هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰نماهنگ| ارتش؛ نور چشم ملت
🔺بیانات رهبرانقلاب و امام خمینی(ره) درباره گرامیداشت #روز_ارتش
☑️ @Khamenei_ir
⭕️بازگشت مجروحی که شهید شد
مهدی فتاحالمنان از جمله نیروهای اطلاعاتعملیات است که همراه با محسن رضایی یکی از گردانها را به پد مدرسه میرسانند ولی با تیری که به کتفِ مهدی اصابت میکند، رضایی او را به اجبار راهی عقب میکند. نحوۀ بازگشت فتاحالمنان به معرکۀ درگیری عملیات بدر را احمد سلیمانی یکی از همرزمانش روایت میکند:
حاجاحمد در بدر خواسته بود که نیروهای اطلاعات بعد از راهنمایی گردانها، برگردند عقب تا برای استفاده در ادامۀ عملیات سالم بمانند. همین که در پد ابالفضل از قایق پیاده شدم، فتاحالمنان را دیدم که لبِ اسکله ایستاده. خیلی با انرژی باهاش دست دادم و دستش را هم مقداری تکان دادم. چیزی نگفت و فقط احساس کردم چهرهاش «رنگ به رنگ» شد. رفتم پیش «محمودی» نیرویی اصفهانی که همراه با احمدنجات بخش مسئول جدید واحد101 به لشکر8 آمده بود. منشی واحد بود و آمار مجروحان و شهدای اطلاعات تا آن ساعت را داشت. در لیستی که تنظیم کرده بود، نام مهدی فتاحالمنان در ستون مجروحان ثبت شده بود. وقتی نحوۀ مجروحیتش را فهمیدم، ماندم که پس چرا داره بر میگرده خط؟!
سریع اومدم بیرون تا جلوی رفتنش را بگیرم ولی همان لحظه مهدی سوار یکی از قایقها شد و رفت سمتِ اسکلۀ رحمت.کُلی داد و بیداد کردم تا قایقران را متوجه کنم ولی صدام را نشنید. یک ژ3 پیدا کردم و چند تایی تیر هوایی زدم که این هم فایدهای نکرد. سوار بر قایق، افتادم دنبالشون. از دور مجید کبیرزاده را روی اسکلۀ رحمت دیدم. داد زدم :«بِپا فتاح نره جلو!» به مجید که رسیدم، کار از کار گذشته بود و فتاحالمنان با تعداد دیگری از نیروها راهی منطقۀ درگیری شده بود.
- من به تو میگم فتاح نَرِه!
- خوب حالا که رفت.
چند روز بعد و همزمان با عقبنشینی نیروهای لشکر8 از ساحل غربی هورالهویزه، عراق آتش سنگینی را روی ایرانیها تدارک میبیند. مهدی فتاحالمنان یکی از شهدای لشکر و واحد اطلاعاتعملیات طی همین حملات در پد مدرسه است.
محمدعلی مشتاقیان، لحظۀ شهادت فتاحالمنان را از فاصلۀ نزدیک روایت میکند:
مهدی در سن کم وارد واحد اطلاعاتعملیات شد و به تدریج به یکی از بهترین و ماهرترین نیروهای واحد تبدیل شد به طوریکه در شناساییهای بدر، مسئول یکی از تیمها بود. چند دقیقه قبل از آخرین دیدارم با مهدی، برادر بزرگش اصغر در حالی راهی عقبه شد که اصابت ترکش، یکی از پاهایش را از بالای زانو قطع کرده بود. البته پا به پوستی مانده بود و اصغر همینطور که پایش را به دست گرفته بود، با کمک دونفر دیگر به ما نزدیک شد. دردِ وحشتناک قطع پا را قبلاً تجربه کرده بودم ولی اصغر خیلی آرام و با روحیه، حتی شوخی هم میکرد. اصغر، معاون گردان قمر بنیهاشم بود.
هنوز از رفتن اصغر چیزی نگذشته بود که مهدی با دستی مجروح رسید. خیلی محکم خواستم که برگردد عقب ولی اصرار داشت بماند تا هر کاری از دستش بر میآید، انجام دهد. در حال صحبت بودیم که سر و کلۀ هواپیمای ملخی عراق پیدا شد. با تیربارش، شروع کرد به زدن و همه را خواباند روی زمین. با مهدی کنار هم زمینگیر شده بودیم. آتشبازی هواپیما، گرد و خاک زیادی به پا کرده بود و چند دقیقهای طول کشید تا اطرافمان را ببینیم. اصابت گلوله به گردن فتاحالمنان، در دم شهیدش کرده بود. 22اسفند شصت و سه، به عنوان تاریخ شهادت مهدی ثبت شده است.
