✍️چندخاصیت مهم آب برنج👇
جلوگیری ازپیری زودهنگام
دوست دستگاه گوارش
زیبایی ولطافت پوست
درمان وپیشگیری ازیبوست
تقویت سیستم ایمنی بدن
پیشگیری ازورم معده
حتمابرنج را،کته درست کنید
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آلبالو پلو مجلسی
🍒 طرز تهیهش جالب نبود ولی تزیین خوب شد
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
💕💕
برای کودکانتان زیاد اسمارتیز نخرید!
زیرا مواد موجود درانواع اسمارتیزهای رنگی باعث
دل پیچه
ترک خوردگی دندانها می شود
همچین برای کودکان بیش فعال بدلیل داشتن کاکائو به هیچوجه توصیه نمیشود
🐝
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• 🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
کودکانی که قبل ازخواب ازتکنولوژی استفاده میکنند:
خواب کمتری دارند
شاخص توده بدنی شان بالاست
وخستگی بیشتری بعداز بیدارشدن صبح دارند
هرگزقبل ازخواب به کودک اجازه استفاده ازابزارالکترونیکی راندهید
🐝
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• 🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
▪️مزایای عجیب ماساژ برای نوزادان
کاهش بدخلقی نوزاد
خواب بهتر
بهبود اشتها
افزایش وزن
پیشگیری از یبوست
تقویت سیستم ایمنی بدن
تقویت عضلات
پیشگیری از احتقان سینه
ارتباط بهتر مادر با نوزاد
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• 🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
#کوثر(18)
یه خبر خوش برای کوثری های عزیز❤️ رمان قشنگمون شروع شد که امیدوارم مورد پسندتون واقع بشه🌹 یک رمان
ما را به دوستان خود معرفی کنید
پارت اول سنجاق شده
•┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈•
💠| یــادت باشد
#Part_5
حمیدی که به خواستگاری من آمده بود همان پسر شلوغ کاری بود که پدرم اسم او و برادر دوقلویش را پیشنهاد داده بود. همان پسر عمه ای که با سعید آقا همیشه لباس یکسان میپوشید؛ بیشتر هم شلوار آبی با لباس برزیلی بلند با شماره های قرمز! موهایش را هم از ته میزد؛یک پسر بچهی کچل فوق العاده شلوغ وبی نهایت مهربان که از بچگی هوای من را داشت. نمیگذاشت با پسرها قاطی بشوم. دعوا که میشد طرف من را میگرفت، مکبر مسجد بود وبا پدرش همیشه به پایگاه بسیج محل میرفت. این ها چیزی بود که از حمید میدانستم.
زیر آینه روبه روی پنجره ای که دیدش به حیاط خلوت بود نشستم. حمید هم کنار در به دیوار تکیه داد. هنوز شروع به صحبت نکرده بودیم که مادرم خواست در را ببندد تا راحت صحبت کنیم جلوی در را گرفتم وگفتم :«ما حرف خاصی نداریم. دوتا نامحرم که داخل اتاق در رو نمیبندن!»
سرتا پای حمید را ورانداز کردم. شلوار طوسی و پیراهن معمولی؛ آن هم طوسی رنگ که روی شلوار انداخته بود. بعداً متوجه شدم که تازه از مأموریت برگشته بود، برای همین محاسنش بلند بود.
چهره اش زیاد مشخص نبود به جز چشم هایش که از آن ها نجابت میبارید.
مانده بودیم کداممان باید شروع کند. نمکدان کنار ظرف میوه به داد حمید رسیده بوداز این دست به آن دست با نمکدان بازی میکرد. من هم سرم پایین بود وچشم دوخته بودم به گره های فرش شش متری صورتی رنگی که وسط اتاق پهن بود؛خون به مغزم نمیرسید چند دقیقه ای سکوت فضای اتاق را گرفته بود تا این که حمید اولین سوال را پرسید: «معیار شما برای ازدواج چیه؟»
به این سوال قبلا خیلی فکر کرده بودم. ولی آن لحظه واقعا جا خوردم. چیزی به ذهنم خطور نمیکرد. گفتم:«دوست دارم همسرم مقید باشه و نسبت به دین حساسیت نشون بده، ما نون شب نداشته باشیم بهتر از اینه که خمس و زکاتمون بمونه. »
گفت: "این که خیلی خوبه. من هم دوست دارم رعایت کنم." بعد پرسید: «شما با شغل من مشکلی نداری؟! من نظامیم، ممکنه بعضی روزها ماموریت داشته باشم. شب ها افسر نگهبان بایستم.بعضی شب ها ممکنه تنها بمونید.»جواب دادم:«با شغل شما هیچ مشکلی ندارم. خودم بچه پاسدارم. میدونم شرایط زندگی یه آدم نظامی چه شکلیه. اتفاقا من شغل شما رو خیلی هم دوست دارم.»
بعد گفت: «حتما از حقوقم خبر دارین. دوست ندارم بعدا سر این چیزها به مشکل بخوریم.از حقوق ما چیزی زیادی در نمیاد.» گفتم: «برای من این چیزها مهم نیست من با همین حقوق بزرگ شدم. فکر کنم بتونم با کم و زیاد زندگی بسازم.»
همان جا یاد خاطره ای از شهید همت افتادم وادامه دادم: "من حاضرم حتی توی خونه ای باشم که دیوار کاهگلی داشته باشه، دیوار ها رو ملافه بزنیم ،ولی زندگی خوب و معنویای داشته باشیم ."
•♡• #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج •♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه کباب تابه ای دیگه
به نظر خوشمزه میاد
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
🥩
🔺کودکانی که در خانه هایی بزرگ شده اند که به آنها اهمیتی داده نمیشده و همیشه کمبود محبت داشته اند، در بزرگسالی در روابط عاطفیشان:
🔹دائم شریک زندگیشان را سرزنش میکنند.
🔹سرد و نامهربان و نجوش و دست نیافتنی هستند.
🔹نیازهایشان را به شریک عاطفی خود نمیگویند.
🔹همیشه خودشان را قوی و بی نیاز نشان میدهند.
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• 🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
اگر فرزندتان حاضر نيست محلي كه به او خوش گذشته ترك كند:
👈🏻با گریه فرزندتان نظر خود را تغییر ندهید.
👈🏻از قبل به او اطلاع دهید.
👈🏻از ساعت زنگدار یا موبایل خود استفاده کنید و به او بگویید زنگ که به صدا در آمد مجبور به رفتن هستید.
👈🏻زمانی که محل تفریح را ترک می کنید باید به فرزتدتان دلیلی برای ترک آنجا بدهید که به اندازه محلی که ترک می کنید برای فرزتدتان خوشایند باشد. مثلا قول خوردن بستنی، دیدن کارتون یا هر کار مفرح دیگر را به فرزندتان بدهید. زیرا او در ذهن خود باید دلیلی برای ترک جایی که به او خوش میگذرد داشته باشد،
👈🏻اگر همچنان فرزندتان دست به مانور زد او را بغل کنید و محل را ترک كنيد.
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• 🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
#سیاست_های_خانومی
👫
❌ چیکار کنی که هواتو داشته باشه؟
🔵از همسرتون بخواین که جلوی دیگران به خصوص خانواده خودش حسابی احترامتون رو داشته باشه.☺️
🔵مثلا بهش بگین : انقدر دوست دارم جلوی مامانت اینا ازم تعریف کنی، از دست پختم، از کارهام ... 😌
🔵یادتون نره این کار که یاد بگیرن احترامتون رو توی جمع خاص داشته باشن، بهتون میوه و چایی
(مخصوص شما) تعارف کنن، ازتون تعریف کنن، هواتون رو داشته باشن، مطمئنا پروسه شدیدا زمان بری هست.
