میان آتش و دود
میان آتش و دودم میان گرد و غبار
میان سنگ و کلوخ و گدازهها و شرار
سرم به سردی دردی که میکشد آهی
پر است از تپش روزهای وحشتبار
امید من به هوا و پرندههایش بود
ولی کنون نپرد جز پرندهٔ بُمبار
هوای دیده مهآلود و گونهها پُرِ اشک
غبار غم همه جا را گرفته، دلها تار
صدای هقهق و آتش، صدای آه درون
مثال برج بلندی که میشود آوار
به سر نشسته و خاکم به سر شده آری
چراکه حلقهٔ رندان در این هوای قمار
گرفته است به بازی وجود انسان را
و مثل برگ درختان در این خزان خمار
بریزد این همه انسان به روی دشت زمین
زمین نحس پر از های و هوی استکبار
چگونه زنده بمانم از این همه اندوه
اگر بمیرم از این غم رود ز دوشم بار
فقط دعای من اینجا حضور ابر است ابر
که این کویر پر از غم کمی شود پربار
خدا کند که بیاید پرندهٔ امید
پری گشاید و ما را رهاند از دیوار
#حسین_علینقی
#طوفان_الاقصی
مهرماه ١۴٠٢
🌐 کانال مدارس نخبگانی لبیک
@madareselabbayk
🌐 کانال مدرسهٔ نویسندگی لبیک
@matnelabbayk