حالا وقتشِ اگه برای گریه بیقراری
حالا وقتشِ اگه تو دنیا دلخوشی نداری
مهدی تنهایی عزا گرفته این روزا
وقتشِ که سر روی شونه های اقا بزاری
همه یک سر ، با دل مهدی هم صدا میشیم ، امشب همه صاحب عزا میشیم ، مثِ شراره های اتیشیم ، گریه کنایِ سامراییم
یه دم خلوت ، نمیشه روضه ی اباالمهدی ، رسیده دیگه وقت هم عهدی ، چه شور و عشق و صولت و مجدی ، سینه زنایِ سامراییم
بند دوم
روضه ی حسن دلُ میکشونه سمت مدینه
یادمون میاره زخم پهلو و خس خسِ سینه
تازه میشه داغ کوچه وقتی یا حسن میخونیم
اصلا انگاری که اصل روضه های کوچه اینِ
چه شبهایی ، فاطمه بود و تب و بی خوابی ، حسن بود و گریه و بیتابی ، دیگه نیومد شبِ مهتابی ، خوشی برا حسن سرابِ
چقد سخته ، رختِ عزا رو تن کنی اما ، نتونی راحت بگی وا اُما ، استین دهن بگیری واویلا ، یتیمی بدترین عذابه
بند سوم
لحظه های اخرِ مهدی بالا سرِ باباشِ
دمِ اخر دم یا حسینِ که روی لباشِ
هی میگه وا عطشا با اینکه بالا سرش ابِ
به گمونم دمِ اخری تو فکرِ لب اربابِ
تهِ گودال ، ناله میزد هی جلوش اب خوردن ، چی به سرِ پیکرش اوردن ، پیرُهنُ عمامشو بردن ، سرش به روی نیزه ها بود
بمیرم از ، بی ابی حتی خشکِ رگهاشم ، میگن سیاه میدیده چشماشم ، میسوخت اقا حتی نفسهاشم ، تنش به زیر دست و پا بود
#خادم_زینب
#واحدسنگین (علیه السلام)
#شهادت_امام_حسن_عسکری (علیه السلام)
#هشت_ربیع
میفهمه حتما
خونِ جگر رو
هرکی که دیده
رفتنِ پدر رو
تکیه گاهِ محکمِ همه ، پدر پدر پدر پدر
مردِ بی مثالِ عالمِ ، پدر پدر پدر پدر
خون بباریم از غمش کمِ ، پدر پدر پدر پدر
حالا به کوچه های سامرا یه سر بزن
میخونه کوچه با صدای خسته یا حسن
حالا شالِ عزا رو شونه هاشِ اونی که
تکیه گاهِ بدونِ تکیه گاهِ واسه من
روضه خون اومدم
با مهدی هم صدا
که با چشمایِ تر
میگه وا اَبَتا
اَباالمهدی حسن
بند دوم
داغ مدینه
الله و اکبر
تازست هنوزم
ردّ خونِ رو در
پشتِ در شکسته کمری ، علی علی علی علی
داره میسوزه یه مادری ، علی علی علی علی
سوخته تویِ شعله ها دری ، علی علی علی علی
گل داده شعله های اون درِ شکسته
حیدر ابش میده با اشک و دست بسته
با چشمِ تر حسن داره میبینه ای وای
که مادرش چجور روی خاکا نشسته
میخواد رو پا بشه
پیش حیدر ولی
میکشه رو زمین
پاشُ یاسِ علی
بند سوم
اقامون امشب
صاحب عزا شد
بازم سامرا
مثلِ کربلا شد
آجرک الله میگیم همه ، اقا اقا اقا اقا
داغِ تُ تو قلبِ عالمِ ، اقا اقا اقا اقا
تسلیت میگیم به فاطمه ، اقا اقا اقا اقا
قلبِ مهدی الان شبیه عمه مضطرِ
مثل اون عمه ای که روبروش دو تا سرِ
سرِ سردارِ و یکی سرِ علمدار
که ساربون داره رو نیزه اونو میبره
انگشترِ حسین
شد غارت ای خدا
انگشتشُ حالا
پیدا کنن کجا
اَباالمهدی حسن
#خادم_زینب
#زمینه_شهادت_امام_عسکری (علیه السلام)
#هشت_ربیع