eitaa logo
کودکان فلسطینی
92 دنبال‌کننده
728 عکس
131 ویدیو
9 فایل
🔆پویش بزرگ داستانک پنج‌خطی ( پیامکی) با محوریت کودکان فلسطینی. از نویسندگان و هنرمندان محترم هم استانی درخواست می شود آثار مکتوب خود را با هشتگ #کودکان‌فلسطینی و با ذکر مشخصات کامل خود به دبیرخانه کانون نویسندگان به آی دی ایتا: @Kanonnevis ارسال نمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: کمتر از یک روز اولین اذان را مادر در گوشش گفت. از آسمان آتش بارید. صبح نماز میت نوازد را خوانند. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: حسرت _الو حلما... برا فواد کفش خریدم.نمی دونی با کفش، چقدر پاهاش خوشکل شده. دارم می برمش پارک. از آسمان آتش بارید. مادر هیچ وقت پای کفش دار پسرکش را ندید. فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
▶️ مینی مال یا داستانک چیست؟! ✅ گونه ای داستان کوتاه است که مختصر بودن حجم و کلیت اثر ویژگی اصلی آن است. ❎ ویژگی مهم دیگر داستانک؛ کوتاه بودن عبارات و جمله بندی های آن است. _گزینش واژه ها که از لحاظ معنایی بار مضمون داستانک را بر عهده دارند باید وسواس گونه باشند.   _فشرده بودن و پرهیز کردن از شاخ و برگ دادن به موضوع اهمیت بسیار زیادی دارد. _ داستانک دارای شخصیت پردازی نیست و شخصیت های آن کم و ساده و محدود هستند. _ داستانک دارای توصیف نیست. _ فضا سازی ندارد. _شاخصه ی مهم داستانک تعلیق است. ☑ ضربه ی نهایی در داستانک با سرانجام گرفتن عملی که در اثر جاری ست وارد می شود؛ و با بروز یک کشف به مخاطب تلنگر می زند؛ که تازه با پایان پذیرفتن روایت در ذهن مخاطب شروع می شود. تدوین: نسترن حاتمی فلسطینی 🎤پویش بزرگ 🇵🇸@koodakgaza
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: پسرفت هنوز هم صدای پیشرفت علم می آید. صدایش گوش مردم جهان را کر کرده است. چشمان عده ای را کور کرده است. دستان عده ای را هم برای وحشی‌گری باز کرده است. و یتیمان فلسطین را هم شهیدکرده است...‌
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: باران موشک آن روز از آسمان چه بارانی بارید خون ها را به جوی ها سپرد سر ها را به دست ها سپرد تن ها را در تنهایی به آتش سپرد نام داران سرزمین را هم گمنام به خاک سپرد
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: پیغام سرنوشت بار غم را بر دوش آن کودکی گذاشت که با نفسش دشمنان را حرکت داد با سنگ هایش تانک ها را هدف قرار داد با فریادش موشک ها را به مبارزه خواند و با خونش پیغامش را به گوش فلک رساند
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: "انکوباتور " انگشتان دستش را روی هوا تکان داد.نفس حبس شده اش را بیرون داد وزیر لب گفت:چند ساعته صدای مادر رو نشنیدم خدا کنه اسیر نشده باشه"چراغ یکی یکی خاموش شدند،نوزاد نارس فلسطینی را ملائک گذاشتند.توی اولین گهواره خالی در برزخ ...!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: ؟ شهیدان معصوم و کودکان غزه باشماگریستیم،،زخمی شدیم وپروازتان راتاملکوت دیدیم. ولی راه بسته بود جلوی رویمان دیواررفح چون سدی مانع آمدنمان بود. آه 😭 اگربالی داشتیم چون ابابیل برای نجاتتان ، می‌پریدیم افسوس که بال پروازمان بسته بود. هیهات من الذله
کد شرکت کننده در پویش: داستانک کفشهای نگرانی بابا برایش یک جفت کفش خریده بود.پسر بچه با خوشحالی آنها را پوشید و چند بار دور خودش چرخید.کفشها اندازه اش نبودند و بدجوری پاهایش را میزدند.در حالی که نگران کوچکی کفشهایش بود، چشمش به کودک فلسطینی در تلویزیون افتاد که پا نداشت.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: پرواز نقاشی ها عکس مادر و برادر کوچکش را توی دفتر نقاشی اش کشیده بود.هنوز کشیدن بالهای مادرش را تمام نکرده بود که از بیرون صدای مهیبی به گوشش رسید.مادر در حالی که کودک خردشالش را محکم در آغوش گرفته بود نگاهش را به پنجره دوخت و به کودک نوجوانش گفت: نترس پسرم،بقیشو خودم برات می کشم.در همین لحظه روحشان از بالای دفتر نقاشی پر کشید!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: فریاد سکوت کیلومترها حرف برای گفتن داشت.اما با سکوتش رکورد پیام ها را زده بودکودک کشته شده فلسطینی.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: خنجرهای زخمی از روییدن خنجر در سرزمینش ایمان داشت.چون به هر چه تکیه میزد زخمی می شد.کودک فلسطینی اما خوشحال بود که هنوز در رگهای غزه خون در جریان است!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: " روش ساخت موشک ضد زره" از تمام خانه، فقط اتاق و وسایل بچه سالم مانده بود. پدر چند پیمانه شیرخشک توی آب گرم ریخت و شیشه را محکم تکان داد:"آماده س! به همین راحتی ، مثل ترکوندن یه مرکاوا!"
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک:؟ پنج روز پيش بود. همين پنج روز پيش برايش بالشتى از پر دوختم. هرچه می‌گردم پیدا نمی‌کنم. به گمانم همین آجرپاره، بالشتِ آخرین خوابِ نجلای من باشد.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «کفش» ⁃ مامان از این کفش سفیدها می‌خوام. ⁃ آخه خیلی زود کثیف می‌شن. ⁃ من دوستشون دارم. ⁃ آخه سیاه می‌شن. ای‌کاش کفش‌های سفید دخترکش سیاه می‌شد، ولی رنگ خون، نه!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «سیل خون» - مامان، خون چهارهزارتا کودک چند لیتر می‌شه؟ - دخترم، به اندازه‌ای که ظرفیت خاک تموم بشه. - اونوقت چی میشه؟ - از مرکز زمین‌های اشغالی، مثل آتشفشان فوران می‌کنه و سیلِ خون، بساطِ ظلم رو تو دریای مدیترانه خالى مى‌کنه.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک ها به ترتیب: ۱_بادکنک چند روز از تولد حمیده می‌گذشت. اما هر جا می‌رفت بادکنک هایش را با خودش می‌برد. پدر گفت زود باشید باید از این شهر برویم. حمیده گفت: شما بروید بادکنک هایم مرا می آورند. بادکنک ها نه، اما فرشتگان او را بردند. ۲_عروسک هر بار به خانه خاله می‌رفتم عروسکم را جایی قایم می‌کردم تا دوباره زود برگردیم. این بار عروسکم را پشت جامهری مسجد الاقصی قایم کردم. ۳_گنج نقره خاک سرزمین ما گنج نقره دارد. آخر هر چه درخت می‌روید، برق نقره دارد. اما سربازان درختان مان را از جا می‌کنند تا گنج را بیابند. ۴_ترقه بچه‌ها ی شهر بغل خیلی خیلی بازیگوشند. حتی شب ها هم ترقه بازی می‌کنند. ای داد دیر وقت است، بخوابید دیگر!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «گره» گره‌ها را یکی پس از دیگری باز کرد. شانه را روی زمین گذاشت. ايستاد تا گره از كار يك جهان باز كند.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «کفش» ⁃ مامان از این کفش سفیدها می‌خوام. ⁃ آخه خیلی زود کثیف می‌شن. ⁃ من دوستشون دارم. ⁃ آخه سیاه می‌شن. ای‌کاش کفش‌های سفید دخترکش سیاه می‌شد، ولی رنگ خون، نه!
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: ؟ کربلا در تکرار است. غزه در آتش خون می‌سوزد ناله‌ی کودک، چشم خونبار مادر این است قصه‌ی این غصه‌ی ناتمام. به جرم وطن خواهی، شرم باد این آز و حرص آقایی می آید و برمی‌چیند این پرچین خون و خشم
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: شش‌ماهه عابد عاصف شش ماهه‌اش را به روی دو دستش به سمت آسمان گرفت و با ناله‌ی حزین گفت: « مولایم حسین چه کشیدی آقا و دم بر نیاوردی؟! می‌سپارم به مذل الاعدا و سخنی نمی‌گویم.»
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: ؟ صدای بمب‌افکن‌ها مثل همیشه در آسمان میپیچید و دلهره در جان کودکان می‌انداخت. آسمان سرخ‌فام شده بود. برق نداشتند. مادر شمعی را روشن کرده بود. خواهر و برادرها کنار هم‌ بازی میکردند. اتل متل توتوله… چند لحظه بعد پایش نبود و خواهرهایش
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: ؟ عاشق میکی‌موس بود. مادرش برایش لباس میکی‌موس خریده بود تا خوشحالش کند. مادر هر روز کارتنهای دیزنی را برایش میگذاشت که میکی‌موس رقصان، سوت میزند. اما میکی‌موس دستهایش به خون او آغشته شد. پ. ن: دیزنی به اسرائیل کمک مالی میکند.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «فالوور بهشتی» عشق فوتبال بود. با پيراهنCR7، در مخروبه‌های مغازه‌ی پدرش دنبال توپ می‌گشت که با شلیک توپ صهیونیست‌ها، بدن هزار تکه‌اش همراه با توپ‌های چهل‌تکه بر سر هم تیمی‌هایش بارید.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: «فالوور بهشتی» عشق فوتبال بود. با پيراهنCR7، در مخروبه‌های مغازه‌ی پدرش دنبال توپ می‌گشت که با شلیک توپ صهیونیست‌ها، بدن هزار تکه‌اش همراه با توپ‌های چهل‌تکه بر سر هم تیمی‌هایش بارید.
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: هالوین کودک اروپایی عکس کودک فلسطینی را دید و گفت:مامان بچه های فلسطین هم هالوین دارن اسرائیل براشون جشن هالوین گرفته؟او نمی‌دانست اسرائیل چهره ها را دائم نقاشی کرده....
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: چالش تغییر عکس زن فلسطینی هم در چالش تغییر عکس با گذشت زمان شرکت کرد اما عکس بعدش‌ کنار مزار فرزند و شوهر با انگشتان بریده بود....
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: دست دست علی تا دقایقی پیش در دست گرم مادر آرام گرفته بود اما الان از ترس تنهایی می لرزید....
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: ابر ها هر سال پاییز آسمان شهر ابری بود امسال آسمان شهر عبریست.... عبری ها بچه ابرها‌ با موشک کشتند....
کد شرکت کننده در پویش: نام داستانک: حکایت غزه ای غزه.... برای تو می نویسم. برای تو که قلبت از انفجار غم شرحه شرحه شده است. برای کودکانی که روزی باخنده های گرم و شیرینشان درکوچه هایت بازی میکردندوحالا با جسمی سردوخسته از جفای نامردان( تو بخوان پست تر از حیوان) در درونت آرمیده اند.