؟ وظیفه ی منه که این کارو انجام بدم.
گفتم تو فکر کردی من کی ام ؟ منم یه آدم عادی ام مثل بقیه.
لبخند زد و گفت: آره هستی ولی برای من فراتر از یه حوریه ی بهشتی هستی.
به کمک مادر جهیزیه ای تهیه کرده بودیم .قرار بود مراسم عروسی که گرفتیم بعدش وسایل رو ببریم قم .
مراسممون شیراز بود .خانواده علی و چندتا از اقوامشون هم اومده بودن.
تو یه سالن معمولی یه مراسم ساده عروسی گرفتیم.
مهریه ام هم مهرالسنه نوشتن .
بعد از عروسی علی رفته بود تا خونه ای که برامون تهیه دیده بود رو از صاحبش بگیره.
اجاره کرده بود .هنوز خودش پولی توی دستش نبود.
مادرش و برادرش تهران زندگی میکردند.
#ادامہ_دارد....
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
🍃💜🍃💜🍃💜
💜🍃💜🍃💜
🍃💜🍃💜
💜🍃💜
🍃💜
💜
#خاطره_سفرمنبهآنسویاقیانوس
#زندگیزهراوعلیدرایران 2⃣1⃣
زندگی ما شروع شده بود .برای همه اول زندگی شیرینی خاص خودش رو داره.
نماز رو به جماعت پشت سرش می خوندم و گاهی بعد از نماز می گفتم برام روضه بخونه
گفته بودم اگر بشه هر روز یا دوسه روزس یه بار یه روضه بخونه.
اون قدر عاشق امام حسین بود که گاهی فکر میکردم تو روضه جون میده .
یه بار به اصرار یکی از دوستاش ظهر عاشورا رفته بودیم جمکران و مراسم رو اونجا بودیم. مقتل خوانی داشتند
به قدری گریه کرده بود که هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد. خانم دوست علی با من بود وقتی زنگ زد به شوهرش اون هم گفت که یه کم دیرتر بیاید.
به من نگفتن مثل این که وسط مقتل خوانی از حال رفته بوده .
اتفاقا وسط های مقتل نگرانش شده بودم.چون میدونستم هیچ وقت تحمل شنیدن روضه باز رو نداره.
هنوز کربلا نرفته بودیم .هیچ وقت جرات نداشتم بگم علی کربلا میری یا نه؟
میدونستم نمیتونه ...طاقت نداره ...دلش خیلی رئوف بود. شدیدا رقیق القلب بود.
هنوز خونمون گازش وصل نشده بود از کپسول استفاده می کردیم.
یه روز شیلنگ کپسولمون خراب شده بود وقتی شعله رو روشن کردم شیلنگ آتیش گرفت.
سریع با دستمال و اب خاموشش کردم.
علی داشت تو اتاق قرآن میخوند. میدونستم حین خوندن قران دوست نداشت کسی مزاحمش بشه.
رفتم از همسایه هم کپسول گرفتم و هم شیلنگ گاز و اومدم وصلش کردم که غذا درست کنم.
وقتی از اتاق بیرون اومد بهش گفتم که اینجوری شده .
ناراحت شد و گفت: تو چرا به من نگفتی؟نمیگی بلایی سرت بیاد
گفتم:نمی خواستم مزاحمت بشم داشتی قرآن میخوندی.
یادمه اون روز با حرف من اشکش در اومد . رفت تو اتاق و به بهونه خوندن قران کلی گریه کرد.
زندگی ما هم مثل خیلی های دیگه فراز و نشیب زیاد داشت. سختی داشت.ناراحتی داشت.
امتحان و بلا هم زیاد داشت.
شاید یکی از ابتلائاتش بچه دار نشدنمون بود .
خدا هیچ کس رو بدون مشکل قرار نمیده.
هرکسی رو یه جوری امتحان میکنه.
و ما رو هم این جوری ...
#ادامہ_دارد
✅کپی و اشتراک گذاری حرامه. لطفا رعایت کنید. برای خوندن این داستان لینک رو بفرستید تا بقیه از همین جا بخونند✅
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
قشنگ ترین حس زمانیست🌸
که یه اتفاق خوب برات میفته😍
وتومطمئنی که اون اتفاق خوب
یه پاداش ازطرف خدا
بوده برای تو🎁
زندگیتون پُر باشه از این
اتفاقای خوب و هدیه های آسمون
🌞🌱🌱🌱
#صبح_بخیر
•┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈•
@koocheyEhsas
•┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈•
04.mp3
4.18M
✨ختم قرآن✨
🔸ویژه ماه مبارڪ رمضان
🎶فایل صوتے قرائت
4⃣جزء چهارم
🗣قارے معتز آقایے
#رمضان_بهار_قرآن🍃📖
التماس دعا😇
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
💔
🔻استاد پناهیان
استغفار کن #غم از دلت میره❗️
اگر استغفار کردی و غم از دلت نرفت؛
یعنی داری خالی;بندی میڪنی 😊
بگرد گناهتو پیدا ڪن و اعتراف ڪن بهش...!👌
اینه راز موفقیت و آرامش😃
#پیش_به_سوی_موفقیت
#باما_بروز_باشید✍
•┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈•
@koocheyEhsas
•┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈•
♥️لینک پارت اول رمان زیباو عاشقانه
#خوشه_ی_ماه🌙
https://eitaa.com/koocheyEhsas/9584
قسمت اول زهرا وعلی ویژه ماه مبارک
https://eitaa.com/koocheyEhsas/16693
♡لینک پارت اول رمان پر خاطره ، هیجانے و عاشقانہ
💕 #رؤیاے_وصــــال💕
https://eitaa.com/koocheyEhsas/11076
لینک پارت اول رمان زیبای😍
#جدال_شاهزاده_وشبگرد
https://eitaa.com/koocheyEhsas/4753
◇ لینک پارت اول رمان بسیار زیبای #دلارامِمن 💚🍃
https://eitaa.com/koocheyEhsas/3205
☆لینک پارت اول رمان #مدافع_عشق
👇👇👇👇
https://eitaa.com/koocheyEhsas/71
لینک پارت اول رمان #عقیق_فیروزه_ای💍💍💍
https://eitaa.com/koocheyEhsas/8349م
خیلی چیزها می تواند در لحظه
بی اهمیت باشد .
اما ......
🔚در پایان، چیزی زیبایی ایجاد خواهند کرد.
🔻مهم تلاش ماست نه نتیجه کار🔺
تو تلاشتو کن و نتیجه رو بسپار به خدا
واین یعنی توکل🙏😇
#پیش_به_سوی_موفقیت
#باما_بروز_باشید✍
•┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈•
@koocheyEhsas
•┈••✾•🍃🌸🍃•✾•┈•