فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سالروز شهید تورجی زاده نیت کنید وتسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیهارو به نیابت از شهید عزیزبگید حاجت روابشید ملتمس دعا❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
https://EitaaBot.ir/poll/du6rs1
در نذر شهدایی با ما شریک شو برای سالگرد شهادت شهید محمد رضا تورجی زاده
لینک بالا 👆👆
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
به نام خدای شهدا:
#معرفی_شهید 💔
#مهمان_گردان ❤️
نام: محمودکاوه🧔🏻
محلتولد: مشهد🏰
تاریختولد: ۱۳۴۰/۰۳/۰۱🦋
تاریخشهـادت: ۱۳۶۵/۰۶/۱۱💔
نحوهشهادت: اصابت ترکش😔
آدرسمزار: مشهد♡
وضعیتتاهل: مجرد🧡
کودکی:👇🏻🌿
در سال ۱۳۴۰ در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش از کسبه مشهدی بود. اصلیتشان از دهستان بیهود از توابع بخش نیمبلوک شهرستان قاینات بود و از جمله افرادی بود که در دوران شاهنشاهی مقلد سید روحالله خمینی بود و با روحانیونی همچون سید علی خامنهای، سید عبدالکریم هاشمینژاد ارتباط داشت.
فرماندهی:👇🏻🌿
کاوه یکی از جوانترین فرماندهانی است که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفتند. روزی که جنگ آغاز شد او یک جوان ۱۹ ساله بود اما ۳ سال بعد فرماندهی تیپ ویژه شهدا را بر عهده گرفت. تیپی که از کلیدیترین یگانهای سپاه بود. موفقیتها و انجام عملیات خارقالعاده توسط این تیپ با فرماندهی کاوه باعث شد که به لشکر ویژه ارتقاء یابد.
شهادت:👇🏻🌿
وی در بدو تشکیل سپاه به عضویت سپاه مشهد درآمد و در ۲۲ سالگی به فرماندهی تیپ ۱۵۵ ویژه شهدا در غرب کشور که بعدها به لشکر ارتقا یافت منصوب شد. وی در شهریور ماه ۱۳۶۵ و در حین عملیات کربلای۲ به شهادت رسید.
#شهید_محمود_کاوه
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
هدایت شده از کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
🌺 #پذیرش سراسری #حوزه_های_علمیه
🗓 سال تحصیلی ۱۴۰۰ - ۱۴۰۱
📝ثبت نام: از تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۹۹ تا ۳۰
اردیبهشت ۱۴۰۰
👈برای کسب اطلاعات بیشتر و #ثبت_نام به #مرکز_مدیریت استان یا #مدارس_علمیه شهرستان خود مراجعه نمایید ویا از طریق راه ارتباطی زیر اقدام نمایید:
🌐 www.paziresh.ismc.ir
🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇
https://eitaa.com/khademinekoolebar
https://sapp.ir/khademinekoleba
#شیخمرتضےانصارے
وقتی به نیت قرب إلی الله اولین قدم را برداشتی، خداوند براے تو نورے قرار مےدهد ڪه جلوے قدم بعدےات را روشن خواهد ڪرد.
گویی فانوسی به دست گرفتهاے و آنگاهڪه قدم برداشتی، همان فانوس به اندازهٔ قدم بعدے را برایت روشن خواهد ڪرد؛ و البته نور فانوس قدمبهقدم بیشتر خواهد شد؛ آن چنان ڪه وجودت آنچنان منور خواهد شد ڪه راه را براے دیگران هم بنمایی.
#بهبه👌✨
@khademine_koolebar_germi
✍ خیلی ها غرق آرزو هستند. به زنش می گوید : " چند وقت دیگه از این محل به شمیران می رویم.طرف های تجریش یک خانه دیده ام عالی است. به آنجا می رویم. هوای آنجا تمیز است. بعد هم از شمرون به آمریکا می رویم . و ... در حال گفتن این حرفهاست و خبر ندارد که سرطان گرفته و چند وقت دیگر . اجل به سراغش می آید. و باید از دنیا برود.
