#ریاضی_کودکانه
ده تا جوجه🐥
رفتن تو کوچه.
یکی شون دوید دنبال دونه
نه تای دیگه باقی میمونه.
از نه تا جوجه🐥
یکی شون اومد، پیش مرغابی:🦆
-مرغابی 🦆شب ها، کجا می خوابی؟
اگر بشماری، دونه به دونه
هشت تای دیگه، باقی می مونه.
از هشت تا جوجه🐥
یکی شون دوید، رفت اون گوشه
توی قفس، آقا خرگوشه🐰
هر کی ندونه، مرغه🐔 می دونه
هفت تای دیگه، باقی می مونه.
از هفت تا جوجه🐥
پیشی🐱 که اومد، همه ترسیدن
این ور دویدن، اون ور دویدن
یکیشون دوید داخل خونه
شش تای دیگه، باقی می مونه.
از شش تا جوجه🐥
یکیشون پرید رو پای هاپو🐶
گفت: آهای هاپو!
چی میگی؟ بگو!
وسط حیاط، کنار لونه
پنج تای دیگه، باقی می مونه.
از پنج تا جوجه🐥
یکی شون به یک، ببعی 🐑رسید
که چوپونه داشت، پشماشو می چید
همون جا ایستاد، پیش چوپونه
چهارتای دیگه، باقی می مونه.
از چهار تا جوجه🐥
یکی شون اومد، پیش الاغه🫏
به الاغه گفت:
-دماغت چاقه؟
سواری دادن، برات آسونه؟ ازچهارتا جوجه🐥
سه تای دیگه، باقی می مونه.
از سه تا جوجه🐥
یکی شون اومد نزدیک بزی:🐐
-حالت چطوره، آی خاله قزی؟
توی چمن و شبدر و پونه🌿
دوتای دیگه، باقی می مونه.
از دو تا جوجه
یکی شون اومد، پیش دختره:👧
-خانوم خانوما، شیر دوشیدی؟
به من هم میدی؟
از دو تا جوجه، تنها یه دونه
روی علف ها، باقی می مونه.
جوجه تنها، رفت توانباری🐥
گفت: آقا اسبه🐴!
از تو انباری، خبری داری؟
اسبه 🐎گفت: آره!
نه تا جوجه، توپول و موپول، توی انباره.
جوجه ها همه بیرون اومدن
حالا دوباره ده تا شدن.
#شعر
࿐჻ᭂ⸙🍃🌼🍃⸙჻ᭂ࿐
کانال ❤️مادرانه 👩👧👧کودکانه❤️
https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4