اکبر بزرگترین پسر خانوادۀ فتاحالمنان، در اولین روز سال شصت و یک در عملیات فتحالمبین شهید شد و رسول چهارمین برادر نیز که کوچکتر از اصغر و مهدی محسوب میشود، سال64 در فاو طی عملیات والفجر8 اسیر شد. این خانواده علاوه بر این چهار رزمنده، دو پسر و پنجدختر دیگر نیز دارد. پدر شهیدان فتاحالمنان، سال نود و پنج فوت کرد. اصغر و رسول فتاحالمنان، بازنشستۀ سپاه هستند.
🎯👈ما را در ایتا دنبال کنید:
🆔https://eitaa.com/n8najaf
🆔http://www.8najaf.ir
⭕️آنچه بر «۱۴معصوم» گذشت
پرسیدم پس کو تیر، فشنگ و صدای تیراندازی؟! من خیلی ناراحت شدم که چرا در حین اینکه بچههای مردم کشته میشدند، به ما دروغ میگفتند.
علیاکبر اعتصامی فرماندۀ گردان چهاردهمعصوم لشکر۸ نجفاشرف در نوار مصاحبهاش با راوی مرکز اسناد که به تاریخ ۱اسفند۶۴ تنظیم شده، ورود و خروج نیروهایش در بخشی از عملیات والفجر۸ طی اسفند۶۴ را اینگونه به تصویر میکشد:
ما که ۹شب راه افتاده بودیم، تلاش داشتیم با نشان کردن عوارض مصنوعی همچون سنگر تانک، خودمون را به مقر اصلی عراقیها برسونیم. کمین زیاد داشتند و با کندن گودالهایی، تیربارهاشون رو برای شلیک در کمترین ارتفاع مهیا کرده بودند. از ۵سانتیمتری سطح زمین مثل دِروی گندم، بچهها را میزدند. ۱۰تیربار سبک از یک طرف، تیربارهای تانک از روبهرو و گرینوفها هم از پشت سر ما رو در یه ۳گوش گیر انداخته بودند. تیم پیشتازی که بیشتر اهل اصفهان بودند، همان اول شهید و زخمی شدند. مرتب منور زده و بچهها زیر آتش دشمن «کُپ» کرده بودند؛ یِه تعدادی که فرستادم جلو، همه ریختند روی زمین. بیسیمچی یکی از گروهانها موقع شهادت، دستش روی شاسی ماند و این وضع تا مدتی کل ارتباط را مختل کرد.
هر چی فریاد میزدم که «پاشید برید جلو»، هیچکس تکان نمیخورد؛ علتش اعزام اولی بودن بیشتر نیروها و کیفیت رزمی پایین آنها بود. مجبور به صدور دستور عقبنشینی شدم. زخمیها به همان حالت سینهخیز شروع به عقب آمدن کردند، حدود ۳۰نیروی سالمی که داشتیم هم سلاح و تجهیزاتشون رو ریختند روی زمین و رفتند کمک زخمیها. با ترکشی که بیسیم فرماندهی خورد، ارتباط با احمد کاظمی هم قطع شد.
ما با یک حالت خسته و کوفته که تمام راه ۱۵۰۰متری را سینهخیز به عقب برگشته بودیم، همه به ما توپیدند که چرا نرفتید با آن ۴۰نفر نیروی سالمی که دارید، حمله کنید. آیا با این نیرو که فرار کرده و این روحیه را دارد و با این وضعیت بدون سلاح و ماسکاش را ریخته و فرار کرده، آیا هیچ عقل کاملی اینکار را میکند که با این ۴۰نفر حمله کند؟
وضع روحی بچهها به قدری بد شد که کادر گردان مجبور شدند برای بلند کردن آنها و تقویت روحی، دست به کار زدن آرپیجی و شلیک با تیربار شوند. ۲فرمانده گروهان همراه معاونهاشون زخمی شدند، ۲معاون هم از دیگر گروهانها به آمار مجروحان پیوستند. بین فرمانده دستهها نیز ۵شهید و۴زخمی داشتیم. به جز چند بیسیمچی گروهان که زخمی شدند، بقیه از جمله بیسیمچی خودم به شهادت رسیدند. هشتادزخمی و حدود سیشهید داشتیم که یکی از دلایل آن کیفیت پایین نیروها بود؛ آموزش کمی دیده بودند، اعزام اولشان بود و اکثراً غیر بومی محسوب میشدند. دلیل دوم، خالی ماندن جناحین ما بود.
قرار بود راس ۱۰شب نیروهای لشکر امام حسین از راست و بچههای کربلا از طرف چپ عملیات کنند. وقتی سراغ لشکر۱۴ را گرفتیم، گفتند از سمت راست جادۀ بصره دارند میکوبند و میاند. پرسیدم پس کو تیر، فشنگ و صدای تیراندازی؟! من خیلی ناراحت شدم که چرا در حین اینکه بچههای مردم کشته میشدند، به ما دروغ میگفتند. لشکر۲۵ هم ساعت ۱۲ و ۳۰دقیقه یعنی دو و نیم ساعت دیرتر، با تانکها درگیر شدند.
