فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جغور بغور زنجان😋
جگر سیاه گوسفندی ۴۰۰ گرم
پیاز ۲ عدد
گوجه ۲ عدد
غوره ۱ مشت
فلفل سبز تند ۱عدد
#آشپزی
┄┄┅┅┅●~❁~●┅┅┅┄┄
به کانال محله ی بزرگ کوشکنو بپیوندید
@kooshkeno
♦️رقم عیدی کارمندان مشخص شد
🔸در جلسۀ امروز هیات دولت، مبلغ عیدی کارمندان سه میلیون تومان و حق عئلهمندی ۸۴۰ هزارتومان تعیین شد.
🔹همچنین کارمندان بهازای هر فرزند ۳۶۰ هزار تومان میگیرند.
┄┄┅┅┅●~❁~●┅┅┅┄┄
به کانال محله ی بزرگ کوشکنو بپیوندید
@kooshkeno
دیگر نگران برگذاری مجالس خودتان نباشید....
کار را به کاردانش بسپارید و خودتان در کمال آرامش به کارهای دیگرتان برسی
شماره تلفن جهت سفارشات
09133595082
لینک دعوت
https://eitaa.com/ccfvvbcxcg
#داستان_شب
با قیافه بههم ریختهای وارد کلاس شد. موهای نامرتبش روی پیشانی پخش شده بود. گفتم: "اینجوری نمیشهها، چقدر بگم سروقت بیایید؟ اولین بارت که نیست با من کلاس داری..." نگاهش نافذ و گیرا بود، با خندهای فلسفی. حرف که میزد همه را جذب میکرد. حتی اتفاقات بد را طوری تعریف میکرد که اکثر دانشجوها از خنده رودهبر میشدند. خودش را میزد به لودگی و مسخره بازی، اما گاهی از میان حرفهایش درسهای جدیدی میشنیدم.
معروف بود به دانشجوی هزارساله، کارشناسی را همینجا خوانده بود و حالا هم ارشدش را و همه میشناختندش.
گفت:" آقای دکتر، شما تا حالا از بیادبی کسی خوشحال شدید؟ از اینکه کسی بهتون فحش بده لذت بردید؟" گفتم:" باز شروع شد جلال؟ دیر میای، هر بارم با یه قصه، ناچارم این جلسه رو برات غیبت رد کنم، خیلی دیر کردی!"
اما بدم نمیآمد قصه امروزش را هم بشنوم. حتما سوژه خوبی برای بحث شخصیتشناسی کلاس بعدازظهر میشد، آنهم کلاس خشک شخصیتهای دوقطبی.
گفت:"اشکال نداره استاد، من امروز خیلی خوشحالم، چندتا فحش آبدارم نصیبم شده با دو تا چک جانانه، ولی خوشحالم، خیلی خوشحال...!"
بچههای ته کلاس پچپچ کردند و خندیدند. روی میز کوبیدم و گفتم:" بگم مسئول آموزشم دو تا پسگردنی بزنه سرحال بشی؟ خوب بفرما، امروز چی شده؟"
خندهریزی کرد و آرام گفت:" آقا امروز من خواب موندم، گفتم اگه دیر برسم باز شما...حالا بیخیال،
سوار ماشین شدم، خوابالو بودم به سمت پل کوچیک رودخونه که پیچیدم، یه موتوری کنارم بود نفهمیدم، محکم خوردم بهش، چشمتون روز بد نبینه، موتورسواره افتاد توی رودخونه زیرپل،
به خدا دست وپام کرخت شده بود، گفتم حتما تمومه دیگه، با ترس و لرز از ماشین پیاده شدم، از نردههای کنار پل، پایین رو نگاه کردم، هرچی دقت کردم نفهمیدم کجا افتاده، داشتم از ترس میمردم، همینم مونده بود قاتل بشم، اونم پیک موتوری...
دیگه داشت اشکم درمیاومد، یهو یه نفر زد پس گردنم تا اومدم به خودم بیام دوتام زد تو گوشم، خیس خیس بود، نمیدونم چطور خودشو رسونده بود بالای پل، لابد میخواسته تا درنرفتم خسارت بگیره، گفت مگه کوری؟ کی به تو گواهینامه داده، مثل بز اخفش...
باورتون نمیشه اینقدر خوشحال بودم که نگو، هرچی بیشتر فحش میداد بیشتر خوشحال میشدم، آخه مطمئن میشدم که چیزیش نشده، همه دویست تومنی که دیروز کار کرده بودم دادم بهش...تا حالا از بیادبی هیچکس اینقدر خوشحال نشده بودم."
بدون اینکه کسی متوجه بشود، کلمه غیبت را از جلوی اسمش برداشتم، امروز جلال درس خوبی به ما داده بود، اینکه گاهی فارغ از ضربههای دردآور وتلخ روزگار باید از زندگی و نعمت زنده بودن لذت برد.
┄┄┅┅┅●~❁~●┅┅┅┄┄
به کانال محله ی بزرگ کوشکنو بپیوندید
@kooshkeno
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امشب شب شادیست
🎊شب شادی پیغمبر
🌸شب شادی فاطمه زهرا(س)
🎊شب شادی حضرت علی(ع)
🌸خدایا به مبارکی این شب
🎊همه ما را از سختیهای زندگی
🌸برهان و لبخند و شادی
🎊را مهمـان ماکن
ان شاالله امشب
همگی حاجت روا باشید🌷
شبتون بهشت😊
┄┄┅┅┅●~❁~●┅┅┅┄┄
به کانال محله ی بزرگ کوشکنو بپیوندید
@kooshkeno