eitaa logo
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
103هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
18 فایل
کپی مطالب فقط برای مربیان مهد و والدین مجاز است. 📚 کتابفروشی ما: @child_book 🔴 رزرو تبلیغات: @t_madaranee ⬅️ ادمین ارسالی اعضاء: @Admin_koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو چله ی من امسال کدوم شعر و کدوم فال باز یاد اونو زنده کرده حافظ بگو کدوم فال کدوم روز و کدوم سال اونی که رفته برمیگرده ❀ @stiker2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫🌙 بلندترین شب سال 🌨 منتظرش میشینیم از سال پیش تا امسال همون شبی که میگن بلندتر از هر شبه شبهای بعد یلدا کوتاه و کوتاهتره همه ی ما جمع میشیم خونه ی مادر بزرگ میشینیم زیر کرسی هم کوچیک و هم بزرگ روی میزش نشسته قاچهای هندوونه یه کاسه ی بزرگ هست انار دونه دونه کشمش و پسته میده با آلو و توت خشک نقل و نبات شیرین به هر کی میده یه مشت اخ که شبای یلدا چه شور و حالی داره 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب یلدا طاها کوچولو وقتی از مهدکودک اومد خونه دید مامانش کلی خوراکی های خوشمزه ( آجیل، هندوانه، انار و ... ) آماده کرده از مامانش پرسید مامان جون عیده؟ مامانش خندید و گفت نه، طاها کوچولو تعجب کرد گفت مهمون داریم؟ مامانش دوباره خندید و گفت: نه، طاها بیشتر تعجب کرد گفت پس چه خبره این همه خوراکی خوشمزه دارید آماده میکنید. مامان طاها کوچولو گفت این ها را میخوایم ببریم خونه مادرجون اونجا قراره با خاله ها و دایی ها دور هم باشیم و بخوریم. طاها کوچولو گفت مگه چه خبره؟ ما که همیشه میریم خونه مادرجون ولی هیچ وقت اینقدر خوراکی ها خوشمزه نمیبریم. مامانش گفت عزیزم امشب " " یا "شب چله" است. طاها کوچولو دوباره تعجب کرد و گفت شب یلدا ، شب یلدا چه شبی هست مگه؟ مامان طاها کوچولو گفت: شب یلدا یا شب چله، اولین شب زمستان و بلندترین شب سال هست. از قدیم مردم ایران رسم داشتند که درازترین شب سال را که همان آخرین شب پاییز است را جشن بگیرند و بیشتر به خونه بزرگ‌تر‌ها می‌رن و دور هم جمع می‌شن و هم خوراکی‌های خوشمزه می‌خورن و هم مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها برای بچه‌ها قصه می‌گن و یا شاهنامه میخونند و اینکه فال حافظ میگیرند و دور هم کلی شاد هستند و میخندند. طاها کوچولو که تازه متوجه شده بود خندید و کلی ذوق کرد به مامان گفت آخ جون پس خیلی بهمون قراره خوش بگذره. مامان طاها کوچولو گفت: درسته امشب میتونه بهمون خیلی خوش بگذره در صورتی که در خوردن این تنقلات و خوراکی های خوشمزه زیاده روی نکنید تا یه موقع دلمون درد نگیره. طاها کوچولو هم گفت: چشم مامان جونم حواسم هست. بعد طاها کوچولو با کلی ذوق و شوق رفت کاراش را انجام داد و با مامان رفتند خونه مادر جون، اونجا با بچه های همسن خودش بازی کردند بعد رفتند کنار مادرجونشون زیر کرسی نشستند تا مادرجون براشون قصه بگه. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تصویری از کاردستی که در فیلم بالا آموزش داده شده👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوکو و زمستان 🌨 زمستان از راه رسیده بود و سرمای شدیدی همه جا را فرا گرفته بود. پرنده ای کوچولو به نام کوکو موقع کوچ از بقیه ی دوستانش جا مانده بود. او تنها و خسته بود و تصمیم گرفت به اولین درختی که رسید بماند تا دوباره در بهار دوستانش را پیدا کند. پروازکنان به یک دهکده ی کوچک و پُر درخت رسید. به اطراف پرواز کرد و گشت تا کمی چوب و گیاه خشک برای ساختن لانه، پیدا کند. کم کم برف قشنگی شروع به باریدن کرد و خیلی زود همه جا را سفیدپوش کرد. کوکو هر چه قدر گشت چیزی پیدا نکرد. هوا تاریک شد و شب از راه رسید. کوکو در حالی که از سرما می لرزید خسته و نا امید روی شاخه ی یک درخت نشست. کنار درخت، از دودکش یک کلبه ی چوبی دود بیرون می آمد. کوکو با خودش گفت: «حتماً اون جا خیلی گرمه. کاش اون جا بودم و کنار بخاری می خوابیدم ... آخ! چه قدر خسته ام! » چند دقیقه بعد یک پسربچه از کلبه بیرون آمد تا از انبار، چوب بردارد و داخل بخاری بیاندازد. کوکو را دید که از سرما می لرزد و به فکر فرو رفت. او که پسر مهربانی بود، تصمیم گرفت تا یک لانه ی چوبی برای پرنده کوچولو بسازد و کوکو را از سرما نجات دهد. با کمک پدرش برای کوکو یک آشیانه ی قشنگ درست کرد و داخل آن علف های نرم گذاشت. لانه را از دیوار کلبه آویزان کرد و روی لبه ی آن برای کوکو دانه پاشید. سپس همراه پدرش به کلبه برگشت و از پشت پنجره به کوکو نگاه کرد. کوکو وقتی دانه ها را دید، روی لبه ی لانه نشست و شروع به خوردن دانه ها کرد. کم کم داخل لانه رفت و روی علف های نرم خوابید و از خدای مهربان برای پسر آرزوی سلامتی و خوشبختی کرد. او در آن جا ماند تا با آمدن بهار دوستانش را پیدا کند. منبع : ماهنامه نبات کوچولو - شماره 1 (گروه سنی 8 تا 12 سال - کودک) 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تصاویری از کاردستی هایی که در فیلم بالا آموزش داده شده👆
شکل متفاوت در هر ردیف را پیدا و رنگ کن. ✔️ مناسب ۳ تا ۷ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نوع ماز خونگی که میتونید با مقوا و نی درست کنید.😍 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمونه ها را در عکس پیدا کن. ✔️ مناسب ۳ تا ۵ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