توضیح: علی اکبر اعتصامی از خمینی شهر، جزء بهترین فرمانده گردان های لشکر۸ نجف اشرف بود که سال۶۵ در عملیات کربلای۵ شهید شد.
(گزارش ۲۵۱ مرکز اسناد دفاع مقدس، راوی: مهدی انصاری، صفحه۱۳۳ تا۱۳۹)
🎯👈ما را در ایتا دنبال کنید:
🆔https://eitaa.com/n8najaf
🆔http://www.8najaf.ir
May 11
May 11
⭕️ شهید #احمد_کاظمی در روزهای ابتدایی جنگ @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ یکی از دورهمی های #رزمندگان نجف آبادی با حضور شهید احمد کاظمی و تعداد دیگری از شهدا @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ جوانی که روی تخت بیمارستان شهیدش کردند
ژیان را با دست سر و ته کردیم و همراه دو نفر دیگه، مجروح در بغل نشستم عقب. گفتم نترس و فقط ما رو برسون بیمارستان. گوشه و کنار بیمارستان پُر بود از زخمی و تلاش و تقلای کادر بیمارستان و مردم. توران موحدی که پدرش «علیکبابی» در سهراه امیدی مغازۀ میوهفروشی داشت، سرپرستار بیمارستان بود و هوای انقلابیها را داشت. خواست «علی کافیان» که پدرش در کوچۀ دلگشا مغازۀ کاهفروشی داشت، را بخوابانم روی تخت و براش خون جور کنم. کافیان هنوز ناله میکرد و آب میخواست.
موحدی تازه از اتاق خارج شده بود که نعرۀ پاسبانها پیچید در راهروی بیمارستان. جمشیدیان، کاظمی و طاهری ژ3 به دست مستقیم میآمدند سمت این اتاق. اگر من را با این لباسهای خونآلود میدیدند، همانجا خلاصم میکردند. اشهدم را گفتم و بیحرکت ایستادم پشت در.
جمشیدیان همزمان با فحشهای رکیک و ناموسی به سرپرستار و تاکید روی اینکه کسی حق درمانِ مجروحان را ندارد، لگدی به درب کوبید. در طوری باز شد که من را بین زاویۀ خودش و دیوار مخفی کرد. جوان نوزدهساله که پاسبان چاق و بددهن شهر را شناخته بود، با وحشت همچنان از تشنگی میگفت. جمشیدیان با پوتین رفت روی تخت و چندباری شکم مجروح را فشار داد. کافیان، چند نعره زد و همانجا شهید شد.
از ترس و خشم میلرزیدم و هزار جور فکر به ذهنم آمد ولی تکان نخوردم. پاسبانها رفتند سراغ اتاقهای بعدی و این فرصتی شد برای فرار از اتاقی که خاطرهاش هنوز برایم زنده مانده. نزدیک در خروجی که رسیدم، شروع کردند به دستور ایست و تیراندازی. از بالای سه پلهای که راهروی اورژانس #بیمارستان شیر و خورشید را به حیاط میرساند، به حالت شیرجه پریدم پایین. بیخیال زانو و دستهای زخمیام شدم و با تمام توانم دویدم داخل کوچۀ پشت بیمارستان.
📌 خاطره یکی از #مبارزان انقلابی نجف آباد که #کتاب خاطراتش توسط انتشارات مهر زهرا (س) در دست تدوین است.
#نجف_آباد
#نجف_آباد_نیوز
#شهدای_نجف_آباد
🆔@najafabadnews_ir_shahid
🆔 http://najafabadnews.ir
🆔https://www.instagram.com/najafabadnews_ir_shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شهید #مجید_کبیر_زاده از نیروهای لشکر 8 نجف اشرف محسوب می شود که 19 دی ماه 65 در سن بیست و پنج سالگی طی عملیات کربلای5 به #شهادت رسید. @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ انتشار #کتاب خاطرات شهید #مدافع_حرم #علیرضا_نوری با عنوان «حاجت روا». کاری از انتشارات دارخوین و به قلم اشرف سیف الدینی که به انعکاس خاطرات همسر، خانواده و همرزمان شهید می پردازد. شهید نوری یکی از یازده شهید مدافع حرم لشکر زرهی 8نجف اشرف است که در آخرین روزهای اسفند93 در سوریه به شهادت رسید. این اثر که اسفند سال گذشته با قیمت پشت جلد بیست و پنج هزار تومان روانه بازار نشر شده را می توانید با بیست درصد تخفیف به روش های زیر تهیه کنید:
↙️خرید از غرفه با سلام
https://basalam.com/ndarkhovain
↙️ارسال پیامڪ به شماره 09134223239
⭕️ شهیدان #غلامرضا_صالحی (نفر اول از سمت راست) و #حسنعلی_یوسفان (نفر اول از سمت چپ) @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ روبه روی دانشکده کشاورزی دانشگاه جندی شاپور (شهید چمران اهواز)- نفر سوم از راست شهید #عباسعلی_حاج_امینی. این دانشگاه در طول دوران دفاع مقدس، پایگاه اصلی لشکر8 نجف اشرف در خوزستان شد و به عنوان #پایگاه_شهید_مدنی شناخته می شد. @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ شهید #عباسعلی_جوزی (نفر اول از سمت چپ) در جمع تعدادی از #آزادگان شهرستان. شهید جوزی اسفند62 در عملیات خیبر در جزایر مجنون به اسارت درآمد و چندین سال بعد از بازگشت به کشور و فعالیت به عنوان پزشک، در #فاجعه_منا در سال 94 به شهادت رسید. @najafabadnews_ir_shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شهید #محمد_رضا_عرشی از نیروهای #مهندسی لشکر زرهی 8 نجف اشرف، در مصاحبه ای به بیان گوشه ای از فعالیت های خود می پردازد. شهید عرشی، تیر ماه 66 در حین اجرای ماموریت در کرمانشاه به شهادت رسید. او در زمان شهادت 28 ساله و دانشجوی رشته برق بود. @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ آخرین نماز
روز دارد به ظهر نزدیک میشود. نیروها یکییکی #شهید شده یا زخمی میشوند و مهمات دارد ته میکشد. الآن دیگر «تن» است که در برابر نفربر و بالگرد و موشک میجنگد. بیرون از کانال، آخرین رزمندهها اسیر یا شهید شده و عراق تمام توان و تمرکزش را میگذارد روی این کانال. کمتر از چهل نیروی باقیمانده با مختصری مهمات، میروند انتهای کانال و از آنجا به سرعت خارج شده و با چندین متر دویدن و عبور از یک خاکریز، خودشان را به دومین کانال که حالت جنوبیشمالی داشت میرسانند.
آتش عراق همچنان ادامه دارد و تلفات میگیرد. کار خاصی از دست کسی ساخته نیست و باید منتظر تاریک شدن هوا بمانند تا شاید راهی برای گریز پیدا کنند؛ البته اگر تا آن موقع اسیر یا شهید نشوند.
یکی از مجروحان، میگوید: «وقت نماز شده! آفتاب رسیده بالای سرم». نیروها با همان حال گرسنگی، تشنگی، خستگی و بدن و لباسهای خاکی و خونی، به سختی لابهلای پیکرهای شهدا و مجروحها جایی پیدا کرده و میایستند به #نماز. قناصهچیهای ماهر بعثی که از صبح تا آن موقع خیلی از بچهها را شهید و زخمی کرده بودند، وقتی نماز خواندن بچهها را میبینند، از لجشان شروع میکنند به زدن دست و پای نیروها.
روایت #اصغر_حبیبی از آزادگان عملیات خیبر از آخرین لحظات مقاومت باقیماندگان چهار گردان اعزامی لشکر 8 نجف اشرف به ماموریت طلاییه. پنجم اسفند61 در یک روز نزدیک به هزار و دویست رزمنده لشکر8 نجف اشرف و تعدادی از نیروهای آذربایجانی مامور به این یگان، شهید یا اسیر شدند.
#نجف_آباد
#نجف_آباد_نیوز
#شهدای_نجف_آباد
🆔@najafabadnews_ir_shahid
🆔 http://najafabadnews.ir
🆔https://www.instagram.com/najafabadnews_ir_shahid
⭕️ شهید #محمد_منتظری (نفر اول از سمت راست) در یکی از سفرهای خارجی خود. شهید منتظری، که به عنوان شهید بین الملل اسلام شناخته می شود، در ابتدای #انقلاب مسئولیت نهضت های آزادی بخش را بر عهده داشت. @najafabadnews_ir_shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مادر شهید #شیر_حسین_حسنی یکی از نیروهای #فاطمیون، در مواجهه با پیکر فرزندش واکنشی دیدنی دارد. واکنشی که یاد آور حالات بسیاری از مادران شهدای دفاع مقدس است. این شیر زن #افغانستانی، تنها پنجاه روز بعد از تشییع جنازه فرزندش که از قلعه سفید نجف آباد به کشور سوریه اعزام شده بود.، در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست می دهد. (فیلم مربوط به حدود سه سال پیش است) @najafabadnews_ir_shahid
⭕️ شهید #حسین_پارسا (نفر اول از سمت چپ) از شهدای #جهاد_سازندگی نجف آباد در جمع تعدادی از رزمندگان شهرستان. @najafabadnews_ir_shahid