📌گزارش تصویری اجلاسیه ۵۵۰ شهید شهرستان استهبان
🔸نخستین اجلاسیه ۵۵۰ شهید شهرستان استهبان با حضور مردم، مسئولان و خانوادههای شهدا در امام زاده پیرمراد برگزار شد.
مشروح خبر ↙️
https://shahidanefars.com/news-page/217
#اجلاسیه
#شهدای_فارس
لینک رسمی سایت شهیدان فارس:
https://shahidanefars.com/
📌گزارش تصویری اجلاسیه شهدای شهرستان گراش
🔸در راستای برگزاری دومین کنگره ملی شهدای استان فارس اجلاسیه شهدای شهرستان گراش با حضور مسئولین و خانواده معزز برگزار شد.
مشروح خبر ↙️
https://shahidanefars.com/news-page/223
#اجلاسیه
#شهرستان گراش
#شهدای_فارس
لینک رسمی سایت شهیدان فارس:
https://shahidanefars.com/
🇮🇷 دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
#معجــزه_مــادر
🔰مےگفــت : *غواص هــا مظلــوم شهیــد می شــوند.
سنگر غواصـی هیچ چیـز جز آب نیسـت وقتے تـیر مےخـوره بایــد دندوناشــو روے هــم فشــار بده تا ناله هــم نکنه...😔
نه مے تونــه پنــاه بگــیره، نه می تونه دفاع کـنه، نه می تونه فرار ڪنه..
🔰دم بالاییــش توی تاریڪے از آب بیرون زده بود.آروم گــفتم "امیر، کوسه!😨
گفت" هیـس دارم می بینمــش" دیــدم داره ذکر مے گه.
ڪوســه دورمون چرخــید...😱
اشهدم رو خونــدم...😔
صـداش هیــچ وقـت یادم نمی ره : یا مادر یا فاطـمه_زهـــرا خــودت ڪمکمــون کن*.😨
نمیشد دســت به اسلحه ببــریم. آخه اگه صدایـی ازمون در می اومــد با تیر عراقــیا سوراخ می شــدیم.
کوسه نزدیک شد...
دوباره صــدا زد: یامــادر یا فاطمه زهــــــرا....
کوسـه از مــا دور شد و رفت. 😳
امیر توی آب گریه اش گرفـــت. 😭
پاش به خاک که رسید هوایے شده بود.
توے این مدت اگه اســم حضــرت زهرا رو می شنید گریه میکرد.
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
#شهید محمــد (امیر)فرهادیان فر
#شهـدای_فارس
#سالگـرد_شــهادت
🍃🌹🍃🌹🍃
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
🌷شهید جلیل ملک پورکوشک میدانی
تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۰۴
متولد شیراز
✍قسمتی از وصیت نامه زیبای شهید جلیل ملک پور از شهدای عملیات کربلای ۴:
💢«ای کسانی ایمان آورده اید فردای قیامت باید جوابگو باشید ،جوابگوی این همه خون شهید که قدم به قدم این خاک و تپه ها و دشت ها بر زمین جاری است
.چه پدر و مادرهایی که فرزندان خود را به این مکانهای مقدس فرستاده اند که حتی جسد آنها را هم پس نگرفته اند .
خدایا اگر من هم لیاقت شهادت را دارم ،مرگم را در راه شهادت قرار بده .
شما ای دوستان حزب اللهی !مستضعفان را فراموش نکنید.
ما هرچه داریم از این پا برهنه هاست .
به تبلیغات فردی در زمینه ی اعتقادی و سیاسی و مذهبی که همگی در خط امام خلاصه می شود ادامه دهید که خدا با شماست .»
#شهید جلیل ملکپور
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
🌷روایت عشق 🌷
قبل انقلاب با خانواده رفتیم تخت جمشید. حمید یک ساعت مچی زنانه پیدا کرد. چون راهی برای پیدا کردن صاحبش نبود، آن را به خواهرم داد تا از آن استفاده کند.
حمید مرتب به جبهه می رفت. وقتی وصف گردان فجر و (شهید) مرتضی جاویدی را شنید به گردان فجر رفت. سال 65 بود، یکی از دوستانش به شهادت رسیده بود. به شیراز آمد. خیلی ناراحت بود.
می گفت نمی دانم چرا من شهید نمی شوم.
بعد گفت تنها جایی که فکر می کنم در زندگی اشتباه کردم، ساعت خواهرم باشد!
شاید این ساعته مشکل اصلی باشد و دلیل شهید نشدن من.
ساعت را از خواهر گرفت و در ضریح حرم حضرت سید علاءالدین(س)انداخت.
قبل رفتن یک نوار گذاشت، شروع کرد به پر کردن صدای خودش، حدود نیم ساعت حرف زد و وصیت کرد.
این بیت با صدای زیبای خودش خواند:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم را به باغی ببرید و دلم شاد کنید
کارش که تمام شد، طاقت نیاورد، هرچه را از خودش ضبط کرده بود پاک کرد.
بعدش رفت. عملیات کربلای 4 شد و حمید مفقود شد. به منطقه رفتم، شهید مرتضی جاویدی شرح شهادت و رشادت حمید را برایم گفت...
راوی برادر شهید
🌷
#شهید حمید هاشمی
#شهدای_فارس
#شهدای_کربلای_۴
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
🍃🌷🍃
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
🌷روایت عشق🌷
💠خیلی به پدر و مادرش احترام می گذاشت...
پدرش کشاورز بود ، همیشه کمکش میکرد..
وقتی دختران کوچک خانواده را میدید به مادرشان می گفت از همین الان برایشان چادر بگیرید تا بپوشند، تشویق شان کنید به نماز خواندن ....
آخرین باری که به مرخصی آمد ،و میخواست برگردد، مادرش در آغوشش گرفت و گفت :
خدایار اگه میشه به خط مقدم نرو، من به سختی تو را بزرگ کردم، طاقت دوری تو را ندارم...
اما خدایار با بغض جواب داد : من برای دفاع از ناموس و وطن و اسلام می روم ..
خدایار رفت و بالاخره در دیماه سال ۱۳۶۲ در شرهانی در راه دفاع از وطنش ، طعم شیرین شهادت را چشید
#شهید خدایار کارگر
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🌱🌷🍃🌱🌷🍃
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
💠 وقتی که از کنار گلزار شهدا رد می شدیم مهرداد سرعتش را کم می کرد و با یک حالت محزون رو به سمت شهدا فاتحه می خواند. به مزار شهدا با انگشت اشاره می کرد و صدای زیر لبش را آرام می شنیدم. همیشه می گفت خوشا به سعادت شهدا که خداوند شهادت را نصیب شان کرد.
💠موقعی که اسباب کشی کردیم به خانه خودمان، اولین عکسی که به
دیوار خانه آویزان کرد، عکس شهید قاسمی بود. به شهدا ارادت خاصی داشت و می گفت که
می خواهم زندگیمان به نور شهید نورانی شود. با این حرف مهرداد، دلم خالی می شد؛
ولی اصلا به روی خودم نمی آوردم.
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
#شهیدمدافعحرم
#شهید مهرداد قاجاری
#شهدای_فارس
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
🔹شیرکوه_لرزید ولی انشایی نلرزید...
💠منطقه شیاکوه ارتفاعاتی در منطقه مرزی ایران و عراق است که تسلط بر آن برای دو طرف درگیر در جنگ حائز اهمیت بود و شهید عبدالحمید انشایی هم دیدهبان آن...
شهید گرای دشمن را به توپخانه ارسال میکرد و با بیسیم موقعیت دشمن را اطلاع میداد و توپخانه نیز انجام وظیفه میکرد..
ولی دشمن حساسیت این منطقه را میداند و کوتاه نمی آید..
حلقه محاصره دشمن تنگتر میشد، گرای ستون های دشمن در حال ارسال بود، دستور رسید که عبدالحمید به عقب بازگردد، اما او ماند. او زخمی شده بود، اما هنوز جان داشت؛ او بر روی شیاکوه ایستاد؛
گرای دشمن همچنان ارسال میشد، همرزم او میگوید:
«فهمیدم که گرایی که میدهد همان جایی است که خودش ایستاده. پرسیدم، این محل دیدبانی خودت است، پاسخ داد دیگر نیست دشمن به آن رسیده، بزنید.»
در لحظات آخر ناگهان بیسیم به صدا در میآمد، صدای عبدالحمید بود، بی سیمچی صدا زد حمید جان به گوشم. صدای غرش توپ و سوت خمپارهها با صدای عبدالحمید در آمیخته بود:
«از قول من به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید، ولی انشایی نلرزید.»
#شهید عبدالحمید انشایی
#شهدای_فارس
#شهدای_ارتش
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
🌱🌷🍃
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
👤 بخشی از نوشته های شهید حبیب روزی طلب در مورد شهید رجبی👇
💠... "شهید محمدعلی رجبی " از بسیج شیراز كه كه در کربلای هویزه، جانانهترین عبادتها را میکرد و نمازهای نافله شبش ترک نمیشد و عبادت کردنهای او ما را به یاد این روایت از امام صادق(ع) میانداخت که فرمود: بهترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد و با آن دست به گردن باشد و از دلوجان دوستش بداند و با پیکرش عبادت را بهجا آورد.
💠... قبل از اذان با "شهید محمدعلی رجبی" برای تماشای غروب خورشید به پشتبام سپاه رفتیم.
شهید رجبی طلوع و غروب خورشید را سخت دوست میداشت.
ترک نشدن نماز شب هایش در جبهه، با قرآن و دعاها مأنوس بودنش، از او روح بزرگ و لطیفی ساخته بود که برای رسیدن به محبوبش و به فیض شهادت رسیدن لحظه شماری میکرد.
