چنانچه کودکی مورد بی توجهی قرار گیرد سعی می کند از طریق منفی کاری و لجبازی توجه دیگران را به خود جلب کند.
مثلا جلوی تلویزیون می ایستد، هنگام صحبت کردن دیگران داد و بیداد می کند و موقع غذا خوردن از سر سفره بلند می شود.
والدین هنگام مشاهده ی چنین رفتارهایی با بحث های طولانی، خواهش و یا حتی تنبیه به رفتار منفی کودک توجه می کنند و بدین ترتیب به تدریج کودک می آموزد که برای کسب توجه دست به این رفتارها بزند.
#تربیتی #فرزندان
*خاطره ای شنیدنی از استاد "شفیعی کدکنی*" 🌺
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ...
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:
«استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!».
استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
استاد 50 ساله با آن کت قهوهای سوخته که به تن داشت، گفت:
«حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم:
من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند:
نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...
استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما...
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند.
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: "باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم...
گفتم: "چه شرطی؟"
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: آخه شنیدم که *خدا 10 برابر عمل نیک رو پاداش میده*.
( *مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها* – قرآن کریم، سوره انعام، آیه160)
*رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود*..
*شادی پدران و مادرانی ک در کنارمان نیستند وباخاطراتشان زندگی میکنیم یک فاتحه نثار کنید.*
موفق و سر بلند باشید.
#والدین
#امام_زمان #فرزندان
⭐️نکته ی مهم تر اینکه از پدر معنوی خود، فراموش نکنیم ⭐️
چی شد دخترم چادری شد 👇🏻
چادری که امام مهر تایید بر آن زد..
سلام
بعد از مدت ها می خوام خاطره بنویسم و دل تنگم رو از همین جا پرواز بدم به حرم غریب پدر امام زمانم
...سامرا
شهری که چون جواهری در دست نا اهلان و غریبان است
مانند نگین خاتم سلیمان در دست دیوان
چنان دل تنگ بودم غربت امامم را که می خواستم تمام ضریح پدرش را تنگ در اغوشم بفشارم
ضریح که نمی شد گفت
صندوقچه ای بزرگ بود و پارچه ای و غربت..
جز من و دو بانوی خادم دیگر کسی نبود
می توانی حرم امام رئوف را این طور تصور کنی؟؟یقینا نه!!
اما حرم نوه ایشان این گونه بود
گاهی زائری می امد و با زیارتی کوتاه باز می گشت
کنار دیوار هایی که گلشن زیارت بانوان را از مرد ها جدا می کرد سر به دیوار دلتنگی گذاشتم و با هق هقی پایان نپذیر ولی آرام با امامم درد دل کردم
وقت جدایی شد
نتوانستم دل بکنم
پاهایم را یارا نبود
مصمم شدم تا سر قرار دیر نرسم..باید جنبید...اما نشد..گویی کسی چادرم را گرفته بود....ای دل غافل
واقعا کسی چادرمو گرفته..کسی که نه !دیوار های حائل که به تازگی رنگ آمیزی شده بودن منو ول نمی کردن
البته زور من بیشتر از اونا بود ولی یک مارک گنده طلایی (از اثر رنگ طلایی تازه روی دیوار ها)افتاده بود روی چادرم
خودمو جمع و جور کردم و به همراهانم ملحق شدم
بعد که ماجرای مارک چادرمو براشون تعریف کردم کلی خندیدن و گفتن :پس این زیارت،حسابی بهت چسبیده
منم میگفتم :بعله دیگه!مهر تاییدشم بزرگ زدن که همه ببینن
اون زیارت خاطره انگیز رو با هزاران یادبود به آخر رسوندم
یک چادر عبایی برای دخترکم سوغات گرفته بودم از نجف اما قسمت شد که همون چادر رنگ شده و تاییدی خورده رو هم براش اندازه کنم
دختر سه ساله من از همون زمان با چادر مشکی آشنا شد
گه گاه سر می کرد و آماده بودم که هر وقت خسته شد اونو ازش بگیرم تا دلشو نزنه
اما احساس بزرگی که چادر بهش می داد کمکش کرد تا اون چادر رو نگه داره الحمدلله..بدون شک از لطف حضرت مادر و نگاه امام زمانمون سلام الله علیهما بود
کاری که من کردم فقط این بود که تلاش کنم بی ریا چادری باشم
نامحرم رو در خونه و بیرون از خونه یکی بدونم و حجابم رو سفت بگیرم
از حرف ها و نگاه های سرزنش کننده دیگران نهراسم..با حیا بودن رو نه در کلام که در عمل به دخترم یاد بدم
و اول و اخر همه رو به خدا بسپرم
و اونجا هم که من دسترسی به فرزندم نداشتم پدر معنوی او مثل همیشه دستش رو بگیره
مثل اون روزی که کلاس اولی شده بود و با دیدن یک مدرسه دختر بی چادر به سرش زده بود که اونم بی چادر بشه
منم ناراحتی مو مخفی کرده بودم و با لبخند گفته بودم خودت هر جور دوست داری
اما در راه (از اون جا که لطف خدا بیشتر از سعی ماست)مربی مهدش رو دیده بود وشنیده بود که:دخترم وقتی مهد میومدی با حجاب تر بودی
گاهی شنیدن یک جمله از زبان دیگران چند برابر سخنان تکراری مادر ها اثر میذاره
و از اون به بعد مصمم شده بود بر چادری موندن
می گفت :مامان خیلی خجالت کشیدم
دیگه هیچ وقت بی چادر بیرون نمیرم
و تا الان نرفته الحمدلله
اون حیایی که این روزها کم رنگ شده رو با همه وجودش حس میکنه و از اینکه پیش نامحرما بی حجاب باشه خجالت میکشه
یک بار در نمایشگاهی ازش خواسته بودن قرآن از حفظ بخونه تا بهش جایزه بدن
نخونده بود
چون پرسشگر یک نوجوون بوده
و جای دیگه در همون نمایشگاه ؛بابت حجابش تشویق شده بود...الله اکبر
بعد از او دختر دومم هم از همون سنین 4 -5 سالگی به تقلید از خواهرش تقاضای جدی برای چادر کرد
و دوباره همون چادر مهر خورده رو برای سومین نفر آماده کردم
امر خدا رو چه دیدی ؟/
شاید توفیق شد و برای چهارمین نفرم مقرر شد که به تایید امام عسکری چادری بشه
و ما جز عنایت این بزرگواران چی داریم تو زندگی مون
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا بالحسین علیه السلام
#چادر #تربیتی #فرزندان
@koodakepak
🏴 پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله :
«به راستی نوزادى كه در امّت من متولّد شود، براى من از آنچه خورشيد بر آن می تابد، محبوب تر است»
📚 وسائل الشیعه،ج۱۷، ص۱۳۷
✨امام حسن علیه السلام:
«کسانی که صاحب فرزند نمی شوند ، زیاد ذکر استغفار را بگویند، ان شاالله خداوند آنها را صاحب اولاد خواهد کرد.»
📚مصباح کفعمی حاشیه ص ۵۸
✨امام رضا علیه السلام:
"نگران نباش و فرزند بخواه، بدان خداوند روزی ایشان را می دهد..."
📚 اصول کافی، ج۶، ص۳
#فرزندان #فرزندآوری #امام_زمان
به کودکان مهارت زندگی کردن را یاد بدهید تا هوشمند و هدف دار بار بیایند !!!
مهارتهایی چون
گفت و گو کردن را،
تخیل،
خلاقیت،
صبر و مدارا،
گذشت،
دوستی با طبیعت،
داشتن توان عذرخواهی،
دوست داشتن و مهربانی کردن،
دویدن و بازی کردن،
شاد بودن،
از زندگی لذت بردن،
راستی و صداقت را به آنها بیاموزیم.
#تربیتی #فرزندان #فاطمیه
با فرزندتان صحبت کنید❗️
صحبت کردن با بچه ها به او کمک
می کند که سخن گفتن و مهارت های
اجتماعی را یاد بگیرد
این کار باعث می شود که اعتماد
به نفس کودک افزایش یابد.
#تربیتی
#امام_زمان #فرزندان
افزایش اعتماد به نفس کودک
(پاسخ سوالات بسیاری ازپدران ومادران)
❌ از این ور خیابون راه نرو..
❌ غذاتو اینجوری نخور..
❌ از این میله سفت بگیر که نیفتی...
❌ سرآدمک رو تو نقاشی اینجوری بکش...
❌ این بلوزت رو نپوش..
❌ تو این لیوان آب نخور..
❌ چقدر تو روز از این جمله و جمله هایی مثل این استفاده میکنیم؟؟
❌❌ چقدر به بچه مون میگیم اینکارو بکن.. این کارو نکن..
⚠️ میدونید با هر کدوم از این جمله ها چه بلایی سر بچه مون میاد؟ مدام داریم این پیام رو بهش منتقل میکنیم که نمیدونه... نمیتونه... قادر نیست... نتیجه اش میشه یه بچه دست و پا چلفتی که خودش نمیتونه تنها از پس خودش بربیاد... حتی تنها بره خرید و یه جفت جوراب بخره. چون همه اش تو این فکره که نکنه خانواده انتخابم رو قبول نکنن و ایراد بگیرن..
✅ برای بالا بردن اعتماد بنفس بچه ها بهشون میدون بدین..
