eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
357 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
1.1هزار فایل
┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی،انگوت، موران ☫✧═┅ موسس کل : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🏢 شناسه ثبت : 1-1-874541-64-0-2 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🎙 وقتی حرف از جنگ سوریه میشد ؛ میگفت : ما جنگ بزرگتری در پیش داریم و باید خودمون رو برای جنگ با اسرائيل آماده کنیم ✌️🏻😎 ♥️ ༺✦کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/ پاتوق جوانان انقلابی✦༻ ✪@khademine_koolebar_germi
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کمتر دیده شده از سید ابراهیم... عشق به شهادت عشق به تمام خوبی هاست... ༺✦کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/ پاتوق جوانان انقلابی✦༻ ✪@khademine_koolebar_germi
🎤♥️ خیلی به بحث حجاب اهمیت میداد... وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه ، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم میکرد... میپرسیدم :چی شده باز ؟! با دلخوری میگفت: این همه شهید ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد😔💔 پ.ن :خواهشا به این مسئله توجه بشه...🥀 ✦کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/ پاتوق جوانان انقلابی ✪@khademine_koolebar_germi
♥️🎙 تویِ این جهاد عملت بااخلاص می‌شه و لحظه به لحظه به یاد خدا هستی✨ تویِ سنگر نشستی و تیر دشمن رو می‌بینی که از کنارت رد می‌شه... وقتی این تیرها از کنارم رد می‌شدن می‌گفتم: من هنوز لیاقت شهادت ندارم! بعد می‌فهمیدم که مصطفی‌صدرزاده داره اینجا ساخته می‌شه! خدا می‌خواد یه چیزهایی رو به من بفهمونه... جهاد نقطه عطفیه که انسان اگه توش قرار بگیره روحش متعالی می‌شه...! 📝 ✦کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/ پاتوق جوانان انقلابی ✪@khademine_koolebar_germi
به نام خدای شهدا: 🎙🍃 هروقت در کاری موفق می شد من رو هم در کارش شریک می کرد✨ نمیدونم الان ازمن یاد می‌کنه پیش اربابش؟🙃💔 چقدر برام سخته  اگر احساس کنم، دیگه مصطفی منو یادنکنه...🥀 ♥️ راوی مادرشهید. ✦کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/ پاتوق جوانان انقلابی ✪@khademine_koolebar_germi
♥️🎙 _______________ یادمه همسایه شون میخواست اسباب کشی کنه... مصطفے بهش گفت ما میخوایم فرش هاتون رو بشوریم! یک بچه ی سوم دبیرستانی سه تا فرش دست بافت رو کول کرده بود و آورده بود توی حیاط خونه شون و شست! منم رفتم کمکش و کلی با همدیگه آب بازی کردیم😃 هرجا می دید کسی کمک لازم داره، می رفت برای کمک✨ روی بچه بسیجی ها خیلے حساس بود. هرجا می دید یه بچه بسیجی مظلوم واقع شده می رفت کمکش... (:  ----------------------------- @Khademine_koolebar_Germi
♥️🎙 _____ گاهی سر جلسه ی امتحان میخواستم شیطنت بکنم ؛ اما مصطفے میگفت : ما در حوزه چیزی به نام تقلب نداریم! و عبا را میکشید روی سرش و چیزے حدود چهل دقیقه مینشست و مینوشت ...🙃 ♥️ ----------------------------- @Khademine_koolebar_Germi
به نام خدای شهدا: 🎤♥️ ____ در فرهنگسرای شهریار کلاس بازیگری🎭 گذاشتند... مصطفے  مصمم بود که در کلاسها شرکت کند✨ وقتی دیدم برای رفتن اصرار دارد؛ گفتم : مامان به دو دلیل امکانش نیست؛ اول اینکه از نظر فرهنگ این جور کلاس ها با خانواده ما سازگار نیست! دوم اینکه از نظر مالی هزینه اش برای ما زیاد است، چون شهریه سه ماه را یک جا می گیرند... اما باز مصطفے  روی خواسته اش پا فشاری کرد! با اینکه نسبت به حقوق پدرش میزان هزینه برای ما خیلی زیاد بود؛  گفتم: من برات شهریه را فراهم می کنم ولی خودت پشیمان می شوی...💯 مدتے در کلاسهای تئوری شرکت می کند و به کلاس های عملی که رسید به یک هفته نکشید که کلاسها را ترک کرد! با ناراحتی پیشم آمد گفت: ازشون خواهش کردم بقیه شهریه رو پس بدن قبول نکردن. خیلے ناراحت بود😞💔 خندیدم و گفتم: اشکال ندارد مامان فدای سرت؛ حالا چرا ادامه ندادی؟! گفت: همون که گفتید. مامان اصلا من و که هیچ به حساب نمی آورند؛  تازه از مردهای بزرگ هم حجاب نمی گیرند و خیلی چیزها را رعایت نمی کنند!😕  راوی مادرشهید @Khademine_koolebar_Germi
به نام خدای شهدا: ♥️🎙 ____ یادمه همسایه شون میخواست اسباب کشی کنه... مصطفے بهش گفت ما میخوایم فرش هاتون رو بشوریم! یک بچه ی سوم دبیرستانی سه تا فرش دست بافت رو کول کرده بود و آورده بود توی حیاط خونه شون و شست! منم رفتم کمکش و کلی با همدیگه آب بازی کردیم😃 هرجا می دید کسی کمک لازم داره، می رفت برای کمک✨❤️ روی بچه بسیجی ها خیلے حساس بود. هرجا می دید یه بچه بسیجی مظلوم واقع شده می رفت کمکش... (: @Khademine_koolebar_Germi
📝 🌿❤️ ____ همیشہ‌بہ‌مادرش‌میگفت: دعاڪن‌‌مؤثر‌باشم! شهید‌شدن‌یانشدن‌زیاد‌مهم‌نیست!🙃🖐🏻 @Khademine_koolebar_Germi
کمیته مرکزی خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
♥️🎙 _ مصطفے روی یک چیز خیلی حساس بود، اون هم غیبت کردن... هرکسی غیبت میکرد سریع میگفت غیبت نکن! یک خصوصیتے که داشت این بود که زبان شیرینی داشت، آدم از صحبت هاش خسته نمیشد✨ صحبت های زیادی میشد ولی واقعا نمیشد که ما پیش مصطفی پشت کسی حرف بزنیم! @Khademine_koolebar_Germi
کمیته مرکزی خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
◾️♥️😅 _______ چند روز قبل از عملیات بصرالحریر، با جمعی از دوستان ، شامل سید ابراهیم،ابو عباس، ابو زینب، دانیال، سید سجاد و... نشسته بودیم. شهید صدرزاده با حالت خیلی جدی رو به یکی از بچه ها،شروع کرد به تعریف کردن خواب دیشبش: خواب دیدم که قیامت شده ،حساب کتاب و پل صراط و... خلاصه بهش گفت : من تا اومدم از پل صراط رد بشم، پاهام لرزید و از پل افتادم و دست و پاهام شکست، خیلے غصه خوردم و حالم گرفته بود که سنگینی بار گناه و معصیت، نذاشته از پل رد بشم و وسط راه سقوط کردم... 💔 با خودم درگیر بودم که تو (اشاره به همون رزمنده) اومدی و خیلی سبکبال و با شادی داشتی از پل عبور میکردی که متوجه آه و ناله ی من شدی و دلت به حالم سوخت و چون دست و بالم شکسته بود، من رو روی پشتت سوار کردی و با خیال راحت از پل صراط عبور کردی...😁😃 خلاصه، رسیدیم دم در بهشت... تو هم یه حس خیلی خوبی داشتی و از اینکه تونسته بودی من رو هم از پل رد کنی، احساس غرور میکردی... نگهبان بهشت تا چشمش به ما افتاد و دید من روی پشت تو ام، با صدای خیلی محکمی رو به من گفت : خودت بیا تو و افسار .... رو ببند دم در😂😂 کل بچه ها از خنده ترکیدن...🤣 اینقدر جدی تعریف میکرد که تا لحظه ی آخر هیچ کس فکر نمیکرد سید داره همه رو فیلم میکنه!  راوی شهیدمرتضےعطایی @Khademine_koolebar_Germi