مردي براي اصلاح سروصورتش به آرايشگاه رفت در بين کار گفتوگوی جالبي بين آنها درگرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفي صحبت کردند وقتی به موضوع خدا رسيد
آرايشگر گفت: من باور نمیکنم که خدا وجود دارد.
مشتري پرسيد: چرا باور نمیکنی؟
آرايشگر جواب داد: کافی ست به خيابان بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت اینهمه مريض میشدند؟ بچههای بیسرپرست پيدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجي وجود داشت؟
نمیتوانم خداي مهرباني را تصور کنم که اجازه دهد اینهمه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتري لحظهای فکر کرد اما جوابي نداد چون نمیخواست جروبحث کند.
آرايشگر کارش را تمام کرد و مشتري از مغازه بيرون رفت بهمحض اينکه از مغازه بيرون آمد مردي را ديد با موهاي بلند و کثيف و به هم تابيده و ريش اصلاح نکرده ظاهرش کثيف و بههمریخته بود.
مشتري برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد و به آرايشگر گفت: ميدوني چيه! به نظر من آرايشگرها هم وجود ندارند.
آرايشگر گفت: چرا چنين حرفي میزنی؟ من اينجا هستم. من آرايشگرم. همینالان موهاي تو را کوتاه کردم.
مشتري با اعتراض گفت: نه آرايشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردي که بيرون است با موهاي بلند و کثیف و ريش اصلاح نکرده پيدا نمیشد.
آرايشگر گفت: نه بابا! آرايشگرها وجود دارند موضوع اين است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتري تأکید کرد: دقیقاً نکته همين است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند.
براي همين است که این همه درد و رنج دردنیا وجود دارد
#اللهمَّ_صل_علی_محمد_وال_محمد_وعجل_فرجهم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#زهرا ساجد