eitaa logo
کانال علی‌اصغر(همراه‌بامعرفی مطالب کانال‌هایی درارتباط‌با کودک و نوجوان)
255 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
8.2هزار ویدیو
116 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠آخرین شهید 🔻ابروهای بلند و سفیدش را با دستمالی به پیشانی بست بود خون روی چشمانش را نگیرد از روی اسب بی حال روی زمین افتاده از ترس نزدیکش نمی شدند، یکی از بین جمع فریاد زد سوید کشته شده رهایش کنید، عصر روزعاشورا صدای هله هله دشمن بلند شد با خوشحالی می گفتند: حسین کشته شد. ابرو در هم کرد و گفت: نوه پیامبر خدا کشته شده باشد و من جانی در تن داشته باشم؟ نیزه شکسته های رویش را کنار زد، نشست، شمشیرش را به غارت برده بودند خنجری از چکمه اش بیرون کشید و به سمت دشمن حمله کرد و آخرین شهید کربلا شد. 📌عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج۳۴، ص۹۳-۹۴۶۹۲ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 دیر راهب 🔻صدای زوزه گرگ ها از دوردست می آمد. بیرون دِیر کسی نبود. از دور صدای صحبت آرامی می آمد به طرف صدا رفتم. پشت تپه چند مرد مشغول حرف زدن بودند، جلوی دهنشون رو می گرفتند صدای خندشون بیرون نره. بینشون صندوقی بود که ازش نوری به آسمون می رفت. یکی از اونا منو دید. شمشیرش را از غلاف درآورد و گفت: تو کیستی؟ این موقع شب اینجا چی می خوای؟ با ترس گفتم: راهبی مسیحی هستم که در دیرهمین نزدیکی زندگی می کنم. شما کی هستید؟ مرد به لباس هایم نگاه کرد و گفت: ما یاران ابن زیاد هستیم. پرسیدم: این سر توی صندوق مال کیه؟ مرد خنده ای کرد و گفت: سر حسین نوه پیامبر، داریم اونو را به شام و قصر یزید می بریم. اخم کردم و گفتم: چه مردم بدی هستید اگر مسیح فرزندی داشت، روی چشم می ذاشتیم، مرد با عصبانیت گفت: خیلی حرف می زنی پیرمرد. سر رو در عوض ده هزاردینار ازشون برای یک شب امانت گرفتم، با گلاب شستم وتا صبح صدای هق هق گریه ام فضای دیر رو پر کرده بود. 📌شوشتری، إحقاق الحق، ۱۴۰۹ق، ج۳۳، ص۶۹۲ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 اولین شهید ❇️ برای سفیر امام در کوفه پول و سلاح تهیه می کرد، حتی از مردم برای امام بیعت می گرفت. بعد شهادت مسلم بن عقیل با زن و بچه به کربلا آمد. 🟡 شب عاشورا که شد، امام بیعت را از اصحاب برداشت و گفت: بروید! این جماعت با من سر جنگ دارند. مسلم بن عوسجه بلند شد و گفت: ای ابا عبدالله! آیا ما تو را رها کنیم؟! آنگاه در مورد ادای حق تو در پیشگاه الهی چه عذری بیاوریم؟! ما در کنار تو می جنگیم تا کشته شویم. 🟠 صبح عاشورا مسلم بن عوسجه فرمانده طرف چپ لشکر امام شد و اولین شهید کربلا از آن او شد. 📌ابی مخنف، وقعة الطف، ص۲۲۵ 📌محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسين(علیه السلام)، ج ٦، ص٢٠ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 گریه بی وقفه ❇️مردی توی مدینه فریاد میزد که به من رحم کنید، چون در این شهر غریبم. امام سجاد(علیه السلام) از کنارش رد شد و گفت: اگر توی این شهر بمیری جنازه ات روی زمین می ماند؟ مرد با تعجب گفت: نه! مردم این شهر مسلمانند، اگر جنازه من روی زمین بماند، دفنش می کنند. 🟡امام اشک از دیده اش جاری شد و گفت: پدرم با این که نوه پیامبر بود، جنازه اش سه روز بدون کفن روی زمین ماند. 📌 سوگنامه آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، صفحه ۳ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 به دام عشق ❇️شنیده بود امام به سمت کوفه می رود، مسیر خود را کج می کرد او را نبیند. ⭕️عثمانی مذهب بود و میانه خوبی با امام نداشت، در راه به ناچار نزدیک امام توقفی کرد، مشغول غذا خوردن شد که فرستاده ای از طرف امام آمد و او را دعوت کرد. 🟡 زهیر مبهوت مانده بود، با اکراه پیش امام رفت، اما خندان برگشت و رو به همراهانش گفت: وسایل را جمع کنید، پیش امام می رویم، انگار که سفر ما به شهادت ختم می شود. 📌 بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۷- ۱۶۸ 📌 طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۸ 📌 مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۲۸، ص۳۲۰ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 بوی پیراهن خونی ❇️ توی مدینه قحطی شدیدی اومد، طوری که دیگه غذایی برای خوردن پیدا نمیشد. 🔆درخت ها خشک شدن و چاه ها آبی برای آبیاری نداشتن. عبدالله بن جعفر رو به همسرش کرد و گفت: شنیدم که شام (سوریه) وضعیت خوبی داره، وسایل رو جمع کن تا به اونجا بریم. 