وجود او در بینمان همیشه موجب سرور و بهجت بود وقتیکه نبود، احساس کمبود میکردیم!
او هم مثل رضا شیردل خیلی خدایی بود و معجزهوار به سوسنگرد و بعد به هویزه آمده بود. خدا اینها را برای دوستی و نزدیکی با خود برگزیده بود.
👆برشی از کتاب عشق و شهادت
#معلم_شهید محمدعلی رجبی
#شهدای_فارس
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
🌱🌷🍃
🇮🇷 کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
🌷روایت عشق🌷
💠*بسم رَبّ الشهداءِ وَ الصّدیقین*
حقیر بعنوان عضوی از خانواده شهید نام و یاد و خاطره تمام شهدای عزیز را گرامی میدارم.
شهید سرافراز، عبدالحمید شعبانی در دی ماه سال 1363 بدرجه رفیع شهادت نائل آمد
و امسال چهلمين سالگرد عروج این عزیز می باشد.
از خصوصیات برجسته این شهید عزیز، عشق و ارادت خاص ایشان به ائمهی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین بخصوص حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بود
بطوریکه هميشه در مناسبات مختلف مذهبی در مراسم اهل بیت علیهم السلام شرکت میکردند.
شهید عبدالحمید شعبانی بسیار مهربان و دلسوز خانواده بودند
به صله رحم و دیدار از خانواده و اقوام بسیار اهمیت میدادند
از زمان شروع جنگ، در مناطق جنگی جنوب حضور فعال داشته و به اقتضای شغل آرایشگری که داشتند در منطقه، آرایشگاه صلواتی تأسیس نموده و به اصلاح سر و صورت رزمندگان میپرداختند
و وقتی که از جبهه برمیگشتند
هر هفته صبح جمعه به بیمارستان ها و آسایشگاه معلولین جنگی، میرفتند و با اهداء گل و میوه و شیرینی از آنان عیادت میکردند و به آنان دلداری میدادند
ایشان در ضمن این دیدار ها، وسایل کار خود را نیز همراه میبردند و به هر کدام از مجروحان بستری، که نیاز به اصلاح داشتند، خدمت رسانی میکردند.
با اینکه 40 سالاز شهادت برادر شهیدمان گذشته ولی هنوز اقوام و آشنایان از بزرگواری و سخاوت و نوع دوستی و مردم داری و اخلاق خوش *شهید عبدالحمید شعبانی*، به نیکی یاد میکنند.
#عملیات_کربلای ۵
#شهید_عبدالحمید_شعبانی
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🌱🌷🍃🌱🌷🍃
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
🌷روایت عشق🌷
💠آخرین بار بود که برادرم حسین از جبهه، برای مرخصی به شیراز می آمد. به همسرم زنگ زده بود که "من اومدم شیراز".
رفتیم منزل پدرم و به حسین سر بزنیم، اوایل ما موتور داشتیم. شب موقع خداحافظی یکی از بلوزهایش را داد به من و گفت: "بکن تنت، سوار موتور سردت میشه". برادرم خیلی مهربان بود. بلوزش را پوشیدم و سوار موتور شدم.
روز بعد می خواست برگردد جبهه. بلوزش را تمیز و مرتب برایش بردم. موقع رفتن همان بلوز را به تن کرد و رفت.
با همان بلوز آوردنش معراج شهدا، در واقع آمده بود برای خداحافظی. همان بلوز هم شد کفنش. حسین حواسش بود که ما سردمان نشود و خودش با سرما کنار می آمد.
#شهید_حسین_چاپار
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🌱🌷🍃🌱🌷🍃
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
🌷روایت عشق 🌷
حســـرت_شهــادت
بعــد از کربلاے ۴ خیـلی گـرفته و ناراحـت بود ....
مے گفت: اسلامـی نسـب به الســابقون پیوســت و ما جا ماندیــم.
می گفت :شــاید در فرمــانده گردان ها من از همه پرســابقه تر باشم...
امـا جــا ماندم, شاید گناه عظیمـی ڪردم ڪه خــدا مــرا قبــول نمی کند....
مے خواســتیم ۴۸ ســاعت به شــیراز برگردیم...
گفت: من نمی آیم.
من خجالــت مےکشم زنده به شیراز برگردم....😔
این ناراحتی بود تا شب کربلای ۵...
گفت: تو آماده اے؟
گفــتم: برای چی؟
گفــت: من دیگر خــودم را آماده کرده ام, این بار می خواهــم جــواب قاطعــانه اے به دشـــمن بدهم, من خودم را آماده ڪرده ام...
ﻫﻤــﺎﻥ ﻋﻤلیاتﺑﻮﺩ ڪہ ﺑﻪ ﻣﻌــﺒﻮﺩﺵ ﺭﺳــﻴﺪ ...
🌸🌿🌺🍃🌷🍃
#شهــیدصــفرعلے_ولےزاده
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
#شهدای_فــارس
#عملیات_کربلای ۴
🌷🍃🌷🍃🌷
🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس