eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
نه مرا خواب به چشم             و نه مــرا دل در دست چشم و دل ، هردو به رخسار تو آشفته و مست ...!! ❤️
امیر کبیر چه زیبا گفت : دوران افول و عقب ماندگی ملت ها زمانی شروع شد که جای اندیشیدن را تقلید جای تلاش و کوشش را دعا جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را قناعت جای اراده برای رفتن و رسیدن را قسمت و جای تصمیم عقلانی را استخاره گرفت ...!
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم آخ تا می بینمت یک جور دیگر می شوم با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند یاسم و باران که می بارد معطر می شوم... ❤️
«من آن نیَم که به جور از مراد بگریزم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 چهارشنبه تون بینظیر 😇✨ دلتون پر از آرامش ❤️ لبخـند خدا بدرقـه تمامتـون باشه الهی ❤️ عصر بخیر 😇✨
همه چی "سرجاش" قشنگ تر بود، مثلا دست من تو دستت. 👫
🌸🍃🌸🍃 هر کس دنیا را از زاویه دید خود قضاوت میکند... گاهی بهتر است جای خودرا برای بهتر دیدن عوض کنید هیچوقت در زندگی تان به خاطر احساس ترس عقب ننشینید. همه ی ما بارها این جمله را شنیده ایم که «بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟ مثلاً اینکه بمیرید؟ اما مرگ بدترین اتفاقی که ممکن است برایتان رخ دهد نیست …» بدترین اتفاق در زندگی این است که اجازه دهید در عین زنده بودن، از درون بمیرید.
🌸🍃🌸🍃 روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب ،مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . .مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد.بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايىد عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواهى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن ..چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ... بیایید ديگران را قضاوت نكنيم
من صبورم اما… آه، این بغض گران صبر چه می‌داند چیست!
🤍✨ سلول به سلول تنش، غم نشسته بود خون توی رگاش سرد شده بود ظرفیت ذهنش تا خِرخِره پُر شده بود و چشماش خشکِ خشک بودن! اصلا از چهره‌اش معلوم بود که چقدر خسته است و اما همه‌ی این‌ها را پشت لبخند زیبایش پنهان میکرد 🍁
👌 انشای پسر آلمانی به پدر رفتگرش ...❤️ 🍁
✍‌ به قول : حال  همه ما خوب است، اما تو باور نکن....! ميداني هر قلبي "دردي" دارد... فقط نحوه ي ابراز آن متفاوت است! برخي آن را در چشمانشان پنهان مي کنند و برخي در لبخندشان....! 🍁
🔖 غربت آن نیست که ندانند کجایی و بگیرند سراغت غربت آن است که بدانند کجایی و نگیرند سراغ...
تلنگر حواست به اونی باشه که حواسش بهت هست نه اونی که جز "تو" حواسش به همه هست ... 👤 🍁
من صبورم اما… آه، این بغض گران صبر چه می‌داند چیست! 🌸
دل که بیابان گرفت چشم ندارد به راه سر که صراحی کشید گوش ندارد به پند کشته شمشیر عشق، حال نگوید که چون تشنه دیدار دوست،راه نپرسد که چند 🍁
‏+ چرا ناراحتي؟ - از دست غمت سر به جهان در بِنَهم، + عیب نداره، فراموشم ميكني، - نتوانم، که به هر جا بروم در نظری..
• بزرگترین رازدار زندگیت کیه؟ ‏"قلبت" بزرگترین تصمیم‌گیرنده زندگیت کیه؟ ‏"مغزت" بزرگترین همراه زندگیت کیه؟ ‏"پاهات" میخوام بگم "قهرمان" زندگیت خودتی، فقط به خودت تکیه کن ....👌 ♥️
زبان را مگردان به عیب کسان که خود عیب داری و مردم زبان
. باز هم طوفان غم افتاده بر دریای‏ دل دوری‌ات شلاق غم بر روح و پیکر میزند
‌من همان رودم که بهر دیدنت مرداب شد ماه من! بس کن ندیدن‌های بی‌اندازه را 🌸
لقمان حكیم به پسرش گفت: امروز روزه بگیر و غذا نخور و هرچه بر زبانت جاری شد را بنویس. با فرا رسیدن شب، تمام آن چیزی را كه نوشتی، برایم بخوان. آنگاه روزه‏ات را باز کن و غذایت را بخور. پسر در شبانگاه، هر آنچه که نوشته بود را خواند. دیروقت شد برای همین نتوانست غذایش را بخورد. آن پسر در روز دوم هم نتوانست هیچ غذایی بخورد. او در روز سوم نیز، گفته هایش را نوشت و پس از خواندن نوشته هایش، آفتاب روز چهارم طلوع كرد در حالیکه او هیچ غذایی نخورده بود. آن پسر در روز چهارم، هیچ حرفی نزد. پدرش در زمان شب، از او خواست تا كاغذهایش را بیاورد و نوشته‏ هایش را بخواند. پسر در جواب پدر گفت:امروز هیچ حرفی نزده‏ ام که آن ها را بخوانم. لقمان گفت:پس بیا و از این نان كه داخل سفره است بخور و بدان آنان كه كم گفته‏ اند، در روز قیامت، چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.
🌸🍃🌸🍃 خدایا با داشته های اندکمان آنگونه بزرگمان بدار که جز تو به در هیچ خانه ای رهسپار نشویم.زبانمان را از هر قضاوت و غیبتی محفوظ گردان تا بی اختیار در چنگال کلام های نادرستمان اسیر نشویم. خدایا یقینی در دلهایمان قرار ده تا از یادمان نرود به هنگام بیچارگی و ناامیدی باید صبور بود و تنها چشم به درگاه تو داشت. خدایا هرکه بر ما ستم روا داشت،از حقیقت آگاهش گردان و محبتی در دلش براه بیانداز تا از یاد بَرَد طمع ها،حسد ها و جفاهای فردا را...
. گاهی باید یه دایره بکشی و بشینی درونش. بذار به حال خودش زندگی رو و هیاهوی آدم ها رو... بشین کنار سکوتت و یک فنجان چای به خودت تعارف کن ♥️✨ 😋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز آغاز یک تغییر 😊 وشروع یک هیجان است خدایا دریچه شادے بےپایان خوشبختے،سلامتے وروزےپربرکت رابه روےهمه بازکن صبح بخیر دوستای عزیزم❤️ 🤍
محمد‌مهدی‌نصر فرزند شهید‌سید‌حسن نصرالله، امروز با دستان مبارک ولی‌فقیه معمم به عمامه مجاهد سید شهدای امت شد؛ ‏آقای عزیز ما فرمودند راه پدر را ادامه دهید و‌ انگشتری را به ایشان هدیه دادند و گفتند این را نگه داشته بودم که اگر سید آمد به او‌ هدیه کنم.🌱 ‏در راه پدر استوار باشی برادر...🙏