صبر زیادی میطلبه.😉
❌سعی کنین با الفاضی مثل : انقدر دوست دارم ... انقدر حس خوبی بهم دست میده، انقدر احساس خوشبختی میکنم و.... این جور درخواست ها رو مطرح کنین.😜
🔵تا اونها هم احساس نکنن مجبورن کاری رو انجام بدن.
هر بار هم که این کار رو کردن برای اینکه تشویق بشن و دفعه بعدی هم اون کار رو تکرار کنن، از اینکه مثلا جلوی مادرش از شما تعریف کرده به عنوان یه خاطره خوب یاد کنین و از کارش تعریف و تمجید کنین. اینجوری تشویق میشه که کارش رو تکرار کنه🤪
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
⭐️
💍⭐️
💞💍⭐️
*🟣 انسان لتوپار شود غمی نیست؛ فدای سر سگها و سگبازها!*
*🔺 چند تا سگ ولگرد توی پونک تهران، به خواهرزاده ۲۱ساله من که دانشجوی پلیتکنیکه، حمله کردن.*
*🔸 زمین خورده، سرش شکافته شده، بیهوش شده و دست و پاهاشو از چند جا گاز گرفتن.*
*🔸 دست بردارید از این کمپینهای مزخرف روشنفکرمآبانه حمایت از حیوانات. سگهای ولگرد جان انسانها رو به خطر میندازن.*
احسان ارجمند
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
*🟣 دیروز ۲۳ تیرماه هفتمین سالگرد برجام بود که حتی روزنامه ها هم از تیتر زدن در صفحه اولشان خجالت کشیدند ...*
*🔸چه زود افول کرد آن آفتاب تابان و چه طنز تلخی بود این شوخی بی مزه روزگار!*
*🔸 اما من آموزگار برای نسل چهارم انقلاب، از پرکردن راکتورها با سیمان خواهم گفت...!*
*🔸 تاریخ فراموش نخواهد کرد!*
*💬 محمد نصوحی*
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥"مریم امیرجلالی"
بازیگری که مدتی است در کانادا اقامت دارد از زندگی پر از رفاه، آسایش و خوشی در کانادا میگوید!
یواش یواش داره تعداد کلیپهایی که ایرانیها مهاجرت کرده به غرب میفرستند و از مصائب و مشکلات زندگی در اونجا صحبت میکنند و درباره وطن پرستی خودشون میگن زیاد میشه، منتظر کلیپهای بیشتری باشید و منتظر سیر مهاجرت معکوس هم باشید . هنوز مانده که بحران های اصلی در غرب رخ بنمایاند
اما یادمون نره که وطن هتل نیست که هروقت خدماتش خوب نبود ازش خارج بشیم و بخاطر منافع شخصیمون بهش پشت پا بزنیم..
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
#کوثر(18)
🎥"مریم امیرجلالی" بازیگری که مدتی است در کانادا اقامت دارد از زندگی پر از رفاه، آسایش و خوشی در کان
بشنویم صحبتهای مریم امیرجلالی را از کانادا
🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
•┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈•
💠| یــادت باشد
#Part_6
حمید خندید و گفت: «با این حال حقوقمو بهتون میگم تا شما باز فکراتون رو بکنین؛ ماهی ششصدو پنجاه هزار تومن چیزیه که دست ما رو میگیره.»
زیاد برایم مهم نبود. فقط برای این که جو صحبت هایمان از این حالت جدی و رسمی خارج بشود. پرسیدم: « اون وقت چقدر پس اندازدارین؟»گفت: «
چیز زیادی نیست حدود شش میلیون» پرسیدم: «شما با شش میلیون تومن میخوای زن بگیری؟»
در حالی که میخندید. سرش را پایین انداخت و گفت: «با توکل به خدا همه چی جور میشه.» بعد ادامه داد: «بعضی شب ها هیئت میرم. امکان داره دیر بیام. گفتم: «اشکال نداره، هیئت رو میتونین برین، ولی شب هر جا هستین برگردین خونه؛ حتی شده نصف شب.»
