🔰#سردار دلها شهید حاج قاسم #سلیمانی:
نباید تردید کنیم که شهدا مثل اولیای الهی دارای اعجازند.
اینکه به قبور آنها توسل میکنیم و استمداد میطلبیم برای این است که آنها مثل قطرهای به دریا وصل و جزئی از ائمه(ع) شدهاند.
#کنگره_شهدای_فارس
#شهرستان_اقلید
🇮🇷 کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌گزارش تصویری؛سمفونی سردار بیسر شهید عبدالله اسکندری
🔸سمفونی سردار بیسر به پاسداشت حماسه آفرینی سردار شهید عبدالله اسکندری در تالار حافظ شیراز طنین انداز شد ،همسر و فرزند سردار شهید عبدالله اسکندری مهمان ویژه این ارکستر بودند و در پایان اجرا نیز خانواده سردار شهید عبدالله اسکندری تجلیل و قدردانی شد.
ادامه تصاویر ↙️
https://shahidanefars.com/news-page/301
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
#سردار بیسر_شهیدعبدالله اسکندری
🔸لینک رسمی سایت شهیدان فارس:
http://shahidanefars.com
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
#روایت_عشق
🌹تیر بازویش را خراشیده بود.
گفتم داداش کاش تیر یکم این طرفتتر رد شده بود و به تو نمی خورد!
با ناراحتی با انگشت به سینه اش اشاره کرد و گفت اگه خدا مرا دوست داشت باید از اینجا رد میشد!
دو سال بعد شهید شد. رفتم بالای سرش. خدا خیلی دوستش داشت، تیر درست از جایی که آن روز اشاره کرد، رد شده بود.
#شهادت کربلای ۴
#سردار شهید محمد کشتکار
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
🌷روایت عشق 🌷
🔹پدر ما را هم برای زندگی به اهواز می برد. یک بار پدر بزرگ به پدر گفت: «حسین چرا محسن و سعید را هم با خود به منطقه می بری، خودت مجبوری آنها چه گناهی دارند؟»
پدر در جواب گفته بود: «پدر جان شما خودت اسم مرا حسین گذاشتی، من هم باید پیرو امام حسین(ع) باشم و فرزندانم هم مثل علی اصغر امام حسین!
پدر بزرگ دیگر جوابی برای پدر نداشت.
🔹 اما بار آخر، با اینکه همه وسایل را آماده کرده، چمدان ها را بسته بودیم دو دل بود. مرتب جلو درب حیاط راه می رفت و با خود آرام حرف می زد. من آن روز ها 9 سال داشتم شاید همین کوچکی ام باعث شده بود که از من خجالت نکشد و به کارهای عجیبش ادامه دهد. وقت نماز که شد مرا به نمازخانه برد. دستی به سر من و موهای کوتاه من کشید و گفت: «پسرم این سفر، سفر آخر من است و دیگر پیش شما نمی آیم. مواظب مادر و خواهرانت باش.»
ما را گذاشت و رفت و شهید شد...
#سردار شهید حسین دریابار
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
🌷 روایت عشق 🌷
🔹در مسجد الحرام ایستاده بودیم. گفت مادر دیشب آقا رسول الله را در خواب دیدم، همین جا کنار کعبه.
کودکی را در آغوشم گذاشت و گفت این فرزند توست. تا خواستم او را ببینم و ببوسم مانعم شدند و فرمودند با آمدن این کودک تو باید بروی!
گفت اسم دخترم را بگذارید زینب.
زینب 5 ماه بعداز شهادتش به دنیا آمد.
#سردار شهید حاج محمدرضا جوانمردی
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس