eitaa logo
🏴 مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه 🏴
4.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
60 فایل
به بهترین کانال کودکانه مذهبی خوش اومدی 😍🌴 ارتباط با مدیر کانال : @Farmande_Mahdi_Sallam لینک کانال مادرانه 👩‍👧‍👦کودکانه https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا کودکان به حرف والدین بی اعتنایی می کنند و به اصطلاح "کر" می شوند؟ 🔻عوامل سبب ساز:👇 ۱. والدینی که زیاد حرف می زنند! والدینی که مرتب به فرزندانشان  امر ونهی می کنند، و بکن! نکن! های مکرر دارند.❌ 👇 برای کاهش این وضعیت تمرین کنید و حرف های خود را در طول روز بشمارید. چند حرف غیرضروری میان شما با فرزندتان رد و بدل می شود؟!🤔✅ ۲. والدینی که حرف می زنند، ولی اگر کودک بی اعتنایی کرد پیامد طبیعی یا منطقی خاصی برای آن وجود ندارد.‌ (منظور تنبیه نیست.)🤗 ۳. کودک ‌می داند که والدینش تکرار خواهند کرد، پس لازم نیست او به حرف آنها گوش کند. به یاد داشته باشید: اگر حرف اول مفید نبود، حرف دوم مضر است!👌😉 کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنکیک مغزدار شکلاتی 𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍𑁍 مواد لازم: تخم مرغ 🥚۲ عدد شکر🍚⅓ لیوان شیر🥛⅓ لیوان وانیل🌸 ½ ق چ عسل🍯 ۱ ق غ آب جوش🔥💧 ۱ ق غ آرد🥡 ۱ لیوان بکینگ پودر🥄 ۱ ق م میتونین بجای شکلات از شیره انگور یا عسل استفاده کنید کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
🔸 تردید نکنید بچه‌هایی که اخلاق خوبی ندارند یا از آسیب‌های اخلاقی مثل رنج می‌برند در خانه آرامش کافی نداشته‌اند... 👈 یکی از عوامل خارجی که در اغلب خانواده‌ها سهم قابل توجهی از زندگی روزمره را به خود اختصاص داده، فیلم و برنامه‌های تلویزیونی است. 🎞 فیلم‌های که در آن انسانهایی با نقش‌های نا آرام نمایش داده می‌شوند، ممکن است ما را بخندانند یا بگریانند و یا به ما هیجانی بدهند و ما را سرگرم کنند، اما آن چیزی که از ما می‌گیرند خیلی گران‌تر از آن چیزی است که به ما می‌دهند و ضربۀ خود را در دراز مدت وارد خواهند کرد. آنها را از ما می‌گیرند. اثر منفی بسیاری از هم همین است که آرامش انسان را به هم می‌زند. کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
979.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمه کوچیکه داره واسمون کیک درست میکنه ..🎂😋 کلا دوتا خواهرشوهر دارم یکی از یکی عزیزتر و خانووووم تر..😍 تفاوت سنی کممون هم باعث این چند برابر بوده الحمدلله طی این چند سال که تو یک ساختمان بودیم اگه یه روز همدیگه رو نمیدیدیم دلمون تنگ میشد..🥺 به هر بهانه ای صداشون میکردم😅 یه روز فیلم دیدن 🖥 یه روز چای خوردن ☕️ یه روز بازی کردن 🤾‍♂ خلاصه که الحمدلله ... بابت داشتنشون 🥲 بابت داشتن من 🤪 بابت داشتن شما 😂 محبتامون پابرجا ❤️ ..
