eitaa logo
کلبه ی آرامش خدایی ♥️
1.5هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
8.7هزار ویدیو
149 فایل
کلبه ی آرامش ...همان جایی ست که ترا بخدا میرساند♥️ 🍁هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد 🍁چون گدایی است که حاجت ز گدا میطلبد! 🍀معرفی زندگی با نشاط 🍀پاسخ به سوالات 🍀بیان مطالب ناب 🍀مهمترین هدف تبلیغ امام زمان ارواحنافداه میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ✍تركيب عسل وپیازمانند آنتی بیوتیک عمل میکندچون بامیکروارگانیسمهایی که به مجاری تنفسی حمله میکنند،مقابله کند ❗️یک درمان طبیعی ضدسرفه،که خاصیت خلط آوری دارد❗️ بامن همراه باش👇 💫 @kulbeye_aramesh 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 ♥️ عَزیـزِ فاطِـمـه تا کِـی به هَـر دَری بِـزَنَــم؟ بیا بیا که دِگَـر دَر به دَر شُـدَن کافـیست... تو رحم کن به دلی که فقط تو را دارد   به من سری بزن، این خون‌جگر شدن کافیست... 😭 بامن همراه باش👇 💫 @kulbeye_aramesh 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی خیلی خیلی قشنگه 👌👌👌 😭😭😭😭😭😭😭😭😭 سفارش می کنم همگی در خلوت و با حال خوب ببینید و براش دعا کنید وبه عشق آقاجان مهدی فاطمه عجل الله فرجه دیگران هم بفرستین اجر همگی با مادر پهلو شکسته اللهم عجل لولیک الفرج صلواااات بفرستیم 🤲📿 انتشار_صدقه_جاریه_است دیگر فرقی ندارد جمعه و شنبه ..‌‌... فقط بیا مولای من ... 🍃🌱 همگی برای ظهورش دعا کنیم اللهم عجل لولیک فرج🌺 https://eitaa.com/shafakhanhahlebet
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... ‼️🤔مدیریت زندگی .... یـــــــه حــــسِ خــوبــــــ👌 بامن همراه باش👇 💫 @kulbeye_aramesh 💫
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ یکی از آشنایان به نام سرهنگ عباسعلی میرزایی می‌گفت: سفری به مشهد مقدس رفته بودم و برای خرید کلاهی به دکان کلاه فروشی رفتم صحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به میان آمد، کلاه فروش گفت: روز فوت مرحوم شیخ در دکان سلمانی بودم و یک نفر در صندلی اصلاح نشسته بود چون سر و صدای تشییع کنندگان برخاست مشتری پرسید چه خبر است؟ سلمانی گفت: جنازه حاج شیخ حسنعلی اصفهانی را تشییع می‌کنند به محض شنیدن این خبر مشتری آنچنان به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم از منسوبان شیخ است چون از او توضیح خواستیم، گفت: من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم لیکن حکایتی میان من و او هست که اینچنین موجب شوریدگی احوال من شده آنگاه داستان خود را اینگونه تعریف کرد: پدرم در قریه «نخودک» کدخدا بود و من هم در اداره ژاندارمری کار می‌کردم روزی حاج شیخ به پدرم فرموده بودند: اگر احتیاج نداری از شغل کدخدایی استعفاء کن پدرم نیز به موجب توصیه حضرت شیخ از کار خود استعفاء کرد و چون من از ماوقع مطلع گشتم بغضی از مرحوم شیخ در دلم پدید آمد و دیگران هم مرا به این دشمنی، تحریک و تشویق می‌کردند تا آنکه مصمم شدم ایشان را به قتل برسانم و چون گاهی از اوقات نیمه شب‌ها که از مأموریت خود باز می‌گشتم مرحوم شیخ را دیده بودم که تنها از ده خارج