#مادرانه
یه روز که
داخل پذیرایی مشغول خیاطی بودم🪡
دیدم بچه ها صداشون در نمیاد 🤨
پاورچین رفتم اتاق بالا و دیدم بلللللللللله
یک عدد کاموای کامل از #وسایل_مامان برداشتن و دور تا دووووور اتاق پیچیدن
تا دو چرخه هاشون گره خورده بود 😱
قلبم داشت وامیستاد 🥲
با ترس گفتن مامان
دعوامون نکنیا داشتیم بازی میکردیم 🙈
نفسسسسسسس عمیق کشیدم😮💨 و
بهترین عملکردی که اون لحظه برای #کنترل_خشم خودم میتونستم انجام بدم این بود که سکوووووت کنم و 🤐
با بچه ها برم پایین
تا بیشتر از اون صحنه ی وحشتناک اون لحظه رو نبینم.. خصوصا اینکه اون روز آشپزخونه و پذیرایی رو از عمق تمیززززز کرده بودم😬
و واقعاااااا خسته بودم و کمر درد شدید امونمو بریده بود😢
خلاصه که چند روزی بچه ها با کامواها خوش بودن و حسااااابی بازی میکردن 🎭
امروز دیگه #همت کردم اومدم بالا
و تلاش کردم برای باز کردنشون اماااا
گره تو گره بود و راهی نداشت جز
قیچی کردن ✂️
نشستم یه نگاه بهشون کردم 🧐
و برای هدر نرفتنشون تصمیم گرفتم
یه روز با بچه ها #پوم_پوم درست کنیم هم باهاش بازی کنن هم واسه لباسایی که دوختم میتونه به کارم بیاد 😍
خداروشکر که دارمشووووون ❤️
و منی که صبرم بشدت پایین بود و به وسایلم #حساااااس بودم اینطوری بوسیله ی بچه ها
دارم از علاقه م به تعلقاتم میگذرم 😃
و تمرین خوبیه
برای آخرتی که در انتظارمه🌹
راستی مامانا
شما چه پیشنهادی دارین
برای این کامواهای تکه تکه ❓😅👇
@SarbazeEemam