در روایت آمده که : " یَابنَ آدَم،أَجَلُکَ یَضحَکُ بِأَمَلُکَ"؛ ای فرزند آدم،اجل تو به آرزوهایی که در سر می پرورانی می خندد.! " این بنده خدا آرزو دارد که به شمرون برود. در انجا خانه بخرد. دو سه سالی در شمرون بماند. بعد هم به آمریکا پناهنده بشود. اینها را به زنش می گوید و خبر ندارد که مرگش نزدیک است. اجل ، به آرزوهای او غش غش می خندد و می گوید : "چی می گوید این؟! می گوید شش ماه دیگر از این محل می رویم. تو دو ماه دیگر می میری!"
پس هنوز آدم گرم دنیا نشده که ملک الموت از راه می رسد که آقا باید بروی. آقا ، باید تشریف ببری. آه. من تازه زن گرفتم . تازه عروسی کرده ام. چه طور بروم ؟ در ادامه این حدیث امده : " تَقدیری یَضحَکُ بِتَدبیرِکَ" ای فرزند آدم، تقدیر من به تدبیر تو می خندد." من تقدیر کرده ام که موسای اولوالعزم بیاید. فرعون سر نود هزار کودک پسر را می برد. تا موسی نیاید. اما تقدیری که خداوند خواسته عملی می شود. موسی می آید و فرعون را هم از بین می برد. پس تقدیر خداوند به تدبیر بنده می خندد.
#آیتاللهمجتهدیتهرانی
@khademine_koolebar_germi
✨ #عکسنوشته_تنهامسیری
مبارزه با هوای نفس
یعنی ارضای نفس : )
پ.ن : البته اون تیکه ی مثبت نفس 💫
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
زندگیسراسرآزموناست
و
شهادتمهرقبولی …💔
#شھیدمحمدابراهیمهمت
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِحسین
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
#دلتنگے_شهدایے 🌙✨
به قول شهیدمهدےرجب بیگی:
ما از نبودن یارانمان رنج نمیبریم!
بلکه از بودن خود در رنجیم...🙃💔
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#پروفایل
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
#دلتنگے_شهدایے 🌙✨ به قول شهیدمهدےرجب بیگی: ما از نبودن یارانمان رنج نمیبریم! بلکه از بودن خود در
به نام خدای شهدا:
#خاطره_شهید ♥️🎙
دیروز در دانشگاه محل تحصیل آقا مصطفی صدرزاده، اتفاق عجیبی افتاد!
سرکلاس به مناسبتی صحبت آقا مصطفی شد، یکی از دانشجویان دختر گفت حرف محرمانه ای دارم....🧐
سپس ماجرای زندگی خودش رابرای من ودر تنهایی و خلوت با حال گریه میگفت که من سابقاً بسیار بد حجاب بودم!
وشهادت آقا مصطفی چه انقلابی در من ایجاد نمود! حتی میگفت من عکس ایشان را روی کاشی سفارش داده و ساخته ام🙃
هر گاه به این تصویر بسیار زیبای برجسته ایشان روی کاشی نگاه میکنم، خیلی در مورد کارهای روزم و خطا ها و اشتباهاتم
الهامات خوبی به من میشود...
کاملا احساس میکنم ایشان با نگاهش با من صحبت میکند و خطایم را به من تذکر میدهد✨
حاجات و مشکلات سختی را در زندگی ام رفع کرده تا اینکه با او عقد اخوت بستم...
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♥️
#عنایات_شهیدمصطفےصدرزاده 🌿
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
💔میگفت:
انقدرروشخصیتتونکارکنیدکہبہجایےبرسید
کہهرکےباهاتونحرفزد،حداقلیہدقیقہبره
توخودشوراجبتونفکرکنھ(:
#اینجورےباشیم🌿
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
یک روز صبح، احمد با تب و عرق از خواب بیدار شد. کمی که حالش خوب شد، همراه دوستان به بهشت رضا رفتیم. سید احمد در آنجا به دنبال قبر شهیدی میگشت، بعد از مدتی بالای مزار شهیدی نشست و قرآن خواند. هر چه اصرار کردیم که این شهید را معرفی کند، پاسخی نداد. وقتی سوار اتوبوسها میشدیم که شبانه راهی تهران شویم، احمد به سرعت سمت عکس شهیدی رفت که بر روی اتوبوس چسبیده بود. چهره آن شهید برایم آشنا آمد، به خاطر آوردم که اعلامیه شهادت وی را بر روی دیوار حرم امام (ع) دیده بودم.
وقتی به تهران رسیدیم، نیروهای گردان با استعداد یک گروهان به منطقه عملیاتی رفتند اما من و سیداحمد چون مجروح بودیم، ماندیم. احمد دو روز بعد با من تماس گرفت و گفت: «به دلم افتاده است که عملیاتی در پیش است». آن روز با هم تصمیم گرفتیم که خودمان را به نیروها برسانیم، از این رو ساعتی بعد به ترمینال جنوب رفتیم و بلیط خریدیم. آن شب راهی اندیشمک شدیم. این در حالی است که عملیات کربلای 8 از شب قبل آغاز شده بود.
در اتوبوس از سیداحمد 2 سوال پرسیدم. اول اینکه در تکمیلی عملیات کربلای 5، تو مجروحیت سوختگی نداشتی اما چه شد که سوختی؟ سیداحمد پاسخ داد: «وقتی به عقب برمیگشتم. دقت کردم که پهلو، صورت و بازوهایم مجروح شدهاند. در دل گفتم اگر آتش بگیرم دیگر به قول بچهها، «زهرایی» میشوم. در این فکر بودم که یک خمپاره کنارم به زمین اصابت کرد. خرج آرپیجی شعله گرفت و جرقههای آتش بر روی لباسهایم افتاد. به همین خاطر لباسهایم آتش گرفت.»
سوال دومم در خصوص آن شهید مشهدی بود. آن شب به من قول گرفت که قبل از شهادتش، موضوع را بازگو نکنم. سیداحمد گفت: «در حسینیه مشهد خواب آن شهید را دیدم. من را با خود به دشتی سرسبز برد که آنجا را بهشت مینامید. در آنجا محلی را نشانم داد که جایگاه من بود.»
آن شب سیداحمد روزه بود و در مسیر با غذایی که مادرش درست کرده بود، افطار کرد. وقتی به دوکوهه رسیدیم، احمد از اتوبوس پیاده شد و سجده کرد. سپس زمین را بوسید.
#تولدشهیداحمدپلارک
#اردیبهشت۷
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
#خاطره💔
همخدمتیشهیدبابکنوری:
بابکاینفدربهفرمانده هامیگفت:چشمحاجآقا.
اینکلمهتیکهکلامششدهبود.
ماهمهروقتمیخواستیمبابکرواذیتکنیمهمشمیگفتیم:
چشمحاجآقا😅
بابکفقطمیگفت:تمومکنعلی😄.
بعدمیرفتآشپزخونهمینشست.
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
یک روز صبح، احمد با تب و عرق از خواب بیدار شد. کمی که حالش خوب شد، همراه دوستان به بهشت رضا رفتیم. س
داداش احمد تولدت نزدیکه بهت تبریک میگم🌺
#شهید عطری
#اردیبهشتی
💠شهید جـــهاد مغنیہ :
🥀این خون ها جوے هایـے میشود دࢪ
مسیر قدس و فلسطین ...
#شهید_جهاد_مغنیه
#رفیق_شهید
#شش روز دیگه
🇱🇧•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
•『🌱』•
میگن:
هروقتآبنوشیدےبگویاحسێݩ؏ . .💔
اینروزهاکہآبمیبینیونمیخورےبگو:
یآابوالفضلالعبآس(:
•
•#شبتون_حسینی
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
- آخرين روزي كه محمدرضا پيش ما بود و بعد از آن روز شهيد شد؛ من را صدا زد و گفت: «بابا! بيا يه كم ريشم را كوتاه كن.» وقتي داشتم ريش هايش را كوتاه مي كردم موهاي صورتش را كه كنار مي زدم تا آنها را كوتاه كنم؛ نوري در صورتش احساس مي كردم. چند بار آمدم كه صورتش را ببوسم اما خجالت كشيدم. گفتم: محمدرضا كي مي آيي؟ گفت: بابا الان آمده ام كه بروم. اين بار آخري بود كه او را ديدم.
🎋🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از آشنایان خواب شهید سید احمد پلارک را میبیند. او از شهید تقاضای شفاعت میکند. که شهید پلارک به او میگوید: من نمیتوانم شما را شفاعت کنم تنها وقتی میتوانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید.
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا تهران، در قطعه 26 به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بهطوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب می شود.
#تولدت مبارک شهیدم
🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️