⭕️ بریز و بپاش سلطنتی!!
#داستان_دادهمحور
«سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۵۱: ... امروز عرض کردم علیا حضرت به پوست سنجاب خاصی علاقهمند هستند که در مسکو هست. چون گران بود نخریدند. خوب است اعلیحضرت همایونی برایشان بخرید. پولش چهل هزار دلار است. فرمودند: دستور بده بیاورند.»
«چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۵۴: ... والاحضرت ثريا عریضه تقدیم کرده و استدعای خانه در پاریس کرده بودند. امر فرمودند: ترتیب آن را بده».
راوی: اسدالله علم، نزدیکترین فرد به شاه
#پهلوی
=======================
📚 این داستان، برگرفته از کتاب «جعبه سیاه» اثر #حجت_الاسلام_راجی است که میتوانید جهت آشنایی با این کتاب به اینجا مراجعه فرمایید.
✊🏻#لبیک_یا_مهدی
به جمع ما بپیوندید 👇🏻
🆔 @Labayk_ya_Mahdii
⭕️ پول مردم، تجملات بی پایان!
#داستان_دادهمحور
«یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۴۸: ... صبح شرفیاب شدم. تمام کارهای جاری بود. نامه ای از نیکسون، رئیس جمهور آمریکا، رسیده بود که از خاویارهای مرحمتی معمول سال نو شاهنشاه خیلی تشکر کرده بود؛ ضمناً گفته بود جواب دستخط دیگر شاهنشاه را ... به زودی خواهد داد.»
«پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۵۱: .... بعد از شرفیابی کمیسیونی تشکیل دادم که ترتیب پذیرایی نیکسون را بدهم. مسئولین هر قسمت را تعیین کردم. چهارصد نفر همراه دارد!»
«دوشنبه ۳۰ مهر ۱۳۵۲: ... منوی ناهار فردا را که ملکه انگلیس می آید، تقدیم کردم. تمام را تقریباً عوض کردند. فرمودند: ملکه خاویار نمی خورد. به جای آن جگر غاز بگذارید.»
راوی: اسدالله علم، نزدیکترین فرد به شاه
#پهلوی
=======================
📚 این داستان، برگرفته از کتاب «جعبه سیاه» اثر #حجت_الاسلام_راجی است که میتوانید جهت آشنایی با این کتاب به اینجا مراجعه فرمایید.
✊🏻#لبیک_یا_مهدی
به جمع ما بپیوندید 👇🏻
🆔 @Labayk_ya_Mahdii