#تربیتی
برای کنترل بهتر خودمون تو هنگام عصبانیت
یادمون باشه که بچه، بچه ست. اون اگه کاری می کنه مقتضای سنش و بچه بودنشه. نمی خواد ما رو آزار بده یا ناراحت کنه.
وسواس و کمال گرایی رو در خودمون کم کنیم. خونه کاملا مرتب، لباس های تمیز، رفتار کاملا کنترل شده، برنامه ریزی منظم، دکوراسیون و تزئینات خونه و خیلی چیزهای دیگه رو باید فعلا فراموش کنیم.
با بچه جر و بحث نکنیم و خودمون رو تو موقعیت عصبانی شدن قرار ندیم. خیلی وقت ها با نادیده گرفتن یه رفتار بد کوچیک میشه قضیه رو تموم کرد.
✅ مجله کودکانه
فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوچولو
آنچه شما دوست دارید 🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@koodaks
#کودک #قصه #بازی
4_5965091601364551846.mp3
9.04M
#قصه_شب
🕊 کبوتر بی صبر🕊
🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
🔸️شعر کودکانه:
دوازده گلِ خوشبو
🌸دوازده گلِ خوشبو
🌱دوازده گلِ زیبا
🌸دوازده تا امامن
🌱که هستن خوب و دانا
🌸کارشونه همیشه
🌱هدایت آدما
🌸هر کی سوالی داره
🌱میره سراغ اونها
🌸خدای خوب و دانا
🌱هدیه داده به ماها
🌸دوازدهتا امام را
🌱برای سعادت ما
✅ مجله کودکانه
فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوچولو
آنچه شما دوست دارید 🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@koodaks
#کودک #قصه #بازی
🔹داستان کودکانه:😁
🐰گردش با ننه خرگوشک🐰
یکی بودیکی نبود خرگوشک آمده بود چند روز پیش ننه خرگوشه بماند...
خرگوشک ، یک شب از او پرسید: مامان بزرگ، چرا همه اش توی لانه می مانی؟ خسته نمی شوی؟
ننه خرگوش آهی کشید از ته دل و گفت: من دیگر نمی تونم تنها بیرون بروم، خرگوشکم. چون راه لانه را فراموش می کنم و گم می شوم.
خرگوشک از جا پرید و با شادی گفت: قول می دهم خودم فردا شمار ا برای گردش کنار رودخانه ببرم. و به صورت ننه خرگوشه نگاه کرد که دیگر اخمو نبود و می خندید.
صبح روز بعد، سنجابک و موموشک پیش خرگوشک آمدند و گفتند: بدو بیا. می خواهیم برویم توی کلبه قدیمی جنگل، گنج پیدا کنیم.
خرگوشک خیلی گنج بازی دوست داشت آه کشید و گفت: امروز نمی توان بیام.
بچه ها هم آه کشیدند و گفتند : حیف شد. و برایش دست تکان دادند و رفتند.
خرگوشک به اتاق ننه خرگوشه رفت و پرسید: حاضری مامان بزرگ؟
ننه خرگوشه لبخندی زد و گفت: کجا خرگوشکم؟ گنج بازی؟ خودت برو.
خرگوشک با خودش گفت: مامان بزرگ قول دیشب من را یادش رفته بود پس می توانم با دوستان بروم.
خرگوشک مادر بزگش را بوسید و با شادی از لانه بیرون پرید.
یک راست تا کلبه قدیمی دوید. سنجابک و موش موشک چند تیله رنگارنگ و سه سکه زنگ زده پیدا کرده بودند.
خرگوشک به دوستانش کمک کرد تا وسط آجرها و علف ها را بگردند ولی حواسشون به گنج نبود. سنجابک پرسید: چرا اخمویی؟
خرگوشک جواب نداد. با خودش گفت" چه خوب که بچه ها نمی دانند به مادربزرگم چه قولی داده بودم. مامان بزرگ هم که یادش رفته.
اما خرگوشک نارحت بود. یک دفعه گفت: بچه ها، من باید بروم.
خرکوشک دوید و دوید تا به لانه رسید. بوی خیلی خوبی توی کلبه پیچیده بود . بوی شامی شلغم و کلوچه تخم کدو.
ننه خرگوشه گفت: چه زود بر گشتی. نمی خواستم به خاطر من گنج بازی را از دست بدهی ولی فکر کردم اگر برای گردش برگشتی،یک غذای خوشمزه داشته باشیم که کنار رودخانه با هم بخوریم.
خرگوشک تو بغل مادر بزرگ پرید و با شادی گفت: پس زودتر برویم.
✅ مجله کودکانه
فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوچولو
آنچه شما دوست دارید 🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@koodaks
#کودک #قصه #بازی