قبل از شروع صحبتمان اصلأ فکر نمیکردم موضوع این همه جدی پیش برود. هر چیزی که حمید میگفت مورد تایید من بود و هر چیزی که من میگفتم حمید تایید میکرد. پیش خودم گفتم: «این طوری که نمیشه باید یه ایرادی بگیرم حمید بره. با این وضع که داره پیش میره باید دستی دستی دنبال لباس عروس باشم!»
به ذهنم خطور کرد از لباس پوشیدنش ایراد بگیرم، ولی چیزی برای گفتن نداشتم تا خواستم خرده بگیرم، ته دلم گفتم: «خب فرزانه! تو که همین مدلی دوست داری.»نگاهم به موهایش افتاد که به یک طرف شانه کرده بود. خواستم ایراد بگیرم، ولی باز دلم راضی نشد. چون خودم راخوب میشناختم؛ این سادگی ها برایم دوست داشتنی بود.
وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم. سراغ خودم رفتم سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دم درست کنم که حمید کلأ از خواستگاری من پشیمان شود.برای همین گفتم: "من آدم عصبیای هستم ،بداخلاقم،صبرمکمه . امکان داره شما اذیت بشی."
•♡• #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج •♡•
💠| یــادت باشد
#Part_7
حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود ،گفت:" شما هر چقدر هم عصبانی بشی من آرومم،خیلی هم صبورم بعید میدونم با این چیزا جوش بیارم."
گفتم: (اگه یه روزی برم سر کار یا برم دانشگاه خسته باشم حوصله نداشته باشم .غذا درست نکرده باشم .خونه شلوغ باشه .شما ناراحت نمی شی؟)گفت: (اشکال نداره.زن مثل گل می مونه، حساسه .شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی.من مدارا میکنم .) خلاصه به هر دری زدم حمید روی همان پله اول مانده بود.از اول تمام عزمش را جزم کرده بود که جواب بله را بگیرد.محترمانه باج می داد و هر چیزی می گفتم قبول می کرد!
حال خودم هم عجیب بود.حس میکردم مسحور او شده ام.با متانت خاصی حرف می زد.وقتی صحبت می کرد از ته دل محبت را از کلماتش حس می کردم.بیشترین چیزی که من را درگیر خودش کرده بود،حیای چشم های حمید بود یا زمین را نگاه میکرد یا به همان نمکدان خیره شده بود.
محجوب بودن حمید کارش را به خوبی جلو می برد.گویی قسمتم این بود که عاشق چشمهایی بشوم که از روی حیا به من نگاه نمی کرد.با این چشم های محجوب و پر از جذبه می شد به عاشق شدن در یک نگاه اعتقاد پیدا کرد عشقی که اتفاق می افتد و آن وقت یــک جفت چشم می شود همهی زندگی ، چشم هایی که تا وقتی میخندید همه چیز سر جایش بود .از همان روز عاشق این چشمها شدم،آسمان چشمهایش را دوست داشتم؛گاهی خندان و گاهی خیس و بارانی!نیم ساعتی ازصحبت های ما گذشته بود که موتور حمید حسابی گرم شد ...
مسٮٔله ای من را درگیر کرده بود. مدام در ذهنم بالا و پایین می کردم که چطور آن را مطرح کنم ، دلم را به دریا زدم و پرسیدم:"ببخشید این سوال رو میپرسم ،چهرهی من مورد پسند شما هست یا نه ؟!"
پیش خودم فکر می کردم نکند حمید بخاطر اصرار خانواده یا چون از بچگی این حرف ها بوده،به خواستگاری من آمده است.جوابی که حمید داد خیالم را راحت کرد؛نمی دونم چی باعث شده همچین سوالی بپرسین.اگه مورد پسند نبودین که نمی اومدم اینجا و اینقدر پیگیری نمی کردم
#•♡• #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج •♡•