🟡 خونه کوچکی توی شهر شام اجاره کردن، روزها عبدالله مشغول کشاورزی میشد و همسرش به یاد لحظه های اسارت توی این شهر زندگی می کرد. ⭕️مدتی که گذشت، زینب کبری مریض شد. روزی از شوهرش خواست تا تشکش رو زیر نور آفتاب پهن کنه، بعد لباس خونی برادر رو به سینه چسبوند. اون در حالی که گریه می کرد و زیر لب حسین حسین می گفت، از دنیا رفت. 📌 عقیله بنی هاشم، ص 57 و58 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 بعد صفین1 ❇️ به خانه رسید، همسر لیوانی آب به او داد و گفت: از جبهه جهاد چه خبر؟ هرثمه گفت: از صفین برمی گشتیم موقع نماز ظهر به کربلا رسیدیم علی مشتی خاک از روی زمین برداشت و گفت: خوشا به حالت ای خاک، قطعاً از میان تو جماعتی بر می خیزند و بدون حساب وارد بهشت می شوند. 🟠 هرثمه لبخندی زد و گفت: این علی ادعای علم غیب می کند، همسرش فریادی زد و گفت: دست برداراز این ایرادها آنچه علی بگوید همان می شود. 📌 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3 3، ص 169 📌 ارزش محبت امام حسین علیه السلام ، علی اصغر ظهیری، ص 35 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 بهونه های آبکی ❇️ بعضی ها امام حسین(علیه السلام) رو به بهانه يك دست صدا ندارد تنها گذاشتند. 🔴 مثلا: ضحاک بن عبدالله مشرقی تا ظهر عاشورا پشت سر امام بود و نماز خواند، اما بعد گفت: اگر من در این سپاه بمانم، کمک خاصی نمی توانم انجام دهم. می روم و مقابل او می ایستم، اما فقط سکوت می کنم و نمی جنگم. 🟡 این طور شد که عده زیادی از این سپاه، در همین جا ماندند و به بهانه یک دست صدا نداره حسین فاطمه را تنها گذاشتند. 🟠 در راه خدا یک دست اگر خدایی باشد، اثری به بلندی تاریخ دارد. 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 بعد صفین1 ❇️ به خانه رسید، همسر لیوانی آب به او داد و گفت: از جبهه جهاد چه خبر؟ هرثمه گفت: از صفین برمی گشتیم موقع نماز ظهر به کربلا رسیدیم علی مشتی خاک از روی زمین برداشت و گفت: خوشا به حالت ای خاک، قطعاً از میان تو جماعتی بر می خیزند و بدون حساب وارد بهشت می شوند. 🟠 هرثمه لبخندی زد و گفت: این علی ادعای علم غیب می کند، همسرش فریادی زد و گفت: دست برداراز این ایرادها آنچه علی بگوید همان می شود. 📌 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3 3، ص 169 📌 ارزش محبت امام حسین علیه السلام ، علی اصغر ظهیری، ص 35 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 بعد صفین2 ❇️ همراه ابن زیاد وارد کربلا شد، نگاهش به زمین افتاد یاد حرف امیرالمومنین بعد صفین افتاد، سوار بر اسب شد و از لشکر گریخت به امام رسید گفت: با پدرت از صفین بر می گشتیم اینجا مشتی خاک برداشت و گفت: خوشا به حالت ای خاک، قطعاً از میان تو جماعتی بر می خیزند و بدون حساب وارد بهشت می شوند. 🟡 امام به او گفت: حالا موافق ما هستی یا مخالف؟ گفت: هیچکدام به فکر اهل و عیالم. 🟠 امام ابرو در هم کرد و گفت: از این سرزمین فرا کن، کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود به کمک ما نیاید، جایگاهش آتش دوزخ است. 🔴 هرثمه بن سلیم به تاخت از کربلا گریخت. 📌 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3 3، ص 169 📌 ارزش محبت امام حسین علیه السلام ، علی اصغر ظهیری، ص 35 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 شهید کوفی ❇️ نامه ای به امام نوشته بود و روز شماری می‌کرد برای آمدنش، مسلم که به کوفه آمد سراسیمه به استقبالش رفت، خبرچینی به ابن زیاد گفت: عمارة بن صَلْخَب با مسلم بیعت کرده و از کوفیان برای امام بیعت می‌گیرد، ابن زیاد عصبانی شد، دستور داد دستگیرش کنند و به زندان بیندازند. 🟡 بعد شهادت مسلم و هانی ابن زیاد گفت: سر عماره رو جلوی طایفه اش جدا کنید و هر سه سر رو برای یزید به شام ببرید. 📌 حائری، ذخیرة الدارین، تحقیق: دریاب نجفی، ۱۴۲۲ق، ص۴۹۸. 📌 بلاذری، أنساب الأشراف،۱۴۱۷ق، ۱۹۹۶م، ج ۲، ص۸۵. 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad
💠 کنار دایی ❇️ پدر زره و کلاه‌خودی سرشان کرد، شمشیری حمایلشان کرد و به سمت مکه رهسپارشان کرد. وقتی در سرزمین عقیق به کاروان امام رسیدند، زینب کبری با دیدن عون و عبد الله سر ذوق آمد. 🔴عبد الله رو به دایی کرد و گفت: پدرمان از ما خواست تا اگر به راه خود ادامه دادید، کنارتان بمانیم تا شهید شویم. 📌 ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۶۷ 🔸 https://btid.org/fa/koodak 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad