eitaa logo
❤️ مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه ❤️
4.1هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
60 فایل
به بهترین کانال کودکانه مذهبی خوش اومدی 😍🌴 ارتباط با مدیر کانال : @Farmande_Mahdi_Sallam لینک کانال مادرانه 👩‍👧‍👦کودکانه https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی قشنگه😍 پوشش سفید برف داره با چشمام بااازی میکنه☃️ کمتر از ۲۰ روز دیگه به عید نوروز مونده قدر روزای رو حسااابی بدونیم امروز که رفتیم بیایم و واسه بچه ها کلیییی خاطره سازی کنیم🥰 ♡روز جمعه برفی تون در کنار اعضای خانواده 👨‍👩‍👧‍👦 شادِ شادِ شادِ شاد.... ☆》
سلام مهربونای خودممم☺️ آقا من واقعاااا عذرخواهم🙏 دیدی چیشد یک صفحه قرآن ارسال نشد🤦‍♀ تازه همین الان که از خواب بیدار شدم و یه سر به گوشی زدم و زمانی که پیام شماهارو خوندم یادم اووووومد🥲😬 از طرف یه مامان مشغله دار که وقتی میره مشغله دار تر میشهههه😅 عذر تقصیر ان شاءالله فرداشب❤️🌸 ممنون انقدر مهربون و ناز و طلا هستین :😍 که رفیق مجازی تون رو درک میکنین موفق و موید باشین🌹
شب ۲۳ ماه رمضان همراه با خانواده در منزل 👨‍👩‍👧‍👦 کار های خونه رو انجام دادم سریع غذای سحری رو دم گذاشتم چای شهادت رو آماده کردم و چشم دوختم به تلویزیون تا مراسم شب قدر حرم مطهر شروع بشه🖥 به به شروع شد🥺 🧠 تو ذهنم جرقه میزنه چه قشنگ کلمات دعای مجیر کنار هم قرار گرفتن😍 همسرجان از بیرون به خونه مشرف شدن زیر لب الغوث و الغوث کنان بلند شدم و برای ایشون چای ریختم☕️ و دوباره نشستم و چشم دوختم به تلویزیون و به با خدا مشغول شدم یهویی دیدم همسرجان بچه هارو جمع کردن و آهسته دور هم بازی میکنن🧔🏻‍♂(👧🏻👦🏻🧒🏻) وقتی دید دارم نگاهشون میکنم چشمک زد و گفت😉 خانوم تنها کاریه که میتونم برات انجام بدم با حرفش چشمام تر شد😭 و مثل دو شب قبل دعای مجیر رو به نیت مرد خونمون کردم به روضه که رسید فسقلا اومدن کنارم و هی روسری رو کنار میزدن : مامان چرا گریه میکنی🥺 زینب کوچولو اما به گفتن اکتفا نکرد دل میزد و برای گریه های مامان گریه میکرد..😭 بغلش کردم️ آرومش کردم و زیر گوش قربون صدقه ش رفتم وقتی دید مامان دیگه اشک نمیریزه با خیال راحت رفت سراغ بازی خب حالا نوبت میرسه به سخنرانی کنار همسرجان به سخنرانی گوش دادیم لحظه ملکوتیه قرآن به سر گرفتن از رگ گردن به ما نزدیک تر شده بود دو تا قرآن برداشتم و با حال خوبی که خدا بهمون عطا کرده بود مراسم قرآن به سر رو همراه همسرم شروع کردیم🥺 خدایا شکرت دیشب زیباترین شب قدر عمرم بود😭 الحمدلله
دیروز از صبح بشدت مشغله داشتم و به شب امید بسته بودم که قراره برم تخت بخوابم😅 یهو میفهمم یکی از بچه ها مریض شده😰 دیشب علیرضام حال خوبی نداشت و تا خود صبح حالشو چک میکردم و تند تند بهش مایعات میدادم تا تبش پایین تر بیاد.. 😢 ساعت 4 صبح بود که دیدم خداروشکر تبش کمتر شده 😊 و خدایی دو ساعتی تخت خوابیدم ساعت 6 که از راه رسید 🕕 بیدار شدم و صبحانه همسرجان رو گذاشتم ناهارشونم فوری آماده کردم از خستگی زیاد یک بشقاب از دستم افتاد رو زمین آشپزخونه 😱 و صدای بلند شکستنش خوابو از سرم پروند همسری رو که راهی سرکار کردم دراز کشیدم تا یذره خستگی دیشبو جبران کنم.. 😅 اما متوجه میشم یکی از بچه ها نم زده.. 🤕 بیدارش کردم و طهارتش دادم و جای نجاست رو پاک کردم.. 🥳 همه ی اینا تو سکوت محض انجام شد تا دوتا فسقل دیگه بیدار نشن🤫 بهش گفتم : مامان خیلییی داغانه🙃 آروم باش تا یذره چشمامو رو هم بذارم.. انصافا هم آروم بود😁 یک ربع چشم بستم یهو دیدم دوتاشون بیدار شدن و... این صحنه 👆 خستگیامو شست و برد😍 دنیای مادری خیلی عجیبه🥺 انقدر زیاد که خودتم باورت نمیشه یهویی به این اندازه خدا بهت توان داده تا ماادر باشی و بی انتها و با عشق واسه بچه های معصومت مادری کنی خدایاشکرت🌈
دقت کردی وقتی کارای عقب افتاده ت رو انجام میدی چه انرژییییییییی میگیری ؟؟ 😁 دیشب کارایی که خیلییییی وقت بود عقب افتاده بودن و وقت نمیکردم پیگیرشون باشم با کمک همسر انجام دادم و الان ذهنم کلی راااااحت شد 😮‍💨✅ چیز کمی نیستا انجام کارای عقب افتاده یه عااالمه تو حال خوبت موثره💚 ⭕️ امروز به همون کارا بپرداز و اما.. فقط یکیشووو انجام بده☝️ تضمین حال قشنگ بعدت با من 😉 .
بچه که بودم ماه رمضون رو خیلی دوست داشتم 😍 یادمه اولین روزی که روزه گرفتم باباجونم با خنده بهم گفتن : آفرین دختر بابا خدا کمکت کنه 🧔🏻‍♂ هنوز خنده ی پر مهرشونو یادمه 💞 اون موقع هنوز به تکلیف نرسیده بودم اما عجیب عجله داشتم برای روزه گرفتن مامان افطار و سحر غذاهای خوشمزه برامون درست میکردن منم یادم میرفت ، اون وسط مسطا هواسم نبود و یه دل سیر ناخنک میزدممم 😬🙈 دم اذون مامانجونم از هیچکدوممون کمک نمیخواستن یک تنه غذا درست میکردن و وسایل افطار رو آماده میکردن و ما فقط سفره رو پهن میکردیم 🤷🏻‍♀ همونجا با خودم فکر میکردم مگه مامان روزه نیستن ؟ مگه مامان گشنه و تشنه نیستن؟ پس چطوری میتونن رو پا باشن و بی منت ماه رمضون رو یک تنه به دوش بکشن🥲 سفره که جمع میشد مامان استراحت میکردن؟ نخیر بلند میشدن و سحری رو بار میذاشتن و تا صبح مشغول پخت و پز غذا بودن من هیچ درکی از حس و حال مامان تو ماه رمضون نشدم🙃 تا وقتی که مادر شدم ....👩‍👧‍👦 کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
بچه که بودیم مامانم ماه رمضون رو مثل یک کوه برامون تشبیه میکردن میگفتن ماه رمضان مثل کوه نوردیه🧗 از اول تا پانزدهم ماه رمضان از کوه میری بالا.. ⛰☝️ از پانزدهم تا 30 ماه رمضان سراشیبیه و از کوه میای پایین با اینکه کوه نوردی سخته اماااا دلت براش تنگ میشه...🥺 فکر کن 14 روز دیگه این موقع از قابلمه های سحری روی اجاق گاز خبری نیست 😢 از با عشششق افطاری درست کردن با دهن روزه هم خبری نیست... وقتی فکر میکنم یه حسسسس غریبی میشینه تو دلم 😔 این آخرین ماه رمضون 23 سالگیمه💚 با خودتون فکر کردین اصلا ماه رمضون بعدی بازم هستیم؟؟؟؟ .