eitaa logo
کانال مدیریت حوزه علمیه خواهران استان مازندران
1.2هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
342 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠حدیث نگار💠 💢 اهل ذکر و شکر امام علی علیه‌السلام: 🍃 فالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ... فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ... يَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ؛ يُمْسِي وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْرُ . 🍃 پرهيزکاران در اين دنيا صاحب فضايلى هستند؛ از نشانه‌هاى هر يک از آن‌ها اين است که او را این‌گونه می‌بینی؛ پيوسته عمل صالح انجام مى‌دهد و با اين حال ترسان است (که از او پذيرفته نشود) روز را به پايان مى‌برند در حالى که همّ او سپاسگزارى و شکر (خداوند) است، و صبح مى‌کند در حالى که همه همّش ياد خداست. 📚 خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه. 📎 📎 📎 📎 🆔@kowsarnews_Mazandaran
🔸حکمت ۱ 🔰 امام علی علیه السلام فرمودند: 🍃 کنْ فِي الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَيُرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ؛ 🔹 در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش؛ نه پشت او قوی شده که سوارش شوند و نه پستانى دارد که بدوشند! 👈 ابْنِ اللَّبُونِ به بچه چنین شترى گفته مى شود که دو سال آن تمام شده و وارد سال سوم شده است؛ نه قوت و قدرت چندانى دارد که بتوان بر پشت او سوار شد و نه پستان پر شیرى (زیرا هم کم سن و سال است و هم نر) و به این ترتیب هیچ گونه استفاده اى از آن در آن سن و سال نمى توان کرد. 💥 هدف امام علیه السلام این است که انسان به هنگام شورش هاى اهل باطل و فتنه هاى ناشى از خصومت آنها با یکدیگر نباید آلت دست این و آن شود؛ باید خود را دور نگه دارد و به هیچ یک از دو طرف که هر دو اهل باطل اند کمک نکند. 🆔@kowsarnews_Mazandaran
💠حدیث نگار💠 💢 رزق الهی امام علی علیه‌السلام: 📜 منْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ. 📖 كسى كه به روزى خدا خشنود باشد بر آنچه از دست رود اندوهگين نباشد. 📚 نهج البلاغه، حکمت ۳۴۹. 📎 📎 📎 🆔@kowsarnews_Mazandaran
💠حدیث نگار💠 💢 عبادت شاکرانه 💐 امیرالمؤمنین علیه‌السلام: 🌿 إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ 🍂 گروهى خدا را از روی شکر نعمت‌ها پرستش كردند، كه اين پرستش آزادگان است. 📚 نهج البلاغه، حکمت 237. 📎 📎 📎 📎 🆔@kowsarnews_Mazandaran
💠 حدیث نگار💠 اینگونه نباش! 🔻الإمام علیٌّ عليه السلام: 🔸لا تَكُن مِمَّن . . . يَعجِزُ عَن شُكرِ ما اُوتِيَ ويَبتَغِي الزِّيادَةَ فی ما بَقِيَ؛ ✨از كسانى نباش كه… از آنچه به او رسيد شكر گزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است. 📚 نهج البلاغه: حکمت ۱۵۰. 📎 📎 🆔@kowsarnews_mazandaran
🔸 سلسله مباحث بازخوانی نهج‌البلاغه با حضور استاد ارزشمند حجت‌الاسلام والمسلمین حسین‌زاده ◀️ قسمت پنجم 🔰 ماجرای سقیفه و انتخاب خلیفه علی سرگرم غسل و دفن پیامبر بود، درحالی‌که گروهی دیگر در سقیفه مشغول رایزنی برای تعیین خلیفه شدند و ابوبکر را برگزیدند. ما شیعیان معتقدیم این اقدام ناصواب بود؛ چراکه پیامبر در غدیر علی را به خلافت منصوب کرده بود و امت باید منتظر می‌ماند تا علی امور مربوط به دفن پیامبر را به پایان برساند. اما روزگار بر علی سخت گرفت، و ابتلائات دوران، چهره خود را بر او نمایاند. همچنان که عرض کردم در حالی‌که علی (ع) با اندوهی ژرف، در کنار تنی چند از یاران صدیق، مشغول غسل و تدفین پیامبر بود، گروهی دیگر در سقیفه گرد آمدند تا در غیاب وصی، برای خلافت مسلمین تصمیمی رقم زنند. در آن هنگامه، زمام امور را به دست گرفتند، و ابوبکر را به خلافت برگزیدند؛ و این، همان چیزی است که ما شیعیان بر آن خرده می‌گیریم، که جانشینی پیامبر حق ابوبکر نبود ولی متآسفانه،« در حالی که نص غدیر بر جانشینی علی (ع) دلالت داشت،» دست به انتخاب زنند. حقیقتا، اگر امت پیامبر به واقعه غدیر گوش جان سپرده بودند، می‌دانستند که پیامبر، خلافت را به اختیار مردم واننهاده بود؛ بلکه علی را به امر خدا و در حضور خلق، ولیّ پس از خویش خوانده بود. اما جامعه، چنان عمل کرد که گویی نه از غدیر خبری بود، و نه از وصایت، اثری. گفتم که امام علی (ع) نیز، جز در اندک مواضعی، از آن عهد و میثاق یاد نکرد؛ و در نهج‌البلاغه، اثری از آن صراحت که انتظار می‌رود، نمی‌توان یافت. با این همه، در بسیاری از خطب شریف خود، مظلومیت خویش را یادآور شده است و فرموده: «به خدا سوگند، از آن دم که پیامبر درگذشت، پیوسته حقم را غصب شده یافتم.» امیرالمؤمنین، نه از آن رو که قدرت را از کف داده بود، بلکه از آن‌رو که می‌دید امت از عدل و انصاف دور می‌شود، دل‌آزرده بود. او بر خود نمی‌بالید، اما می‌دانست که احقّ و اولی به خلافت است؛ از حیث سابقه، قرابت، علم و ایمان. می‌فرمود: «اگر زمام امور را به دست می‌گرفتم، زمین را از عدل آکنده می‌ساختم، چنان‌که پیش از آن از جور انباشته بود.» اما چنین نشد. نه خلافت به او رسید، نه مردم بر او گرد آمدند. مدتی از بیعت سر باز زد، و لی وقتی که دیدند دین در معرض زوال است، از در همکاری درآمدند با همه این احوال شهادت حضرت فاطمه (س)، همسر گرامی‌اش، هم داغی سنگین بر دل او نهاد. ایشان وقتی که پیکر پاک او را به خاک سپردند، رو به مزار پیامبر (ص) کردند و گفتند: «امانتی که به من سپرده بودی، به سوی تو بازگرداندم. از دخترت بپرس که امت تو با او چه کردند.» شاید بتوان گفت، از همان شش‌ماهه نخست پس از وفات پیامبر، دوران ناکامی علی آغاز شد. او که هنوز زخم دل التیام نیافته بود، در میان مردمی زیست که حقیقت را دیدند و نشنیدند، شنیدند و نپذیرفتند. در عین حال، از خدمت به اسلام روی نگرداند؛ کشاورزی می‌کرد، مشورت می‌داد، به مسائلی علمی پاسخ می‌گفت، و فرزندان خویش را می‌پرورد. وقتی عمر بن خطاب رهسپار شام شد، علی را به نیابت خویش در مدینه گماشت؛ و در تنظیم تاریخ هجری نیز، از رأی و مشورت او بهره برد. با این همه، در فتوحات اسلامی، خود قدم ننهاد؛ و در باب حضور فرزندانش نیز، تاریخ، صراحت ندارد. برخی نوشته‌اند که حسن و حسین در جبهه‌ها بودند؛ اما این روایات چندان متواتر نیست. در زمان عمر، فتوحات گسترش یافت، ثروت به عربستان سرازیر شد، و رقابت بر سر قدرت و مال، امت را دچار غفلت ساخت. علی اما، از این آتش‌های آزمندی، خود را به دور داشت. حتی پس از کشته شدن عمر، که به دست فیروز ایرانی رخ داد، امام کوشید که عدالت را پاس دارد؛ اما صدایش را کمتر کسی شنید. تا اینکه نوبت به عثمان رسید؛ مردی سالخورده که با