eitaa logo
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
102.7هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
18 فایل
کپی مطالب فقط برای مربیان مهد و والدین مجاز است. 📚 کتابفروشی ما: @child_book 🔴 رزرو تبلیغات: @t_madaranee ⬅️ ادمین ارسالی اعضاء: @Admin_koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 کتاب یک روز در اتاقم تنها نشسته بودم بی حال و کم حوصله غمگین و خسته بودم برادرم به من داد چند کتاب قصه گفت بخوان ای خواهر دوری بکن ز غصه من آن کتاب ها را خوشحال و شاد خواندم با قصه غصه ها را از قلب خویش راندم شد باز در به رویم درهای روشنایی می یافتم از آن پس رفیق آشنایی 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
ایده کاردستی با برگ درختان 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار بود جمعه از طرف مدرسه به یک اردوی تفریحی برویم. محلی که برای اردو انتخاب شده بود یکی از کوه های زیبا و معروف بود که رودخانه های زیبا از میان آن عبور می کرد. بی صبرانه برای رسیدن آن روز لحظه شماری می کردم. بالاخره جمعه آمد و من تمام وسایلم را جمع کرده بودم. مادرم برای صبحانه و ناهار برایم غذا گذاشته بود و خودم هم بدمینتونم را برداشتم تا آن جا با دوستانم بازی کنم. در مدرسه همه جمع شدیم و با هم به سمت کوه حرکت کردیم. مدتی پیاده روی کردیم تا به یک رودخانه رسیدیم می خواستیم آن جا بنشینیم و صبحانه مان را بخوریم که دیدیم بطری ها و باقیمانده ی غذاهایی که اطراف رودخانه ریخته فضایی برای نشستن باقی نگذاشته. دوست نداشتم آن جا بنشینم به خاطر همین پیشنهاد کردم که از آن جا برویم و جایی بهتر پیدا کنیم. اما دیدم که یکی از دوستانم پلاستیکی بزرگ برداشته و با یک چوب شروع به جمع آوری زباله ها کرده و بقیه ی بچه ها هم به کمک او رفتند. اولش دوست نداشتم به آن ها کمک کنم چون آشغال ها را ما نریخته بودیم، که حالا باید جمع می کردیم ولی بعد دیدم که  این کار من به نفع خودم و طبیعت است من هم یک پلاستیک برداشتم و به آن ها کمک کردم. بعد از تمام شدن کار از دیدن آن منظره ی زیبا واقعاً خوشحال شدم و با بچه ها بساط صبحانه را مهیا کردیم و همانجا نشستیم و از طبیعت زیبا لذت بردیم. موقع برگشت به خانه با خودم فکر می کردم که اگر هر کسی مواظب رفتار خود باشد و با طبیعت با بی رحمی رفتار نکند چقدر همه چیز و زیبا و دوست داشتنی می شود. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازی های گروهی علاوه بر ایجاد لحظاتی مفرح یکی از ابزارهای کمک آموزشی و زمینه ساز رشد خلاقیت در کودکان به شمار میروند. برخی از بازی های دسته جمعی در مدرسه یا منازل و مناسب برای کودکان به شرح زیر می باشد: 🍃 بازی های تشخیص جهت (مناسب برای کودکان ۵ سال به بالا) 🍃 تقلید صدای حیوانات (کودکان ۳ سال به بالا) 🍃 بشین پاشو (کودکان ۳ سال به بالا) 🍃 کلمه سازی (از ۷ سالگی) 🍃 نقش معکوس (از ۶ سالگی) 🍃 بازی نقش (از ۶ سالگی) 🍃 بازی با کاغذ (از ۳ سالگی) 🍃 صندلی بازی (۴ سالگی به بعد) 🍃 گرگم به هوا (از ۳ سالگی به بعد) در هر یک از بازی های فوق به ویژه بازی های کلامی تقلید صدای حیوانات و بازی های مبتنی بر نقش، توانایی های گفتاری کودکان افزایش می یابد و کودکان  می آموزند که در انجام امور دقت و تمرکز داشته باشند. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
ایده کاردستی کرم با شانه تخم مرغ درست شده 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
نقاشی ارسالی اعضای کانال با موضوع (عج) 😊🌸 ❤️ یلدا خانم حسینی ادمین ارسالی اعضا👇 🆔 @Admin_koodakemaa
هر شکل را به سایه مربوط به آن وصل کن. ✔️ مناسب ۳ تا ۶ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
ایده حاشیه دفتر مشق☃ 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
ایده کاردستی بستنی قیفی با خمیر بازی 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
هر شکل را طبق الگو رنگ آمیزی کن. ✔️ مناسب ۳ تا ۶ سال 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات جهت شادی ارواح طیبه شهداء و امام راحل، شهدای مظلوم فلسطین، همچنین درگذشتگان این جمع خصوصا مرحوم محمد شُکری (پدر مدیر کانال) فاتحه و صلواتی قرائت فرمایید. خدا خیرتون بده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام خمینی رحمت الله: اگر روزی اسرا برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود. 🌿 سالروز بازگشت غرور آفرین آزادگان سرافراز دفاع مقدس به میهن اسلامی گرامی باد. ❀ @stiker2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک نقاشی خلاق بامزه از خانواده😊 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
ایده کاردستی خرگوش با قوطی شیر درست میشه. از این ایده برای تزیین کادوی بچه ها هم میتونید استفاده کنید. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏡 خانه برای اسباب بازی ها مادر علی با صدای جیغ از خواب پرید. سریع به سمت اتاق علی دوید. علی روی زمین نشسته بود. دستش را روی پایش گذاشته بود و گریه می کرد. مادر به سمتش دوید و پرسید:« چی شده؟ بزار پاتو ببینم». علی همین طور که گریه می کرد گفت: «پام رفت روی یکی از این خونه سازی ها، دیگه دوستشان ندارم همش پاهایم را زخم می کنن!» مادر علی را بوسید و گفت: «عزیزم چیزی نشده، یه خراش کوچیکه. زود خوب میشه». مادر چسب زخمی به پای علی زد. چون کف پایش زخم شده بود. علی دیگر نمی توانست در اتاق بدود، برای همین جلوی تلویزیون نشست تا کارتون ببیند. مدتی گذشت، علی مادرش را صدا زد و گفت: «مامان گرسنمه، یه چیزی بیار بخورم». مادر لبخند زنان برایش یک بشقاب میوه آورد. ناگهان فریادی کشید و بشقاب میوه از دستش رها شد. مادر پایش را روی یک خانه سازی گذاشته بود. علی گفت: «چی شد مامان؟ چرا افتادی؟» مادر گفت:« از دست خونه سازی های تو» علی زد زیر گریه و گفت: «من که بهتون گفتم خیلی بد هستن کاش بریزمشون دور!» مادر گفت: « تقصیر اینا نیست، اگر براشون خونه درست کنیم زیر پا نمی مونن!» علی با تعجب گفت: «خونه شون؟» مادر گفت: «امروز هم پای من زخم شد، هم پای خودت». علی سرش را پایین انداخت و اشکهایش را پاک کرد. مادر از جایش بلند شد و گفت: «پسر قشنگم اسباب بازی هاتو یه جا روی زمین نریز، هر کدام رو لازم داری بردار بقیه را از خونه شون بیرون نیار». علی گفت: «امروز دایناسورم رو می خواستم که ته سبد بود مجبور شدم همه رو روی زمین بریزم». مادر کمی فکر کرد و گفت: « پس باید یه کاری کنیم تا زودتر اسباب بازیهات رو پیدا کنی». علی گفت:ذ«بله مامان جون. همه ی اسباب بازی های من توی یک سبده. وقتی یه چیزی میخوام مجبورم همه رو روی زمین بریزم» مامان علی به سمت آشپزخانه رفت و با چند تا سطل بزرگ برگشت. یکی از آنها را برداشت و به علی گفت: «این سطل برای حیوونات باشه، یعنی توی این سطل فقط حیوونات رو بریز». علی سطل بعدی را برداشت و گفت:« این سطل هم برای خونه سازیها» مامانش گفت:« آفرین. توی هر سطل یه چیزی بریز و روش هم یه نقاشی بچسبون که معلوم بشه توش چیه». علی خیلی خوشحال شده بود به اتاقش رفت. چند تا ورق آورد و چند تا نقاشی کشید و روی سطل ها چسباند. بعد با کمک مامانش اسباب بازی هاش را جمع کرد. اتاقش تمیز و مرتب شد. به مادرش گفت:«مامان چقدر خوب شد، حالا هر چی می خوام میتونم زود پیدا کنم». بعد مادرش را بغل کرد و صورتش را بوسید و از او تشکر کرد. ✍ نويسنده: خانم مريم فیروز، از اعضای خوب کانال کودک خلاق🌸 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