eitaa logo
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
103هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
18 فایل
کپی مطالب فقط برای مربیان مهد و والدین مجاز است. 📚 کتابفروشی ما: @child_book 🔴 رزرو تبلیغات: @t_madaranee ⬅️ ادمین ارسالی اعضاء: @Admin_koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
ایده تزیین حاشیه دفتر مشق 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقش حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا در طول نهضت عاشورا، نقش فداکاری های‌ عظیم سلام الله علیها ، بسیار بود. ایشان در واقعه‌ی مصیبت از دست دادن عزیزترین کسانشان یعنی برادران، فرزندان و فرزندان برادر را تحمل کردند. روایت است که ایشان با دست خودشان لباس جنگ بر تن دو فرزندشان پوشاندند و هر دو را در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادتگاه فرستادند. همچنین پس از شهادت فرزندان به سوگ آنان ننشستند؛ چرا که این دو قربانی را برای آن مرد بزرگ بسیار کوچک می‌دیدند و نگران آن بودند که با اشک او در دل امام حسین علیه السلام شرم یا اندوهی راه یابد. حضرت زینب سلام الله علیها مراقبت کننده از امام ‌زین العابدین‌ علیه السلام و سرپرست کاروان اسیران اهل بیت بودند و پس از عاشورا و در سفر اسارت در کوفه و دمشق، خطابه‌های آتشینی ایراد کردند و رمز بقای حماسه‌ی کربلا و بیداری مردم شدند. پس از بازگشت به مدینه نیز در مجالس ذکری که برای شهدای کربلا داشتند، به سخنوری و افشاگری می ‌پرداختند. نویسنده: ریحانه 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 علیها السلام زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت زینب غروب بود ولی انتها نداشت زینب رسول بود ولی مصطفی نشد شهر نزول بود اگر چه حرا نداشت زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت زینب اگر نبود حسینی نمی‌شدیم زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت زینب هر آن چه گفت تماماً حسین بود اصلاً به غیر نام حسین اعتنا نداشت زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم جایی پریده است که پیدا نمی‌شود حتی عروج این همه بالا نمی‌شود دیدند صبح آمده اما در آسمان خورشید شهر فاطمه پیدا نمی‌شود یا ایها الرسول چرا آفتاب صبح در آسمان شهر تماشا نمی‌شود فرمود: زینب آینه روی دخترم آن که مقام بی حدش املا نمی‌شود چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش امروز آفتاب هویدا نمی‌شود حقش نبود کعبه نیلوفرش کنند حقش نبود سر زده بی معجرش کنند لب‌هاش تشنه بود ولی رود نیل بود بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود زینب، فرشته، آینه، حوریه، عاطفه از جنس خانواده ای از این قبیل بود گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد از دست خانمی که تماماً اصیل بود ویرانه کرد کاخ بلند یزید را زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 السَّلامُ عَلَیْکِ یا زینَب الکُبری 🕯شیعه دارد آبرو زیرا 🖤دلش با زینب است 🕯آبرو دارحقیقی در 🖤دو دنیا زینب است 🕯راه ما راه حسین 🖤و مقصد ماکربلاست 🕯افتخار و اعتبار 🖤مکتب ما زینب است 🏴 وفات شهادت گونه ی بانوی کربلا سلام الله علیها تسلیت باد. 🏴 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تصویری از گربه های فیلم بالا 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
