با اینکه سنش کم بود ولی
خیلی زود محافظ حاج قاسم سلیمانی شد
جهاد در رکاب حاج قاسم او را به لحاظ
معنوی در عالیترین مرتبه قرار داد!
با اینکه تازه داماد بود و همسرش انتظار
رفتن به خانه بخت را میکشید،
ترجیح داد به جای رخت دامادی،
در کنار حاج قاسم راه آسمان را انتخاب کند(:
#شهیدوحیدزمانینیا
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
-از سردار #شهید_همدانی پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه؟
-گفت: «تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال #مجاهدت بالاتره!
-اینکه بروم یک گوشهای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچههای نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم. برای #امام_زمان عجل الله تعالی آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که تاحدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدیم!
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
اربعین زنگ زد و گفت:
﴿حاج سعید دعا کن شهید نشم!﴾
ازهمان جلسهی اول فهمیده بودم ڪه منطق حمید سربازی ڪردن برای امام زمان(؏ج) است و دوست دارد تا جایی ڪه میتواند و از دستش برمیآید برای امامش ڪار انجام دهد و نمیخواهد با زودرفتن همهچیز را تمام ڪند.
اما به شوخی گفتم:
«همه میخوان شهید بشن، تو نمیخوای؟»
گفت: «اینجا خیلی کار میشه انجام داد.
دعا کن شهید نشم!»
#شهیدحمیدرضااسداللهی
#خاطره_شهید
🌿✨🌿
🆔 @koolebar_esf
جلوے مادر با ادب مینشست و می گفت
من رو بیشتر دوست دارے یا خدا؟!
مادر : خب معلومہ خدا
-امام حسین رو بیشتر دوست دارے یا خدا رو؟!
مادر : امام حسین رو هم براے خدا میخوام
-پس راضی هستی من شهید بشم فداے امام حسین بشم؟!
اینجورے مادرش رو راضی کرد♥:)
#شھیدردانیپور🌿
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
بهش گفتم بابک!
من به خاطر خانوادم
نمیتونم بیام دفاع از حرم!👀
گفت: توی کربلا هم دقیقا همین بحث بود!
یکی گفت خانوادم یکی گفت کارم
یکی گفت زندگیم؛ اینطور شد که
امام حسیـــݩ(؏) تنها موند💔...!
#خاطره_شهید
#شهید_بابک_نوری :)
🆔 @koolebar_esf
استعداد بالایی در فرماندهی نیروها داشت
و بخاطر اخلاق حسنهاش افراد زیادی را
جذب خود کرده بود♥️(:
از محبوبیت بالایی میان نیروهایش برخوردار بود،
بسیار متواضع و تا زمان شهادتش، نزدیکانش هم نمیدانستند که فرمانده بود...
آخرسر، مثل حضرت عباس سر و دستش را
فدا کرد و پیکرش بعد از دو سال برگشت!🌱
#شهید_محمد_جنتی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
🔸وقت درجه اش رسیده بود،
آن روزها داشت آماده میشد دوباره برگردد #سوریه، هم قطارهایش قبل تر رفته بودند دنبال کارهای ترفیع و بیشتر آنها درجه شان روی دوششان نشسته بود، یک بار یکی از دوستان صمیمیاش پاپی اش شد که چرا نمیرویسراغکارهایدرجه ات؟
گفت: عجله نکن عبدالله! درجه دادن و درجه گرفتن؛ بازی دنیاست، اصلش آن است که درجه را #خدا به آدم بدهد، خدا بخواهد، میبینی که درجهام را توی سوریه از دست خود خدا میگیرم.🍃
#شهید_حامد_جوانی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
همیشه میگفت
از در انداختنت بیرون از پنجره بیا تو!
بجنگواسهخواستههات!ناامیدنشو...!✨
خدا ببینه سفت و سخت چسبیدی به خواستهات...
بهتمیدهخواستترو!🖐🏻🌿♥️
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
میگفت:آدمی که بدهکار باشه هیچ موقع بدهی هاشو یادش نمیره.شما اگه به یه مغازه بدهکار باشی ،کل شب و روز فکر میکنی که چطوری بدهیت رو پرداخت کنی.چه رسد به اینکه خودت رو بدهکار خدای متعال بدونی که این همه نعمت بهت داده :)
#شهید_سید_علی_زنجانی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
🌿🕊
همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود.👀
حسین آمد، نشست روبه رویش.
گفت: " آزادت می کنم بری." به من گفت: " بهش بگو."
ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده.
حسین گفت: "بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیست، تسلیم بشن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم ."
خودش بلند شد دست های او را باز کرد.♥️
افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.🌱
#شهید_حسین_خرازی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
کاغذی توی دستش بود. به نوشتۀ روی کاغذ که نگاه میکرد،
گاهی غمگین میشد و گاهی خوشحال.
نتوانستم طاقت بیاورم.
پرسیدم: آقا رشید! چه توی آن کاغذ هست که اینقدر حالت را دگرگون میکند؟
گفت: حساب کارم است.
هر کاری از صبح انجام میدهم، مینویسم.
گفتم: عجب حوصلهای داری!
مگر سن تو چقدر است که باید حساب کار خوب و بدت را داشته باشی؟!
جواب داد: اگر بدانیم داریم چه کار میکنیم، کمتر گناه میکنیم.
📕کتاب طلایهداران نور
🖋خاطره ای از #شهید_رشید_جعفری
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
دائم درحال انجام ڪار بـود
حسیـن خستگے رو هم خستہ ڪرده بود❗️
وقتے بھش میگفتیم نڪن خستہ میشے میگفت:
من فقط از یہ چیز خستـھ میشم 👇
اونم اینہ ڪہ #پاسدار یا #بسیجی ببینم
ڪہ حرف میزنہ امـا در عمل توخالی باشه...
مومـن باید حرف و عملش یڪے باشہ :)♥️
#شهید_حسین_ولایتی_فر
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
همه دور هم نشسته بوديم.
اصغر برگشت گفت«احمد،تو که کاري بلد نيستي.
فکر کنم تو جبهه جاروکشي ميکني،ها؟😁»
احمد سرش رو پايين انداخت،لب خند زد و گفت:
«اي… تو همين مايه ها.»
از مکه که برگشته بود،يک دسته گل بزرگ
فرستاده بودند در خانه👀.
يک کارت هم بود که رويش نوشته شده بود:
«تقديم به فرمانده رشيد تيپ بيست و هفت
محمد رسول الله،حاج احمد متوسليان.»
#خاطره_شهید
#حاج_احمد_متوسلیان
#دفاع_مقدس
🆔 @koolebar_esf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از مدافعان حرم از
حاج قاسم پرسید:
جنگ سوریہ تموم شد
ولی ما #شهید نشدیم💔
#حاج_قاسم گفت...
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
#خاطره_شهید
یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت:
"من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه
مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله
این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد...
منم برم قم!"
سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!
بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊
بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) "
بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!"
دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش!
برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟ بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻
تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!
من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!"
غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!"
همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
راوی:#شهید_مرتضی_عطایی
🆔@koolebar_esf