سیاستی نرم و قبیله‌گرا، بنی‌امیه را بر امور گماشت. ثروت و قدرت در دست خاندان او متمرکز شد، و شکاف‌ها در جامعه دینی، ژرف‌تر گشت. سید قطب، متفکر برجسته قرن بیستم، در یکی از نوشته‌های خود حسرت خورده است که: «ای کاش پس از عمر، علی خلیفه می‌شد و عثمانی در کار نبود.» بله، روزگار دگرگون شده بود. آن جماعت مؤمن، آن اصحاب صفه، که جز خاک و پارچه‌ای که بدنشان را بپوشاند نداشتند، اینک به حاکمان بلاد مفتوح بدل شده بودند. جامعه‌ای که پیامبر برای آن زهد و تقوا خواسته بود، غرق در زخارف دنیا و فتوحات بیرون از حجاز گشت. امام علی علیه‌السلام اما، همچون کوهی استوار، بر عهد خود با خدا پای فشرد. نه به دنیا دل بست، نه از حق سخن نگفت. او آن‌گونه زیست که باید، و آنگونه مظلوم ماند که تاریخ را بر مظلومیت حیران کرد. 🆔@kowsarnews_mazandar
🔸 سلسله مباحث بازخوانی نهج‌البلاغه با حضور استاد ارزشمند حجت‌الاسلام والمسلمین حسین‌زاده ◀️ قسمت هفتم 🔰 زندگی امیرالمومنین علی «ع» در دوران پیامبراکرم«ص» ابتدا پس از فاطمه سلام الله علیها، همسردیگری اختیار کرد، و از همسران متعدد فرزندان بسیارپیدا کردند . بعضی هم گفته‌اند که شمار فرزندان او به سی نفر می‌رسید. شش تن از آنان در کربلا شهید شدند. مشهورترینشان محمد بن حنفیه بود، و البته قمر بنی‌هاشم، ابوالفضل العباس، که فرزند ام‌البنین بود. همچنانکه میدانید در همان آغاز خلافت، علی علیه‌السلام حاضر به بیعت با ابوبکر نشد. این امتناع، ماجرایی پدید آورد که در منابع اهل‌سنت نیز آمده است، گرچه در منابع شیعه با صراحت و شدت بیشتری گزارش شده است. گفته‌اند که عمر، به خانه فاطمه سلام الله علیها‌ آمد و تهدید کرد که: «اگر علی علیه‌السلام بیرون نیاید و بیعت نکند، خانه را آتش می‌زند، این عبارت را برخی از منابع اهل سنت نیز، با تفاوت‌هایی، روایت کرده‌اند. گویا عمر برای توجیه این تهدید، حرفش را مستند به زمان پیامبر کرده بود؛ آنگاه که گروهی از منافقین از شرکت در نماز جماعت خودداری کردند، پیامبر تهدید کرد که خانه‌هایشان را آتش خواهد زد. عمر نیز، با استناد به همین سابقه، همان تهدید را متوجه علی علیه‌السلام و خانه‌اش کرد. ✳️و عجبا! واسفا! از شاعری عرب، در میانه قرن بیستم، در ستایش عمر، ابیاتی سروده بود و آن تهدید را، افتخار او دانسته. گفته است: وَ كَلِمَةُ العليّ عُمرٌ بيتُك لَا أُبقي بها أحدًا لو لم تُبایع و بنت المصطفى فیها «کلامی که عمر به علی علیه‌السلام گفت، چه گفتاری! گفت: خانه‌ات را آتش می‌زنم، و هیچ‌کس را باقی نمی‌گذارم شاعر، نه تنها آن تهدید را نکوهش نمی‌کند، بلکه آن را مایه‌ی فخر عمر می‌داند. می‌گوید فقط عمر بود که جرأت گفتن چنین سخنی را داشت؛ و تنها علی علیه‌السلام بود که مخاطب چنان تهدیدی می‌توانست باشد. در نامه‌های نهج‌البلاغه، امام علی علیه‌السلام در پاسخ به معاویه، به همین ماجرا اشاره می‌کند. معاویه به طعن می‌نویسد که تو را مانند شتری رام، با ریسمانی به مسجد آوردند تا بیعت کنی. و علی در جواب نکته زیبایی را می گوید: «آیا مرا به خاطر مظلومیت سرزنش می‌کنی؟ این عیب من نیست؛ که مرا مظلومانه کشاندند وبرای بیعت بردند آنکه عیب است ستمی است که برمن کرده‌اند، تو برو. برو و آن ظالمان را سرزنش کن نه مرا که مظلوم بوده‌ام. در روایت‌های شیعه، آمده است که تهدید عمر، جامه‌ی عمل پوشید؛ خانه فاطمه را آتش زدند. علی، زبیر، طلحه، و فاطمه در خانه بودند. زبیر، شمشیر کشید؛ اما شمشیر را از دستش گرفتند و او را با تکه‌چوبی زدند. در برخی روایت‌ها آمده است که فاطمه سلام الله علیها‌ بر اثر فشار در و ضربه‌ای که به پهلویش رسید، جنینی را که در شکم داشت از دست داد. نام او را «محسن» نهاده بودند. اما اهل‌سنت، این بخش از ماجرا را نپذیرفته‌اند. آنان می‌گویند تهدیدی بود، اما عملی نشد. ادامه دارد... 🆔@kowsarnews_mazandar
طلحه و زبیر که ابتدا با علی بیعت کرده بودند، بعدها به مخالفت برخاستند. عایشه، همسر پیامبر، نیز با آنان همراه شد و جنگ جمل را به راه انداختند این نخستین جنگ داخلی در تاریخ اسلام بود؛ و علی در آن، هرچند پیروز شد، اما زخمی عمیق در دل جامعه اسلامی باقی گذاشت. در پی آن، معاویه که والی شام بود و حکومت موروثی می‌خواست، با علی بیعت نکرد. جنگ صفین آغاز شد.جنگ صفین اما سرآغاز پیچش سرنوشت بود، وقتی قرآن‌ها بر نیزه رفت تاریخ قهقهه ی نیرنگ را بلندتر از ندای حق شنید، علی فریاد زد، هشدار داد، اما شمشیرها لرزیدند جنگ صفین نبردی طولانی و خونینی بود که با حیله عمروعاص پایان یافت: قرآن بر سر نیزه‌ها رفت، و مردمان ساده‌دل، آن را نشانه‌ی صلح دیدند. علی با اکراه حکمیت را پذیرفت، اما این حکمیت، بازی سیاسی‌ای بیش نبود. ابوموسی فریب خورد، علی خلع شد، و معاویه تثبیت. از دل این ماجرا، گروهی پدید آمدند به نام خوارج. کسانی که پیش‌تر در سپاه علی بودند، تندروانی بی تدبیر، نامشروع، خشن،با یقینهای خطرناک،انها با انکه خود حکمیت را بر امام تحمیل کرده بودند مع الاسف امام را به‌واسطه‌ی پذیرش همین حکمیت، کافر شمردند. علی ناچار شد با آنان بجنگد. جنگ نهروان رخ داد، که در آن بسیاری از متعصبان خوارج کشته شدند. اما علی، خسته و دل‌خون بود. گفت: «من چشم فتنه را درآوردم؛ اما چه بسیار خون‌هایی که از دل من ریخت»بعد ازان بود که فرمود لا تقاتلوا الخوارج بعدی، فلیس من طلب الحق فأخطأه کمن طلب الباطل فأدركه. بعد از من با خوارج نجنگید، زیرا کسی که در طلب حق اشتباه کند، مانند کسی نیست که در پی باطل باشد و به آن برسد.» اری، علی مانده بود و تنهایی. علی مانده بود و شب‌هایی پر از آه. گفت: به خدا، این حکومت برای من، از استخوانی در دست جذامی کم‌ارزش‌تر است، اگر برای احقاق حق نباشد.ولی چه باید کرد؟ مردی که لبخند بر لب داشت و اندوه در دل، دشمنِ دنیاپرستان بود. و سرانجام، خنجر جهل و قساوت، در محراب عبادت، فرق عدالت را شکافت. آن دم که شمشیر بر فرق علی فرود آمد، لبخند زد و گفت: فزت و رب الکعبه! رستگار شدم. نهج‌البلاغه، حاصل آن پنج سال نیست، حاصل قرنی در دلِ پنج سال است. سخنانی چون زمرد، تراش‌خورده، نغز، نایاب. از لابه‌لای درد، از میانه‌ی جنگ، از دلِ خشم، حکمت جوشید. گوهر اندیشه، در سنگ آسیاب رنج، صیقل خورد. همان است که رودکی گفت: «اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگواری و سالاری.» اگر خواستید علی را بشناسید، نه از راه افسانه، نه از راه شعار، بلکه از مسیر رنج و اندیشه‌اش بروید. اگر نهج‌البلاغه را بخوانید، با دل بخوانید، نه فقط با ذهن. آنگاه خواهید دانست که چرا علی حقیقتی بر فراز اسطوره‌ها بود. علی، مردی بود که جهان را نمی‌خواست، اما جهان او را تاب نیاورد. زخم خورد، تنها ماند، اما از خویش بیرون نیامد. نه به کینه آلوده شد، نه به طمع، نه به یأس. و ما مانده‌ایم، در امتداد قرن‌ها، در حیرت این پرسش که چگونه ممکن است انسانی، در دلِ آتش، چنین روشن بماند؟ در نهایت، عبدالرحمن بن ملجم، یکی از همان خوارج، در سحرگاهی در مسجد کوفه، ضربه‌ی نهایی را زد. شمشیری زهرآلود بر فرق علی نشست. علی در دم گفت: فزت و رب الکعبه؛ رستگار شدم به خدای کعبه. به خدای کعبه راحت شدم،بله او رستگار شد، اما جامعه‌ای که او می‌خواست نجات دهد، به قهقرا رفت. 🆔@kowsarnews_mazandar
🔻سر تاکید ادیان بر بندگی خداوند معترف کردن آدمی به عجز خویش و پیراستن او از درون،، همین است که دست‌های او برای پالایشگری در بیرون باز شود، هیچ تجربه‌ای به اندازه تجربه دینی و خوف و حب خداوند و انابت الی الله و اعتقاد به نظارت الهی در زمینه پیرایش درون موفق نبوده است، نظارت الهی مقوله هراس انگیزیست، می‌گوییم و از کنارش می‌گذریم و در معنایش تأمل کافی نمی‌کنیم، نظارت الهی یعنی بیرون و درون ما به یک اندازه آشکارند و هیچکس مجال مخفی شدن ندارد و لذا به همان اندازه که بیرونمان را می‌آآراییم درونمان را هم باید بیاراییم و به همان اندازه که در حضور دیگران شرم می‌کنیم در خلوت هم باید شرم بورزیم 🔻تنها یک موجود است که می‌تواند از همه اسرار ما باخبر باشد و او خداییست که همه هستی ما نزد او گشاده است و تمام ستور کتاب وجود ما را می‌خواند، این خداوند جهان را پر کرده است، همه جهان آکنده از حضور اوست و بلکه حضور او عین جهان است، زیستن در چنین جهانی به خاطر چشم‌دار بودنش شوق انگیز است، اما درست به همین دلیل نیز بسیار هراس آور است، آدمی در یک چنین دنیایی به خود وانهاده نیست، همه چیزش آشکار است و هر روزش روز قیامت است، در چشم عارفان همه وقت قیامت است 🔻نتیجه انکه جهان، آینه ی جان توست چون تو با خود در صفا باشی، جهان با توست ور درونت تیره شد، عالم پریشان از توست لحظه‌ای درنگ کن و به درون خود نگاه کن. آن‌جا، در ژرفای قلبت، نوری است که اگر با آن آشتی کنی، جهان را روشن خواهد کرد. آنان که شب‌هایشان را با نجوای حق روشن کرده‌اند، روزهایشان نیز روشن خواهد بود. تا تو با جانان یکی باشی، جهان با توست گر ز خود دور شوی، دشمن تو جان توست 🆔@Kowsarnews_Mazandaran
در دلی که از بُخل آزاد است، در سینه‌ای که از ترس رها شده، در فقری که به سوی خدا پرواز می‌کند، و در غربتی که هجرت به سوی معبود است. ز بخل و ترس و فقر و غم، خود رارها کن به عشق و نور و فقر حق، جانت را فداکن که گفت آن شاه مردان، علی، سخن تمام: «آزاده باش، که عاشقانند رها ز دام» التماس دعا 🆔@kowsarnews_Mazandaran
🔻این گونه افراد حتی اگر بخواهند خداوند را به تکلف نیز بخوانند، ذوق مناجات را در خود نمی‌یابند و این، بهترین نشانه‌ی دفع و طرد آن‌هاست. هنگامی که کسی را می‌خواهند و می‌خوانند، نشانه‌اش آن است که راه را برایش نزدیک‌تر می‌کنند و گام برداشتنش را تسهیل می‌کنند و هنگامی که کسی را طرد می کنند، درها را به رویش می بندند)، و برای او کمترین ذوق و لذتی در سخن گفتن با حق باقی نمی گذارند، هر که کارد قصد کندم باشدش کاه خود اندر تبع می آیدش قصد در معراج دید دوست بود در تبع عرش و ملایک هم نمود 🔻در معراج، غرض عمده و اصلی دیدار با خداوند بود، اگرچه در آن حین فرشتگان نیز خود را بر پیامبر(ص) نمودند. 