🏴 مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه 🏴
#صله_رحم #کیک عمه کوچیکه داره واسمون کیک درست میکنه ..🎂😋 کلا دوتا خواهرشوهر دارم یکی از یکی عزیزت
.. پسراهم با باباجون محمود شون رفتن خونه مامان بزرگ صله رحم ☺️ چای هم گذاشتم تا برسن حاضر بشه و دورهم نوش جان کنیم 😋 پنجشنبه ، جمعه مخصوص خانوادست قدرشو بدونیم.....🌷 ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه 🏴
#قصه_ننه_علی #پارت1 فصل اول : خداحافظ بهار! به طرفم حمله کرد، تعادلم را از دست دادم و از پله های
فصل اول : خداحافظ بهار! ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد. دنده عقب گرفت و برگشت. مأمور پلیس نگاهی به من انداخت و گفت: «خانوم! چرا اینجا نشستی؟! پاشو برو خونه ت؛ دیروقته! » سرم را بالا گرفتم و گفتم: «من خونه ندارم، کجا برم؟! » از ماشین پیاده شد و به طرفم آمد. کنارم ایستاد. از زمین بلند شدم تمام تنم می لرزید؛ سرما تا مغز استخوانم رفته بود. ابرو در هم کشید و گفت: «یعنی چی خونه ندارم؟! بهت میگم این جا نشین! » دستانم را بردم زیر بغلم تا کمی گرم شوم، گفتم: «تا صبح هم بگی، جواب من همونه که شنیدی! من خونه ندارم. بچه‌هام شهید شدن. شوهرم از خونه بیرونم کرده. از امشب خونه ی من بهشت زهراست. » جا خورد، انتظار شنیدن همچین جوابی را نداشت. رفت سمت ماشین، کمی ایستاد، دوباره به طرفم برگشت. - کمکی از دست من برمیاد مادر؟! میخوای با شوهرت حرف بزنم؟! - فایده نداره پسرم. خون جلوی چشمش رو بگیره، استغفرالله خدا رو هم بنده نیست. به حرف هیچ کس گوش نمیده. سرش را پایین انداخت و گفت: «حاج خانوم! نمیشه که تا صبح تو این سرما بمونی! دوستی ، فامیلی، کسی رو داری ببرمت اونجا؟! » با گوشه ی روسری بینیم را پاک کردم؛ معلوم بود سرما خورده ام. در جوابش گفتم: «یه داداش دارم که چند ساله با هم رفت وآمد نداریم. خیلی وقته ندیدمش... » با احترام در ماشین را برایم باز کرد. نشستم داخل تا گرم شوم. باران نم نم میبارید. پیش خودم گفتم: «ببین زهرا! آسمون هم داره به حال تو گریه میکنه. » روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4 «»
🏴 مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه 🏴
#قصه_ننه_علی #پارت2 فصل اول : خداحافظ بهار! ماشین پلیس از کنارم رد شد و کمی جلوتر توقف کرد. دنده
فصل اول : خداحافظ بهار! آدرس خانه ی برادرم را به مأمور پشت فرمان دادم. حرکت کردیم. از گذشت هام پرسیدند، از شهادت بچه ها، و رجب. صدای باران شدیدی که به سقف ماشین می خورد، مرا به خاطرات خانه ی دایی و کودکیام برد. چشمانم را بستم و دیگر صدایی نشنیدم. اوایل تابستان سال 1326 در بهار همدان به دنیا آمدم. دو خواهرم صغری و خانم، و برادرم محمدحسین از من بزرگتر بودند. مادرم، کلثوم خانم، قالی می بافت و پدرم، حسین آقا، کشاورز بود. صبح تا شب زحمت می کشیدند، اما دخل و خرجشان جور درنمی آمد. سه چهار ساله بودم که به ناچار برای فرار از فقر و نداری در یکی از روزهای بهار برای همیشه همدان را ترک کردیم و به تهران آمدیم. صندوقچه ی قدیمی لباس، چراغ خوراک پزی و یکی دو جفت پشتی، همه ی دار و ندار پدر و مادرم بود که بار یک وانت قدیمی کردیم و به تهران آوردیم. ساختمانها هنوز آنقدر بالا نرفته بودند که نتوانم سرخی غروب خورشید را ببینم. بابا با یک دست قالیچه و با دست دیگرش مرا بغل کرد و به داخل حیاط خانه ی دایی برد. خانه ی دایی محمد نزدیک میدان آزادی در محله ی هاشمی بود. طبقه ی اول، خانواده ی دایی زندگی می کردند، نیم طبقه ی دوم را هم به ما دادند؛ اتاقی کوچک که بسختی یک فرش شش متری در آن جا می شد و گوشه هایش بر می گشت. شش نفر کنار هم می خوابیدیم، اما باز جا کم می آوردیم و روی سروکله ی هم می افتادیم. گوشه ی حیاط یک حوض مستطیلی شکل بود و کمی آن طرف تر اتاقکی برای پدربزرگم، بابا حیدر ساخته بودند. پیرمرد صبح تا شب سرش توی قرآن بود و صدایش درنمی آمد. بعد از نماز صبح سوره یس می خواند، شب هم قبل از اینکه به رختخواب برود، دوباره آن سوره را می خواند. می گفت: «هرکی صبح و شب با سوره یس مأنوس باشه، مرگ راحتی داره. » روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4 «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. قسمت دوم و سوم رمان بارگزاری شد 😍 دوستاتون رو دعوت کنید تا باهم این رمان شیرین رو مطالعه کنیم 😋👌 .