فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدرنعمتجمهوریاسلامیروبدونید!🖐🏿🇮🇷
#زن_عفت_افتخار
#لبیک_یا_خامنهای
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
این پرچم تا ظهور سر جاشه
چه بخواید چه نخواید :)
تعجیلدرفرجآقا #امام_زمان صلوات
باهمیکصدا #لبیک_یا_خامنه_ای
گفتـمخـدایا:
ازبیـناونهمـہگـناهیکـہکـردم
کدومرومیبخـشی(:؟
گفـت:
اناللّٰھیغـفرالذنـوبجمیعـا🌱!
◆همشـو
توفقطبیـا(:
#تلنگرانه
🌹سلام على من حاربوا الليل
وَ عند الصّباح بالأكفانِ قَد عادوا …
سلام بر كساني كه شب هنگام ميجنگند
و صبح هنگام با كفن بر ميگردند …
#حاج_قاسم_سلیمانی
#پایان_مماشات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویر سازی زیبا
🌼🌼🌼🌼🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌼🌼🌼🌼🌼
#امام_زمان
‹من اسیرِ یڪ گلم دنباݪ هر گݪ نیستم!!!
#گݪنرگســم🌼🌱
#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
⊰•🪴🖇•⊱
-لبخندبزندلبر؛لبخندتوشیریناست
دآروبِهچِهڪـٰارآید؟
لبخندتوتسڪیناست…(:♥️
#عاشقانه_مذهبی
🇮🇷❤️ #تا_پای_جان_برای_ایران 🇮🇷❤️
همه برای ایران متحد و قوی دعا میکنیم به امید موفقیت تیم ملی ایران با هر سلیقه ای ❤️🤍💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 | قطعهای برای وطن
🔺لطفاً به دیده شدن این اثر کمک کنید
من اعتراض دارم
من انتقاد دارم
ڪوچہ احساس
•••♡🍂🍂🍂♡••• ﴾﷽﴿ رمان ♥ #بےدل ♥ به قلم #ر_مرادی #فصل_دوم * پایانِ یک آغاز * #قسمت_صد_و_چهل_و_یکم
•••♡🍂🍂🍂♡•••
﴾﷽﴿
رمان ♥ #بےدل ♥
به قلم #ر_مرادی
#فصل_دوم * پایانِ یک آغاز *
#قسمت_صد_و_چهل_و_دوم
ترس مثل یک شّبّح، داشت آرام و بیصدا میان مردم پرسه میزد و آنها را به تسخیر خود درمیآورد. کابوسِ این بیماری ناشناخته، خواب را از چشم مردم همهی دنیا گرفته بود. این بیماری داشت مرزها را یکییکی پشت سر میگذاشت و خیال آنهایی که میگفتند:" اووو..چین کجا!..ایران کجا!.. تا برسه ایران تموم شده! " یا پچپچ میکردند:" آنفولانزاست بابا.. خطرناکتر از اون که نیست دیگه.. نترسید! " یا ماسک نمیزدند و به توانایی بدن خود مغرور بودند، آشفته میکرد.
همه داشتند خودشان را برای سال نو آماده میکردند که همه چیز نقش بر آب شد. زنگ خطر به صدا درآمد. کمکم خیابانها خلوتتر میشد و مراکز درمانی و بیمارستانها شلوغتر. مردم از یک سردرد ساده هم هراس داشتند.
گلرخ دستانش را غرق مایع ضدعفونی کرد و در همان حال گفت:" مریم پازوکی رو میشناسی؟ پرستار بخش اورژانس؟ "
با سکوت تکتم ادامه داد:" همون دختر تپله! خوش اخلاقه.. یه ماهگرفتگی کوچولو هم رو پیشونیش هست؟ "
تکتم بیحوصله گفت:" خب؟! "
- تعریف میکرد چند روز پیش هزار و شیشصد نفر فقط اومدن تست دادن! فقط هشت نفر مثبت بودن! یه چند نفری هم بستری شدن.. میگفت هر کی یه عطسه میکنه فوراً میاد واسه تست.. بیمارستان بدتر شلوغ میشه..
تکتم متفکر گفت:" خب چیکار کنن! شوخی که نیس! ترسیدن! من خودم وسواس گرفتم.. دیگه به هر چی میرسم ضدعفونی میزنم.. حتی پولام.."
اشاره کرد به مایع ضدعفونی. " اونو بده.. حس میکنم رو دستام پُر ویروسه.. "
آه از نهاد گلرخ درآمد." عین من! صب یکم گلوم میسوخت..یه لیوان پر آبنمک قرقره کردم.. دو تا قرص خوردم.. یه لیوان دمنوش..الان گیجِ گیجم.."
تکتم خندید." استرسِ مریضی بیشتر از خودش آزاردهندهس.. دعا کن از استرس نمیریم.. خود کرونا پیشکش.."
دستانش را به هم مالید. گلرخ چشم دوخته بود به دستان تکتم. آه کشید و گفت:
" بیچاره مریم! میگف دو هفتهس خونه نرفته.. پدر مادرشو ندیده.. نگرانشون بود. نیرو خیلی کمه..مجبورن بمونن.."
تکتم مصمم و جدی رو کرد به گلرخ.
- من میخوام داوطلب برم بخش کرونا.. میخوام برمکمکشون.
گلرخ ابروهایش را بالا داد.
- تو با این همه گرفتاری چطوری میخوای بری؟ فخار نمیذاره.. خودشم نیرو کم داره..
- فعلاً اولویت این مریضی کوفتیه.. وقتی اونجا به کمک نیاز دارن من چرا وقتمو اینجا تلف کنم.. شرکتم از وقتی قضیه کرونا جدی شده.. میخوان این ور عیدی تعطیل کنن..
- اِ..خب پس منم با فخار حرف میزنم.. ببینم میذاره منم بیام..راس میگی ما نریم کمک همکارامون کی بره؟ خیلی گناه دارن طفلیا.. راستی شنیدم دکتر فاطمی هم داوطلب شده رفته بخش کرونا.. خیلی از دکترا دارن داوطلبانه کمک میکنن..
دوری در اتاق زد." نمیدونم چرا اینقد دلم شور میزنه..به نظرت حالا چی میشه؟ "
تکتم که با شنیدن اسم حبیب، به فکر فرو رفته بود، آهسته گفت:
"چی چی میشه! "
- عاقبتمون!..زنده میمونیم؟.. این مریضیِ ناشناختهس.. میگن ساخت دست بشره واسه همین درمون نداره..
ای خدا این دیگه چه بلایی بود!.. اصن همینکه هیشکی راجع بهش هیچی نمیدونه وحشتناکه...
نشست روی صندلی.
- تو اورژانس بدونی چه خبره؟! نکنه جوونمرگ شیم تکتم هان؟
تکتم از جا برخاست و خندید. خندهاش زیر آن ماسک چندلایه پنهان شده بود.
- نترس! بادمجون بم آفت نداره!
خواست برود برگشت سمت او. با لحن قاطعی گفت:" وقتی قراره بزنیم به دل خطر.. ترس دیگه معنی نداره.. باید پی همهچیو به تنمون بمالیم.. کارِ خیلی سختیه.. "
- گلرخ نگاه نگرانش را به او دوخت.
- من که دلم نمیاد تنهات بذارم.. هر طور شده فخارو راضی میکنم..
تکتم دستی برایش تکان داد و رفت. او بیش از هر چیز نگران پدرش بود. اگر قرار بود داوطلب شود باید شبوروزش را همینجا سپری میکرد. حاجحسین توان مقابله با این بیماری را با آن قلب خرابش نداشت. فقط از خدا یک چیز میخواست. سلامتی پدرش. هر بلایی سرش میآمد مهم نبود، فقط باباحسینش از این بلا محفوظ میماند، کافی بود.
" طاها! هوای بابا رو داشته باش..تو رو خدا.. "
#ادامهدارد...
ایناثر فقط متعلق به کانال #کوچهاحساس میباشد.⛔️
#هرگونهکپیوارسالدردیگرکانالهاحراماست❌
لینک کانال
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
سنگربان یعنی امنیت تیم!
یعنی کسی که قرار جلوی دروازه بایسته و نذاره گل بخوره.
دقیقا مثل پلیس و نیروی امنیتی که نذاره دشمن وارد حریم سرزمینت بشه و آرامش تو رو بهم میزنه.
وقتی سنگربان تیم زخمی میشه و نتونه بازی کنه و از دروازه محافظت، کل اعضای تیم بهم میریزن. نمیتونن خوب دفاع کنن. چون کوه امینتشون از پا دراومده.
توی این فوتبال بسی درس بود. برای آنانکه باید بفهمند.
این دونفر که ناخواسته بهم خوردن.
اما بقیه بدونن که زدن نیروی امنیت یعنی شکست خودت!
پینوشت: امیدوارم هرچه زودتر حال دروازه بانمون بهتر بشه و در بازی های بعدی با روحیه بهتری بازی کنند.
به امید موفقیت تیم ملی ایران🇮🇷
#برای_موفقیت_ایران
#هیام
@khoodneviss
♦️یقیناً فردای براندازی جمهور اسلامی ایران
حالا بفهم چرا کنار رفتنی نیستیم
بفهم چرا حاج ق ا س م گفت:
کل ایران حرم است
و همه ما مدافعان آن حرم و پرچم
پ.ن:
به نظرت امثال علی کریمی و علی دایی بوقت سوریه شدن ایران مدافع میشوند یا فرار بر قرار ترجیح میدن؟
#جهاد_تبیین
#جنگ_شناختی
«صبحم» شروع مے شود آقابہ نامتان
«روزے من»همہ جـا «ذڪرنـامتـان»
صبح علے الطلوع «سَلامٌ عَلے یابن الحسن»
مـن دلخـوشـم بـہ «جـواب سلامتان»
#امام_زمان