🔻دعا علی الاصول محصول مؤانست آدمی با خداوند، و لذت بردن از همنشینی با او و پیدا کردن خویشتن در این همنشینی است. دعا نوعی تجربة مهرورزی صادقانه و عابدانه با خداوند است. اما البته در این مهرورزی و همنشینی و مجالست، پاره ای آثار و ثمرات دیگر هم پدید می آید. ظاهربینان فقط مفتون آن فواید جنبی می شوند، اما واقع بینان لذت و نعمتی بالاتر از نفس این مجالست و مؤانست پیدا نمی کنند: خلاف طریقت بود کاولیا تمنّا کنندازخدا جز خدا گر از دوست چشمت بر احسان اوست تو. در بند خویشی نه در بند دوست 🔻البته از همگان نخواستند که آنگونه استغراق و مجذوبیت را نسبت به خداوند داشته باشند تا آن حد که از احسان او هم غافل بمانند اما به آدمیان آموخته‌اند که انسان‌ها همه در یک مرتبه نیستند بلکه بعضی بندگان خاص خداوند از این مراتب نخستین رفعت می‌گیرند و مراتب بالاتری نصیبشان می‌شود ادامه دارد... 🆔@kowsarnews_Mazandara
هیچ گناه و عیبی نیست که انسان را برای همیشه از چشم خداوند بیندازد. البته انسان باید در میان خوف و رجا زندگی کند و هوشیار باشد، مبادا کارهایی کند که خود را ندانسته از چشم خدا بیندازد. این هراسی‌ست دائمی برای سالک هوشیار: مبادا آن‌قدر بیمار و آلوده گردد که امید علاجش برود. با این‌حال، بنده هیچ‌گاه نباید گمان برد که کارش تمام است و حتی دست‌های پرمهر خدا هم نمی‌تواند او را پاک گرداند. یأس از رحمت خداوند، از بزرگ‌ترین گناهان است. در دعای ابوحمزه ثمالی می‌خوانیم: «وای جُرم یا رب لایُسبقه جودُک وای زمان أطول من آناتِک» ای خدا، مگر گناهی هست که از جود تو بزرگ‌تر باشد؟ مگر زمانی هست که از حلم تو طولانی‌تر باشد؟ به تعبیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام، خداوند یک گناه را همان‌قدر که هست، جزا می‌دهد، اما یک حسنه را ده‌برابر پاداش می‌دهد. این معنا برگرفته از قرآن است: «مَنْ جاءَ بالحسنةِ فله عَشْر أمثالِها و مَنْ جاءَ بالسیئةِ فلا یُجزى إلا مثلها» چرا نیکی‌ها ده‌برابر می‌شوند، ولی بدی‌ها بیش از اندازه خود جزا نمی‌گیرند؟ چرا نیکی فربه می‌شود و بدی در همان حد باقی‌ست؟ زیرا نیکی‌ها، بدی‌ها را از میان می‌برند: «إنَّ الحسناتِ یُذهِبْنَ السیئات» و حتی گاهی بدی‌ها به نیکی تبدیل می‌شوند: «أولئکَ یُبدّلُ اللهُ سیئاتِهم حسنات» یعنی کسانی هستند که بدی‌هایشان بدل به نیکی می‌گردد؛ چنان‌که گویی آنان که بیشتر بدی کرده‌اند، بهره بیشتری می‌برند. این همان کیمیای توبه است؛ کیمیایی که خاک را زر می‌کند، و رذایل را فضایل می‌سازد: «کاملی گر خاک گیرد زر شود ناقصی از زر برد خاکستر شود» بدین‌گونه، لطف و کرم خداوند بهانه‌ می‌جوید تا انسان‌ها را بهشتی گرداند و از دوزخ رهایی بخشد: «بانگ می‌آمد که ای طالب بیا جود، محتاج گدایان چون گدا» چنان‌که گدایان محتاج جودند، جود نیز محتاج گدایان است. جواد، نیازمند می‌آفریند تا عطا کند، و عطا می‌کند تا نیازمندان افزون گردند. دو اقتضا دارد: «آن یکی جودش گدا آرد پدید وان دگر بخشد گدایان را مزید» و همین است معنای آن دعای شریف افتتاح: «یا مَنْ لا یزیدُه کَثرةُ العطاء إلا جوداً و کرماً» ای آن‌که هرچه بیشتر می‌بخشی، بخشندگیت افزون‌تر می‌شود. زیرا هرچه نیازمند افزون شود، عطا نیز فزون‌تر خواهد گشت.