مرحوم محقق اصفهانی از علماء بزرگی هستند که استاد مراجع گذشته مثل مرحوم آیت الله بهجت و دیگران بودند که در علمیت و مقامات معنوی فوق العاده بودند، بعضی ها نقل کردند که سجده های پنج ساعته بالای سر سیدالشهداء داشتند! یک مرجع، یک پیرمرد. بعضی از شاگردانشان نقل کردند که این پیرمرد می آمد در حرم امیرالمومنین می ایستاد و هزار مرتبه سوره انا انزلناه را ایستاده می خواند و تقدیم به حضرت می کرد و بعد محاسنش را کف دست می گرفت. این شعر از خود ایشان است که در دیوانشان هست: «گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم * خواجه مگر بنده سیاه ندارد» به طوری که نقل شده سیدالشهداء به ایشان فرموده بود: مردم نمی توانند ببینند یک مرجع تقلید پنج ساعت به سجده افتاده باشد، شما بروید در خانه تان ما بجای بالای سر قبول می کنیم؛ یعنی حرم امام حسین را تا خانه شما بسط می دهیم. ایشان یک دیوان عربی دارند و دو گونه شعر گفتند: بعضی از اشعار ایشان در اوج بلندی عرفان است و بعضی هایش هم مثل شعر یک انسان دلسوخته است. بعد از رحلت ایشان را خواب دیدند و گفتند: شما دیگر جوار سیدالشهداء هستید؟ فرمود: نه هر از گاهی مهمان امام حسین می شویم، جوار برای ما نیست.
14.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عزیزم_حسین
🔰 شعرخوانی حمیدرضا برقعی در رثای حضرت علی اصغر (ع)
🔸
ننوشتید زمین ها همه حاصل خیزند
باغهامان همه دور از نفس پاییز است
ننوشتید که ما در دلمان غم داریم
در فراوانی این فصل تو را کم داریم
@yaran_khorasan
🔆 #پندانه
🔻بعضی آدمها خسیسند.
خساست انواع مختلف دارد
یک نوع خساست هم هست
به اسم خساست کلامی!
طرف اشتباه میکند،
دست و دلش میلرزد بگوید "ببخشيد"
🔹یکی را دوست دارد،
انگار جانش را میگیرند
بخواهد بگوید "دوستت دارم"
کاری برایش میکنی،
انگار از بند دلش کنده میشود
بگوید " ممنون" و ...
🔻حرفهای خوب مالیات ندارند
اما گاهی نگفتنشان هزینههای هنگفتی
به اطرافیانمان تحمیل میکند!
☑️ @Masaf
🏴🏴🏴🏴
🏴ای که عشقت جای خون شد در رگم جاری؛ عمــــو
🏴عاقبت شمشیرها شد بر تنم کاری؛ عمــــو
🏴تشنه ام اما نمی گویم که سیرابم کنید
🏴اشک من سازد مرا در تشنکی یاری؛ عمــــو
🏴یکی از فرزندان امام حسن علیه السلام به نام عبدالله بن حسن است که در آخرین ساعت عمر امام حسین علیه السلام بر روی سینه ی عمویش جان داد.
🏴 حوادث عاشورا از مقابل چشم عبدالله می گذشت جنازه ی مطهر شهدا رو که می آوردند به عمو نزدیک میشد و...... دنبال عمو می دوید.
همین که امام حسین به میدان رفت، عبدالله اومد روی بلندی نشست، در نقطه ای قرار کرفت که ببینه عمو چه می کنه؟ تا اینکه عمو به زمین افتاد، دستش در دست عمه اش زینب بود به هر زحمتی که بود دستش را رها کرد و به سوی میدان دوید و خودش رو به عمو رسوند...
به خون غلطیدنم در پای تو جانا نیکوست
شده دستم عمو از تیغ کین آویز پوست
تماشایی شده بر سینه ات احوال من
دویده زینب از خیمه سرا دنبال من
این بچه دید شخصی آمده برای کشتن عمو، شروع کرد به بدگوییکردن، تو اومدی عموی منو بکشی؟ به خدا نمی گذارم نمی گذارم..
اما ناگهان شمشیر رو بلند کرد، این طفل دستش را سپر قرار داد، در نتیجه بعد از فرود آمدن شمشیر دستش به پوست آویخته شد. در این موقع فریاد زد: عمو جان دیدی با من چه کردند؟
نور دیده، پسرم، فرزندم
ای جگر گوشه ی من، دلبندم
چه کسی دست تورا قطع نمود
دا شکسته دل این جمع نمود
امام حسین اورا به سینه چسبانید و فرمود: برادر زاده! بر این مصیبتی که بر تو اومده صبر کن.
حالا که خوب آماده شدی بگم؛ الهی بمیرم، در حالی که عبدالله روی سینه ی عمو بود، ناگهان حرمله تیری بر او زد و او را در دامان عمویش به شهادت رساند .
همه بگید غریب کربلا حسیـــن
مظلــــــــوم کربلا حسیـــن
الهی برات، فدا شه جونم
بعد تو دیگه، زنده نمونم
حنجرم شده؛ مثل اصغرت
خوبه من هم می شوم پرپرت
🏴صلی الله علیک یا عبدالله بن الحسن
#ریاحین_الشریعه_ج۳ص۹۱
#بحارج۴۵ص۵۳
#روضه_های_شهیدمطهری_ص۱۶۷و۱۶۸
#کوثرنور
@kosarnoor1
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