✅ اجازه آزمون و خطا بدین و سرزنش نکنید.
✅ انقدر سخت نگیرید و از اشتباه کردن نترسونید...
✅ تا میتونید باهاشون بازی کنید و اجازه بدین تو بازی برد و باخت رو تجربه کنند.
✅ آغاز کننده بازی باشن و حتی گاهی قوانین بازی رو تعیین کنند.
✅ استعدادشون رو بشناسید و برای موفقیت ها تشویقشون کنید..
✅ کلمات محبت آمیز بگید و در آغوش بکشید..
✅ اگر خودتون هم اعتماد به نفس شکننده ای دارید پی درمان بگردید تا این ضعف رو به فرزندتون منتقل نکنید.
✅ بهشون تو خونه وظیفه و مسئولیت بدین تا احساس مهم بودن داشته باشن...
✅ و در نهایت اینکه دوستان عزیز لطفا خواهشا بالاغیرتا بچه هاتون رو بدون قید و شرط دوست بدارید..
❌ انقدر نگید که اگه فلان کارو کنی دوستت ندارم...
❌ اگه اینجوری کنی بابا دوستت نداره..
❌ اگه شیطونی کنی مامان دوستت نداره...
✅ فارغ از تمام کارهای بچه، اون رو به خاطر خودش،تنها بخاطر وجود خودش دوست داشته باشید..
#کودکانه_مذهبی #تربیتی #فرزندان
▪️با حسادت کودکان چه کنیم؟
فرو نشاندن حسادت کودک از طریق فشار، اجبار یا تنبیه امکان پذیر نیست.
تفهیم و آگاهی: به کودک گفته شود که ما تو را دوست داریم و اگر به کودک دیگر بیشتر توجه می شود به خاطر کوچکی و ناتوانی اوست.
رعایت اعتدال: در عین توجه و محبت به کودک کوچکتر بخشی از محبت خود را متوجه کودکان دیگر کنید و از مقایسه آنها بپرهیزید.
محبت در تنهایی: کودک حسود را در کنار خود بگیرید، دست بر سرو رویش بکشید تا احساس کند مورد توجه است.
ایجاد زمینه اعتماد: به او اطمینان بدهید که از داشتن فرزندی مانند او احساس لذت می کنید.
ارجاع کار: کارهای کودک دیگر را در صورت تمایل به کودک حسود واگذار کنید مانند نگهداری، آرام کردن، لباس پوشاندن.
#کودکانه_مذهبی #تربیتی #فرزندان
#سوژهسخنطنز😅
پسره رفت تو کوچه دید داداش دوقلوش داره فوتبال بازی مکنه
محکم زد تو گوشش و گفت: تو اینجایی؟؟؟
مامان ۲دفه منه برده حمام😡😐 😂😂
#لبخند😚
- پیرمردی بازنشسته، خانه ای در نزدیکی یک دبستان خرید.
- یکی دو هفته اول همه چیز به در آرامش پیش میرفت
- تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسر بچه هر روز پشت خانه مرد فوتبال و توپ را به در خانه اش میزدند.
-این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود.
-روزی وقتی مدرسه تعطیل شد،پیر مرد بچه ها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید. من روزی ۱۰۰۰ تومن به هر کدام از شما می دهم که بیایید اینجا، و فوتبال کنید.
-بچه ها خوشحال شدند و هرروز با گرفتن پول می آمدند.
-چند روز بعد، پیرمرد به سراغشان آمد و گفت: « من نمیتوانم روزی ۵۰۰ تومن بیشتر به شما بدهم. از نظر شما اشکالی ندارد؟»
بچها با دلسردی پذیرفتند و ادامه دادند.
سری بعد پیرمرد گفت: من فقط می توانم روزی ۱۰۰ بدهم!
-بچه ها گفتند: « ۱۰۰ تومن؟ اگه فکر میکنی ما فقط به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم اینجا فوتبال کنیم اشتباه کردی!!!!!
-و از آن پس پیرمرد با راهکار تربیتی معکوس، با آرامش به زندگی ادامه داد...🤓🖐
- تشویق یا تنبیه بیش از حد، باعث بی انگیزگی میشود....
پس مراقب باشیم فرزندان را بیش از حد تشویق نکنیم !!!
#صلوات #فرزندان #تربیتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 توصیه های مهم تربیتی برای #ماه_محرم
🌷 قبل از بردن #فرزندان به مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام حتما به این👆 توصیه های مهم توجه کنید.
🌷 ویژه همه پدر و مادرهای عزیز و مسئولین محترم هیئات مذهبی
🌼 محسن پوراحمد خمینی|روانشناس
#محرم #امام_حسین #روضه
🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب
http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6