الگوی نقاشی فیل 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از کودک بخواهید در هر ردیف، شکلی که با بقیه فرق دارد را پیدا کند و رنگ بزند. ✔️ مناسب ۴ تا ۶ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه درمانی و ناخن جویدن 🐰 خرگوش کوچولو روزی روزگاری ، باغی بود با گل ها و گیاهان زیبا. باغبان از کار و زحمتی که در باغ کشیده بود، خشنود و راضی بود. گیاهان باغ قشنگ بودند و همه نوع رنگ و شکلی در آنها دیده می شد. برگ ها و شاخه ها به شکل طبیعی خود بودند. باغبان می دانست که چه موقع باید شاخه های کوچک خشکیده را بچیند. او آنها را هر هفته با یک قیچی باغبانی می چید تا ظاهر گیاهان هم سالم و بی نقص باشد. روزی خرگوش کوچولویی با دندان های بلند سفید به باغ آمد. خرگوش کوچولو خیلی کوچک بود و چیزی درباره ی باغبانی نمی دانست. نمی دانست که باید گل ها و گیاهان را به حال خودشان بگذارد تا درست رشد کنند. می دانید، او هنوز کوچکتر از آن بود که بداند بعضی از گیاهان را نباید گاز زد. بنابراین شروع کرد به گاز زدن و جویدن اولین شاخه ای که دید. ملچ ملوچ، ملچ ملوچ . جویدن برگ ها و شاخه ها به او احساس خوبی می داد. همین که یکی از گل ها را می جوید به سراغ دیگری می رفت. ملچ ملوچ ، ملچ ملوچ . دست کم ده ردیف از گیاهان باغ را جوید. روز بعد، باغبان از خانه بیرون آمد تا برود و باغ را ببیند. باغبان همیشه خوشحال بود ، زیرا باغ و گیاهان قشنگش را دوست می داشت. هر روز به آنها نگاه می کرد. آنها را تمیز نگه می داشت و می شست. این کار برای سالم و زیبا نگه داشتن گل ها لازم بود. علاوه بر این ، می دانست که هر کس به دیدن باغ بیاید ، مثل او از دیدن گیاهان زیبا لذت خواهد برد. اما آن روز، وقتی که باغبان به داخل باغ قدم گذاشت ، ناراحت شد چون دید که کسی هر ده تا ردیف گیاهان را جویده و خورده است. نوک آنها خیلی کوتاه شده بود و ظاهر گل ها و سبزه ها را زشت و ناقص کرده بود. وقتی که بازدید کنندگان هم برای دیدن گل ها به باغ امدند خیلی ناراحت شدند. آنها آمده بودند تا گیاهان زیبا را ببینند ، اما همه گیاهان زشت و جویده شده بودند. خرگوش کوچولو که همان اطراف بود متوجه شد که باغبان خوشحال نیست. رفت و در کنار او نشست و پرسید :” چرا ناراحتی؟ ” باغبان گفت : ” یک نفر گیاهان زیبای مرا جویده است.” خرگوش کوچولو سرش را پایین انداخت و به آهستگی گفت : ” متاسفم آقای باغبان. من بودم که گیاهان شما را جویدم.” باغبان با ناراحتی گفت :” اما آنها گل های زیبایی بودند. نگاه کن حالا چقدر زشت شده اند.” خرگوش کوچولو به نوک گیاهان آن ده ردیف نگاه کرد و دید که دیگر زیبا به نظر نمی رسند. خرگوش کوچولو گفت : ” متاسفم آقای باغبان. بعضی وقت ها نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. حتما باید چیزی را بجوم و این ده ردیف گیاهان باغ دم دستم هستند. چکار می توانم بکنم ؟ “ باغبان بلند شد و خرگوش کوچولو را به گوشه ای از باغ برد و گفت : “نگاه کن، من این گوشه ی باغ هویج کاشته ام. هر وقت احساس کردی دلت می خواهد چیزی را گاز بزنی و بجوی، می توانی این هویج ها را بجوی.” خرگوش کوچولو سرش را تکان داد. باغبان گفت : ” اما آن گیاهان را به حال خودشان بگذار تا رشد کنند.” خرگوش کوچولو گفت : ” آیا می توانم برای آن سبزی های بیچاره ای که جویده ام کاری بکنم؟.” باغبان لبخندی زد و گفت : ” بله می توانی.تو می توانی مراقب آن ده ردیف گیاه باشی و هر وقت به اندازه کافی بزرگ شدند به من بگویی تا آنها را با قیچی باغبانی بچینم و مرتب کنم. تو به من نشانشان می دهی و من آنها را می چینم. بعدها که کمی بزرگتر شدی به تو یاد می دهم چگونه خودت این کار را انجام بدهی.” خرگوش کوچولو خیلی هیجان زده شد و باغبان را در آغوش گرفت. باغبان لبخندی زد و یک هویج آبدار به او داد. خرگوش کوچولو از باغبان تشکر کرد و با دندان های سفید بزرگش گاز بزرگی به هویج زد. ملچ ملوچ ، ملچ ملوچ. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایده کاردستی های 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
ایده کاردستی برای آویز و تزیین ویژه جشن 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
ایده تزیین دیوار و کلاس ویژه 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
کاردستی ارسالی اعضای کانال 😊🌸 ❤️ آقا امیرعلی اژدری ادمین ارسالی اعضا👇 🆔 @Admin_koodakemaa
کاربرگ نقاشی ویژه 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