#مرثیه
#اربعین
**بند اخر شعر روضه سنگینه ، ان شاالله حقش ادا بشه
بو میکشم از دور عطر لاله ها را
گلبرگ های واژگون و جابجا را
ناباورانه چشم هایم از همینجا
تر میشود میبینم ایوان طلا را
دریا میان چشم هایم میزند موج
حس میکنم انگار اماج بلا را
بی پرده باید بشنوم باید ببینم
خون گریه های ساکنینِ کربلا را
دنبال بوی سیب میگردم شنیدم
این بو اجابت میکند حتما دعا را
اینجا نفسهای غروبش فرق دارد
تنگ است از بس خورده دود خیمه ها را
خورشید ، مهتاب ، ابر ، مِه ، ناهید ، باران
دارند بر گیسو غبار این بیابان
هرکس میاید رنگ میبازد در این خاک
سنگ بلا با گریه می اید در این خاک
گاهی کبود و گاه سرخ و گاه زرد است
هر لاله ی زخمی کشیده قد در این خاک
در اصل اینجا طور سَیناء است هرکس
با السَّلامش میدهد اَشهد در این خاک
هرکس بُرید از قِید خود در قِید عشق است
پس با زُهیر و جُون میماند در این خاک
کشتیِ نوحِ صاحب کرببلا را
سقای او بی دست میرانَد در این خاک
تنها مُجابانِ حسین این را شنیدند
هر لحظه زینب خطبه میخواند در این خاک
باید از این اعضاءِ خاکی دست برداشت
از سر گذشت ان که تب لیلا به سر داشت
دارد مسیحی میرسد روییده در خون
او که شمیم عشق را بوییده در خون
با پرچم سرخی به ذکر یا لثارات
در انتقام عاشقی غلتیده در خون
ذکر اَناالصَّمصامِ او در گوش دنیاست
دُلدُل سواری که عَلَم کوبیده در خون
خورشید در گودال بود و نور حقش
بر چشمهایِ یوسفش تابیده در خون
عمری غروب جمعه ها دنبال انگشت
یا قطعه هایی از تنش چرخیده در خون
یک عمر مقتل خوانده اییم اما بمیرم
مولا تمام ماجرا را دیده در خون
در دست او سُکّانِ کشتی نجات است
ان یوسفِ دربند مِفتاح الحیات است
باید بیاید روضه خوانِ کربلایش
باید بخواند از سرِ از تن جدایش
سنگینیِ قاتل نه تنها روی سینه
پهلوش ، پایش ، حنجرش ، انگشتهایش
گودال را دیده هیاهو را شنیده
میگفت ذکر و در نمی امد صدایش
داده زکاتِ این شهادت را در ان حال
عَمّامه و پیراهن، انگشتر عبایش
خنجر به روی گردنش بود از قفا و
بر خیمه ها بود از مقابل چشمهایش
چون نیزه زاری بود بعد از چند ساعت
نه سر مشخص بود نه پایین پایش
حیرانیِ زینب ، بمیرم ، اه زینب
گم کرده بین پیکر و سر راه زینب
#نرگس_غریبی
#شب_جمعه
#کربلا