eitaa logo
لبیک یا مهدی
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
152 فایل
منبع مطالب مهدوی و معنوی، داستان، اخلاق، قرآن و... ختم صلوات هفتگی و ختم قرآن ماهانه = جهت شرکت به آیدی مدیر پیام دهید. کپی منتخب مطالب با ذکر صلوات هدیه به امام زمان آزاد است ⛔تبادل و تبلیغ نداریم آیدی پیوی مدیر @E_Haghi
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑سه دقیقه تا قیامت! (قسمت اول) 🍀کتاب داستان زندگی یک مدافع و جانباز حرم هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد. 🔴اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است... 🔆در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم: 💠پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم. 🍃در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. ♻️سال‌های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. 💠 با اصرار و التماس و دعا و ناله به جبهه اعزام شدم. من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.. 🌷اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و می‌دانستم که قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند ♦️ به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با برخورد نداشته باشد. 💠یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم... در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتی‌ها و گناهان نشوم و به حضرت التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...! ادامه دارد... ┈┉┅━❀🔸❀━┅┉┈ 🔸 @labbaika_ya_mahdi
🔴سه دقیقه در قیامت(قسمت ۱۳) 🍀حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادید. ✨شنیدم که مامور بررسی اعمال گفت: کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خود کشیده باشید آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا می‌کند که انسان حسرت کارهای نکرده را می خورد ✔️خیلی مطلب در مورد ارتباط با نامحرم شنیده بودم. اینکه وقتی یک مرد و زن در یک مکان خلوت قرار می گیرند نفر سوم آنها است. ♻️یا وقتی جوان به سوی خدا حرکت می کند شیطان و ابزار جنس مخالف به سوی او حرکت میکند. 💠یا در جای دیگری بیان شده که در اوقات بیکاری شیطان به سراغ فکر انسان می رود. ✅این موضوع فقط به مردان اختصاص ندارد زنانی که با نامحرم در تماس هستند نیز به همین دردسرها دچار می‌شوند. 🍃و اینجا بود که کلام حضرت زهرا را درک کردم که می فرمودند: بهترین حالت برای زنان این است که (بدون ضرورت) مردان نامحرم را نبینند و نامحرمان نیز آنان را نبیند. 🔘در کتاب اعمال من یک موضوع بود که خدا را شکر به خیر گذشت. 🔶 سال‌های اولی که موبایل آمده بود برای دوستان خود با گوشی می‌فرستادم. بیشتر پیام‌های من شوخی و لطیفه بود. ♦️ آن زمان و شبکه‌های اجتماعی نبود لذا از پیامک بیشتر استفاده می‌شد. 🔮 رفقای ما هم در جواب ما میفرستادن. در این میان یک نفر با شماره ناشناس برایم لطیفه های می‌فرستاد. 📘من هم در جواب برایش جوک می فرستادم.نمی‌دانستم چه کسی هست. دو بار زنگ زدم اما گوشی را جواب نداد. 🔺از شماره ثابت به او زنگ زدم.به محض اینکه گوشی را برداشت متوجه شدم یک خانم جوان است، بلافاصله گوشی را قطع کردم. 🔰 از آن به بعد دیگر هیچ پیامی برایش نفرستادم و پیامک هایش را جواب ندادم. ⚪️جوان پشت میز همین طوری که برخی اعمال روزانه ما را نشان می‌داد به من گفت: نگاه حرام در ارتباط با نامحرم خیلی در رشد معنوی انسان‌ها مشکل‌ساز است. 🌸 امام صادق علیه السلام در حدیثی نورانی می فرماید: نگاه حرام تیری مسموم از تیرهای شیطان است. 🌟هر کس آن را تنها به خاطر خدا ترک کند خداوند آرامش و ایمانی به او می‌دهد که طعم گوارای آن را در خود می یابد. 🍁به من گفت:اگر تلفن را قطع نمی کردی گناه سنگینی در نامه اعمالت ثبت می شد و تاوان بزرگی در دنیا می‌دادی. 💠جوان پشت میز وقتی عشق و علاقه مرا به شهادت دید گفت: اگر علاقه مند باشید و برای شما نوشته باشند هر نگاه حرام که شما داشته باشید ۶ ماه شهادت شما را به عقب می‌اندازد... 🍀یادمه اردوی خواهران برگزار شده بود به من گفتند شما باید پیگیر برنامه های تدارکاتی این اردو باشی. ♦️مربیان خواهر کار اردو را پیگیری می‌کنند، اما برنامه تغذیه و توزیع غذا با شماست.از سربازها هم استفاده نکنید. 💥 سه وعده در روز با ماشین حامل غذا به محل اردوی می‌رفتم و غذا را می کشیدم و روی میز می چیدم و با هیچ‌کس حرفی نمی‌زدم. 🔅روز اول یکی از دخترانی که در اردو بود دیرتر از بقیه آمد و وقتی احساس کرد که اطرافش خلوت است خیلی گرم شروع به سلام و احوالپرسی کرد. 🔴سرم پایین بود فقط جواب سلام را دادم. روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد، هیچ عکس العملی نشان ندادم. 🔥خلاصه هر بار که به این اردوگاه می آمدم با برخورد شیطانی این دختر جوان روبرو بودم اما خدا توفیق داد که واکنشی نشان ندادم. 🍃 شنیده بودم که قرآن در بیان توصیفی اینگونه زنان می فرماید: مکر و حیله زنان بسیار بزرگ است. 🌾در بررسی اعمال وقتی به این اردو رسیدیم،جوان پشت میز به من گفت: اگر در مکر و حیله آن زن گرفتار می شدی به مرور کار و زندگیت را از دست میدادی. 🔰برخی گناهان اثر نامطلوب این گونه در زندگی روزمره دارد. 🍃یکی از دوستان همکاران فرزند شهید بود خیلی با هم رفیق بودیم شوخی می‌کردیم. یک بار دوست دیگر ما به شوخی به من گفت باید بروید و مادر فلانی ازدواج کنید تا با هم فامیل میشوید. 💥اگر ازدواج کنی فلانی هم می شود پسرت! از آن روز به بعد سرشوخی ما باز شد و دیگر این رفیقم را پسرم صدا میکردم. 🌿 هر زمان منزل دوستم می رفتیم و مادر این بنده خدا را می دیدیم ناخودآگاه می خندیدیم. 🌱در آن وادی پدر همین رفیق من در مقابل قرار گرفت. همان شهیدی که ما با همسرش شوخی می‌کردیم! 🔆 ایشان با ناراحتی گفت: به چه حقی در مورد یک زن نامحرم و یک انسان اینطور شوخی کنید؟! ادامه دارد.. https://eitaa.com/labbaika_ya_mahdi
🖤 امام کاظم علیه السلام و زن بدکاره ◼️ مرحوم مجلسی نقل کرده است: هارون ، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود) ◼️ امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶) این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید» من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم ◼️ هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگوئید ما به رضای تو کنیز را به زندان ، نزد تو نفرستادیم و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند   ◼️ مدتی گذشت ، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: سُبُوحٌ قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ جریان را به هارون گزارش داد 🔲هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند ، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد هارون پرسید: تو را چه شده؟   ◼️ گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند ، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود ◼️ به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟!   ◼️ نگاه کردم ، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم ◼️ با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد ♦️ هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم ♦️ هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود ، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد   ◼️ از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … ◼️ راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد   📚پایگاه عرفان/بحار،ج۴۸،ص۲۳۸   ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 🔸@labbaika_ya_mahdi 🔹https://eitaa.com/labbaika_ya_mahdi اللّٰهُمَ بارِکْ لِمولٰانٰا یٰا صاحِبَ الزَمان
🖤 امام کاظم علیه السلام و زن بدکاره ◼️ مرحوم مجلسی نقل کرده است: هارون ، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود) ◼️ امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶) این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید» من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم ◼️ هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگوئید ما به رضای تو کنیز را به زندان ، نزد تو نفرستادیم و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند   ◼️ مدتی گذشت ، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: سُبُوحٌ قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ جریان را به هارون گزارش داد 🔲هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند ، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد هارون پرسید: تو را چه شده؟   ◼️ گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند ، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود ◼️ به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟!   ◼️ نگاه کردم ، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم ◼️ با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد ♦️ هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم ♦️ هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود ، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد   ◼️ از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … ◼️ راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد   📚پایگاه عرفان/بحار،ج۴۸،ص۲۳۸   ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 🔸@labbaika_ya_mahdi 🔹https://eitaa.com/labbaika_ya_mahdi اللّٰهُمَ بارِکْ لِمولٰانٰا یٰا صاحِبَ الزَمان