#قصه_شب
ميگويند در روزگاران گذشته نوجواني قصد كرد تا از روستا به شهري برود كه در آنجا درس بخواند. مادرش چهل دينار داد تا خرج سفر كند. در ضمن به او گفت: فرزندم تو را نصيحتي ميكنم و آن اين كه به مادرت قول بده كه هيچگاه دروغ نگويي نوجوان به مادر قول داد و همراه كارواني كه سمت شهر ميرفت عازم سفر شد.
در ميان راه و در بياباني دور، ناگهان گروهي از راهزنان به قافل هاي كه نوجوان نيز با آن بود، حمله ور شدند و هر چه اهل كاروان با خود داشتند را غارت كردند.
يكي از راهزنان با ديدن نوجوان پرسيد: بگو بدانم آيا تو هم چيزي به همراه داري؟
نوجوان گفت: آري. من چهل دينار در ميان لباسم دارم.
راهزن خيال كرد كه نوجوان قصد فريب او را دارد و يا اين كه ديوانه است! اين بود كه او را كشان كشان نزد رئيس دزدان برد و ماجرا را براي او شرح داد. سر كرده ي دزدها دستور داد نوجوان را بگردند. دزدان همين كار را كردند ومتوجه شدند كه او راست ميگويد.
رئيس دزدان حيرت زده از نوجوان پرسيد اي پسر! ميتوانستي دروغ بگويي، هيچ كدام از ما نمي توانستيم گمان كنيم كه پسركي چون تو، چهل دينار همراه داشته باشد! چه چيزي باعث شد كه تو راست بگويي؟ نوجوان گفت : من به مادرم قول داده بودم كه هرگز دروغ نگويم. اگر دروغ مي گفتم در عهد خود خيانت كرده بودم .
رئيس دزدان سخت در شگفتي شد. چشمانش به اشك نشست و گفت : اي پسر! تو تمام دارايي خودت را آشكار كردي.تا به عهدي كه با مادرت بسته بودي خيانت نكني، اما من با اين كارم به عهدم با خداوند خيانت مي كنم من با اين كار.
سپس دستور داد هر چه از قافله دزديده بودند به صاحبان آن بازگردانند. بعد رو به نوجوان كرد و گفت: تو از كارهايم توبه كردم و دوباره به سمت خداوند بزرگ بر ميگردم و چنين شد كه راستگويي يك نوجوان، گروهي را از گمراهي نجات داد.
افراد او نيز، با شنيدن اين حرف به رئيس خود گفتند: وقتي تو كه بزرگ، رئيس ما هستي چنين تصميمي ميگيري، ما نيز از تو پيروي ميكنيم و براي هميشه دست از راهزني بر ميداريم و توبه ميكنيم.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
مردان میدان...
شهید نیلفروشان
شهید حاج قاسم
شهید زاهدی
شهید سید حسن نصرالله
مبادا فکر کنیم که اینها رفتهاند و ما ماندهایم. آنها ماندهاند و زمان ما را با خود میبرد...
❀ @stiker2 ❀
#شعر_کودکانه
🌷 شهید
خانه ای دارد پدر
در میان آسمان
یادگارش مانده در
دفتر شعر جهان
شعر او شعر نماز
وقت صبح و ظهر و شام
قصه هایش در بهشت
قصه های نا تمام
یک شبی در جبهه بود
بر سر سجاده اش
پر زد از اینجا و رفت
آن نگاه ساده اش
مهر و تسبیحش فقط
یادگارش مانده بود
خوب می دانم پدر
شعر رفتن خوانده بود
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
با بطری خالی و مقوای رنگی هواپیما درست کنید.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#ارسالی
کاردستی های ارسالی اعضای کانال 😊🌸
❤️ فاطمه زهرا خانم برات زاده
ادمین ارسالی اعضا👇
🆔 @Admin_koodakemaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
دفتر طرح ایرانی _اسلامی رسید😍
📒 انواع دفتر مشق و نقاشی
سیمی، چسبی و منگنه ای
🔅جلد گلاسه، جلد طلقی، جلد پرسی
با کیفیت عالی
📒 دفترچه یادداشت، دفتر برنامه ریزی و ...
✳️ کیف دبستان، پیش دبستانی و مهد کودک، جامدادی و ...
📐 ست ۵ تکه چوبی لوازم تحریر با طرح ایرانی اسلامی 📏😍
❀ https://eitaa.com/joinchat/703660361C0554c8d5cc
فروشگاه رضوان تحت مدیریت کانالهای مادرانه و کودک خلاق است.
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
. دفتر طرح ایرانی _اسلامی رسید😍 📒 انواع دفتر مشق و نقاشی سیمی، چسبی و منگنه ای 🔅جلد گلاسه،
.
فروشگاه رضوان تحت مدیریت خودمونه. کتاب کودک و نوجوان هم داریم. لطفا حمایت کنید. 👆
#کاربرگ_نوشتاری
#تمرین_مهارت_نوشتاری
#اول_دبستان
#دست_ورزی
لوحه نویسی
✔️ مناسب ۵ تا ۷ سالگی
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
🐰 خرگوش دروغگو
خرگوش سفید و چاقی در جنگل سرسبزی زندگی میکرد که زیادی دروغ می گفت. او فک می کرد اگر دروغ بگویید دوستان زیادی پیدا خواهد کرد.
او دوست داشت که همه حیوانات باور کنند، خرگوش عجیبی است.
خرگوش، روزی وارد جنگلی سبز و کوچک شد. همینطور که سرش را بالا گرفته بود و شاخ و برگ درختهای بلند را نگاه میکرد، یک سنجاب را دید.
سنجاب، مشغول درست کردن لانه ای توی دل تنه درخت بود.
خرگوش فریاد زد:
– سلام آقای سنجاب. کمک نمیخواهی؟
سنجاب عرق روی پیشانیاش را پاک کرد، جواب سلام خرگوش را داد و پرسید:
– تو چه کمکی میتوانی بکنی؟
خرگوش دمش را تکان داد. دستهایش را به کمر زد و گفت:
من میتوانم با دندانها و پنجههای تیزم، در یک چشم برهم زدن برای تو چند تا لانه بسازم. سنجاب حرف او را باور نکرد.
خرگوش گفت: «عیبی ندارد. از من کمک نخواه! اما به همه بگو خرگوش سفید می توانست برایم لانه بسازد.»
خرگوش خداحافظی کرد و به راهش ادامه داد. کمی که رفت، لاک پشت پیر را دید.
لاک پشت آرام به طرف رودخانه میرفت. خرگوش سلام کرد و از او پرسید:
آقای لاکپشت! می توانم تو را روی دوشم بگذارم و زود به رودخانه برسانم.
لاک پشت، حرف خرگوش را باور نکرد. تنها جواب سلام را داد و شروع به حرکت کرد.
خرگوش گفت:
– عیبی ندارد. خودت برو. اما به همه بگو، خرگوش سفید می توانست مرا به روی دوشش، با سرعت به رودخانه برساند.
خرگوش، باز هم به راه افتاد و هویجی از دل خاک بیرون آورد و گاز محکمی زد، ناگهان خانم میمون را دید که یکی یکی، نارگیل ها را جمع میکند و در سبدی بزرگ میگذارد.
جلو رفت سلام داد. گفت: خانم میمون زحمت نکشید. من میتوانم از حیوانات زیادی که دوستم هستند بخواهم همه نارگیل ها را جمع کنند و سبد را تا خانه ی شما بیاورند.
میمون هم حرف خرگوش سفید را باور نکرد و تنها جواب سلام را داد و دوباره به کارش مشغول شد.
خرگوش گفت:
عیبی ندارد. کمک نگیرید. اما به همه بگویید خرگوش سفید دوستان زیادی دارد که همه کار برایش انجام میدهند.
خرگوش، زیاد از خانم میمون دور نشده بود که جوجه دارکوبی را دید.
جوجه، از لانه روی درخت به روی زمین افتاده بود. خرگوش به او سلام داد و پرسید:
کوچولو! دوست داری پرواز کنم و تو را توی لانهات بگذارم؟
جوجه دار کوب جواب سلام را داد و با خوشحالی گفت: «مادرم غروب به خانه بر میگردد. تا آن وقت حتماً، حیوانات بزرگ من را لگد می کنند. پس لطفا مرا توی لانه ام بگذار.» خرگوش که فکر نمیکرد جوجه دارکوب این خواهش را بکند، دستپاچه شد و گفت: اما من الان خسته ام. نمیتوانم پرواز کنم!
ناگهان بچه دار کوب با صدای بلند گریه کرد و گفت: «اگر من را توی لانه ام نگذاری، به همه میگویم خرگوش سفید نمیتواند پرواز کند.»
خرگوش دستپاچه تر شد و گفت:
– باشد! گریه نکن! همین الان پرواز می کنیم.
او این را گفت و با یک دستش جوجه دار کوب را بغل کرد و با دست دیگرش ادای بال زدن را درآورد. اما پرواز نکرد که نکرد. بعد از چند روز، وقتی همه اهالی جنگل ماجرا را فهمیدند، خرگوش سفید مجبور شد از آن جنگل کوچک برود. چون همه او را دروغگوی بزرگ صدا میزدند.
خرگوش از اهالی جنگل معذرت خواهی کرد و با ناراحتی جنگل را برای همیشه ترک کرد.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#بازی
#کاردستی
روی کاغذ شکل های مختلف بکشید و برش بزنید و از کودک بخواهید کاغذ را در مکانهای مختلف قرار دهد تا طرح های جذاب ببیند.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاربرگ_هوش
#دقت_تمرکز
#افزایش_مهارت_دیداری
تفاوت ها
از کودک بخواهید شکل متفاوت در هر ردیف را پیدا کند.
این کاربرگ به کودک شما کمک می کند تا تمرکز و فکر کند و یاد بگیرد که جزئیات را متوجه شود.
✔️ مناسب ۳ سال به بالا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#بازی
#آموزش_ریاضی
#هماهنگی_چشم_دست
آشنایی با انواع خطوط
✔️ مناسب 4 سال به بالا
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