می‌شوند بر آن شدم که در یکی از این شب‌ها ایشان را هدف گلوله سازم اتفاقاً در یکی از شب‌های تاریک زمستانی که به طرف آبادی می‌آمدم حضرت شیخ را دیدم که عبا بر سر کشیده و می‌خواهند از ده خارج شوند با خود اندیشیدم که وقت مناسب فرا رسیده اما بهتر است اندکی صبر کنم تا از ده دور شوند و صدای شلیک من کسی را آگاه نکند باری، مسافتی در عقب ایشان آهسته رفتم تا آنکه کاملاً از ده بیرون رفتند در آن حال که خواستم تفنگ خود را به قصد شلیک از دوش بردارم ناگهان حضرت شیخ روی به طرف من گردانیدند و فرمودند: حبیب کجا می‌آیی؟! بی اختیار گفتم: خدمت شما می‌آمدم و سخت از کار خود به وحشت افتادم فرمودند: بیا تا با هم به زیارت اهل قبور برویم بیدرنگ پذیرفتم و به قبرستان ده که مسافتی فاصله داشت رفتیم و فاتحه خواندیم آنگاه حضرت شیخ فرمود: دوست داری که به شهر رویم و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کنیم؟ عرض کردم: آری، فرمودند:‌ دنبال من بیا چند قدمی نرفته بودیم که دیدم پشت در صحن مطهر رسیدیم و چون درها بسته بود اشارتی کردند و در باز شد ولی کسی را ندیدم که در را گشوده باشد دستور دادند تا وضو بگیریم با آب جوی وضو ساختم و بسوی حرم مطهر روانه شدیم در اینجا نیز درهای بسته با اشاره حضرت شیخ باز شدند و داخل حرم شدیم و زیارت کردیم و در هنگام بازگشت درها یک به یک پشت سر ما بسته شد چون از صحن خارج شدیم فرمودند: دوست میداری که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را هم زیارت کنی؟ عرض کردم: آری و هنوز چند قدمی به دنبال ایشان نرفته بودم که در برابر صحن و حرم رسیدیم ولی من چون تا آن وقت به زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نرفته بودم ابتدا آنجا را نشناختم درهای بسته صحن و حرم حضرت امیر هم به اشاره حضرت شیخ باز شد زیارت کردیم و خارج شدیم در این هنگام حضرت شیخ فرمودند: حبیب شب گذشته است و تو هم خسته‌ای بهتر است که به «نخودک»‌ باز گردیم عرضه داشتم: آقا هر چه صلاح می‌دانید انجام دهید باز پس از چند قدمی ناگهان خود را در همان جای ملاقات نخستین یافتم پس از آن به من فرمودند: حبیب مبادا که تا من زنده‌ام از سرّ این شب با کسی چیزی در میان گذاری که موجب کوری چشمان تو خواهد شد و دیگر اینکه هیچ وقت نزد من نیا و هرگاه که مرا دیدی از دور سلامی بکن و والسلام آیا این کراماتی که من از ایشان دیده‌ام جای آن نیست که چنین در ماتم این بزرگوار شیون و فغان کنم؟! بامن همراه باش👇 💫 @kulbeye_aramesh 💫
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... ⁉️🤔مشکل اصلی کجاست که خداوند اذن ظهور امام مهدی علیه‌السلام را نمی‌دهند؟ بامن همراه باش👇 💫 @kulbeye_aramesh 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... در آخرین شب مهر ماه امیدوارم کتاب زندگیتون رو که ورق می‌زنید خوشی‌ها و دلخوشی‌هاتون اونقدر زیاد باشه که خاطرات تلختون فراموشتون بشه امشب افکارت را روی اندیشه‌های زیبا متمرکز کن به خواسته‌هایت نگاهی دوباره بیانداز ببین اگر هنوز برایت مهم‌ هستند آنگاه عاشقانه از خدا طلب کن شبتـ🌙ـون بخیـر عـزیـزان🌟 بامن همراه باش👇 💫 @kulbeye_aramesh 💫