eitaa logo
کولـه‌ بار‌ خادم الشهدای هـوراند
925 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
112 فایل
#بِسْمِ‌اللھ‌ِالقٰاصِمِ‌الجبٰارین🌱 🔸زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست (امام خامنه ای) 🌐صفحه رسمی رسانه #راهیان_نور_شهرستان_هوراند 🌐تحت نظر صفحه رسمی رسانه #راهیان_نور استان آذربایجان شرقی 📢ادمینــ : @Nasl_ja_mande_313
مشاهده در ایتا
دانلود
کولـه‌ بار‌ خادم الشهدای هـوراند
💮بسم الله الرحمن الرحیم💮 «#راهیان_نور» 🔶کاروان راهیان نور شهید «#حسین_اجاقی»شهرستان #هوراند در نظر
39.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸به بهانه اعزام کاروان شهرستان هوراند به مناطق عملیاتی از کلیپ راهیان نور امسال جهت تجدید برای استفاده دوستان در کانال گذاشته شد . 📆401/11/17 ┄┅•═༅𖣔🏵️𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰❄️☫❄️⊱━═╮ 🌐 @koolebar_horand_313 🌐 @koolebar_azsh ╰═━⊰❄️☫❄️⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔🏵️𖣔༅═•‏┅┄
کولـه‌ بار‌ خادم الشهدای هـوراند
🔸مسابقه ره آورد #سرزمین_نور برای عزیزانی که راهی مناطق جنوب شدند. 🔸عزیزان می‌توانند در عرصه های : ✅
🌿بسم رب شهدا و الصدیقین🌿 بسم الله الرحمان الرحیم روزی پدرم از خاطره های جنگ برام تعریف میکرد و میگفت.؟ یکی از بسیجیان لشکر ۳۱ عاشورا تعریف می‌کنند شب عملیات والفجر ۸ شهید محمد شمسی در حاشیه اروند رود به مانعی برخورد و به شدت مجروح شد. هرچه برادران اصرار می‌کنند: {بیا تو را به عقب برگردانیم.} قبول نمی‌کند و می‌گوید {شما به عملیات ادامه بدهید و نگذارید عملیات لو برود.} وضع عجیبی بود و به هر زحمت بود، بچه‌ها را متقاعد کرد که به پیش رَوی ادامه دهند. من از فاصله ای نه چندان دور او را زیر نظر داشتم. زخم‌هایش عمیق بود و خون ریزی‌اش شدید. برای آنکه سر و صدا نکند و عملیات لو نرود سرش را داخل رود فرو کرد و در همان حال مظلومانه به شهادت رسید. 🔺 📢آقای_دانشی۲ 📆401/12/14 ┄┅•═༅𖣔🏵️𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰❄️☫❄️⊱━═╮ 🌐 @koolebar_horand_313 🌐 @koolebar_azsh ╰═━⊰❄️☫❄️⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔🏵️𖣔༅═•‏┅┄
🔸مسابقه ره آورد سرزمین نور ✔️ 🌱شرکت کننده شماره 1️⃣2️⃣ به نام پروردگار هستی همه ما تا به حال یا دیدیم یا شنیدیم داستان زندگی افرادی رو که تا خرخره تو گناه قرق شدن ولی یه اتفاق مثل نجات یافتن از مرگ یا حتی مرگ پدر!!! مرگ مادر!!! و................ اون هارو بیدار کرده و به مسیر درست زندگی برگردانده ولی تا حالا شنیده بودی طرف تو راهیان نور به راه راست بگرده!!! شاید عجیب باشه ولی درسته!! اسمش امیر بود یه بچه مایه دار که هر کاری که آدم واقعا خجالت میکشه بگه کرده بود و اصلا براش هیچ چیز جز لذت بردن از گناه براش مهم نبود ولی جدا از همین کاراش واقعا یه بچه خیلی باهوش بود و به اصرار باباش و مامانش داشت رشته تجربی میخوند که البته تعریفی هم که نداشت..... تا همین حد فک کنم از اخلاق امیر آگاه شده باشید حالا همین اقا امیر یه سال قرار شد با بیاد با ما راهیان نور شمال غرب کشور ولی هیچ کس فکر نمیکرد این سفر تو امیر تاثیر بزاره خلاصه کاروان حرکت کرد و ما راهی سفر شدیم تو اتوبوس امیر بغل دست من نشسته بود و من همش چشمم به رفتارای امیر بود که انگار رفتاراش به کلی تغییر کرده وقتی که راوی شروع میکرد به خاطره گفتن از شهیدان امیر اشک تو چشاش جمع میشد یا وقتی می‌رسیدیم یه یادمان شهیدان امیر میرفت سر قبر یکی از شهیدانو زار زار گریه میکرد این رفتارای امیر موجب نگرانی نه تنها من بلکه همه کاروان شده بود تو کاروان ما یه حسین آقا داشتیم که مسئول خادم الشهیدای شهرمون بود و منو چند نفر از رفقا که نگران امیر بودیم به ایشون گفتیم تا با این امیر آقای ما صحبت کنه ایشون قبول کرد تو همین یادمان هایی که وقتی می رسیدیم امیر باز دوباره شروع به گریه کردن میکرد با امیر تنهایی حدود ۲ ساعت حرف زد و امیر کمی تا رسیدن به شهر خودمون اروم شد بعد این ماجرا و برگشتن از راهیان نور امیر خانوادش از شهر ما رفتن و دیگه خبری از امیر نشنیدم تا امسال که برای کاری رفته بودم تهران با یه ساختمون که بهتره بگم درمانگاه که اسم موسسش بود خادم الشهید امیر....... برخوردمو امیر رو اونجا دیم بعد کلی حرف زدن فهمیدم بعد اون قضایا و اومدن تو تهران تو دانشگاه پزشکی قبول شده و به خاطر شهیدان یه درمانگاه باز کرده که برا نیازمندان مجانی خدمات میدن. خلاصه این بود داستان آقا امیر ما که تو راهیان نور شد یه آدم دیگه...... 💠 ╭═━⊰🏴☫🏴⊱━═╮ 🌐@koolebar_horand_313 🌐@koolebar_azsh ╰═━⊰🏴☫🏴⊱━═╯