فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا 🙏
دلتنگ حرم
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
باورتون میشه چادرهای سه بعدی رو می دیم یک سوم قیمت بازار😱😱😱😱😱😱
بالاخره شارژ مجدد شد
👇👇👇👇☺️😊😀
☘تنوعی بی نظیر
🌹کیفیتی عالی
😳قیمت هایی باور نکردنی
📣📣همه در تولیدی حجاب ماه پوش
لینک کانال
http://eitaa.com/joinchat/2621898762C4842ae9b38
♦️برای امام زمانم چه کنم؟
#هیچکس_به_من_نگفت 7⃣
که شما همیشه و در همه حالات به یاد ما هستی و اگر ما را رها کنی یا فراموش، دشمن درون و برون دمار از روزگار ما در می آورد. چقدر شاد می شوم وقتی یاد آن صحبت زیبای شما می افتم که فرمودی: « هرگز شما را از یاد نبرده ایم».(1)
مگر می شود که ارباب کریم نوکرانش را فراموش کند و به آنها توجه نداشته باشد.
اما شرم و خجالت آنگاه همنشین دائمی ما می شود که به یاد بیاوریم هرگز به یادت نبوده ایم و تمام خوشیها را بی حضور شما تجربه کرده ایم.
کسی به من نگفت که می شود با شما حرف زد، دردِ دل کرد و غصه ها را قصه وار گفت.
1- انا غیر مهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم. (احتجاج، ج2، ص589، به نقل از نگین آفرینش، ص84)
نمی دانستم که نوجوانان هم می توانند راه باریکه ای از نجوا با مولایشان، باز کنند و گاه گاهی، نوای خوش «یا بن الحسن» بر لب جاری سازند.
ای کاش از همان دوران نوجوانی می فهمیدم که به یادم هستی تا هرگز فراموشت نکنم.
اما حالا هم که به خود آمده ام و می خواهم همیشه به یادت باشم آنقدر خیالهای بی خود در دلم خانه کرده اند که...؛ اما نه، هرگز نا امید نمی شوم، چون یار و یاوری مثل شما دارم؛ امیدوارم نسیم یاری شما غبار خیالات و فراموشی را از قبلم پاک کند تا حضور شما صفای زندگیم شود.
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
♦️برای امام زمانم چه کنم؟
#هیچکس_به_من_نگفت 8⃣
که طولانی شدن غیبت شما، به خاطر نداشتن یار است (1) و من چقدر دیر دانستم که من هم می توانم یار شما باشم. اصلا در فکر من نمی گنجید که یاران تو از همین کرۀ خاکی و تعدادی از آنها از همین خاک پاک ایرانند.
اگر به من گفته بودند که یاران شما، منتظر شما هستند، گناه در زندگیشان راه ندارد و اخلاقشان ستودنی است،(2) هرگز گناه نمی کردم و با مادرم بسیار خوش اخلاق بودم، اما دیر فهمیدم و ندانسته سمت گناه رفتم و در جوانی و غرور بلوغ، دچار بداخلاقی هایی شدم.
اما می دانم حالا هم دیر نشده اگر شروع کنم قبولم می کنی و مهر خادمی بر پیشانیم می زنی که خادم تو، ارباب عالم است.
من حتی تعداد یاران شما را که بیشتر از 313 نفر هستند را نمی دانستم، اما وقتی شنیدم که به این تعداد محدود نمیشوند و دسته های بعدی هم در راه یاری شما، قیام میکنند، خوشحال شدم و امیدوار.
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
🔺او می آید
#او_می_آید
#داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_
‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️
👈قسمت سوم/ شب چهاردهم ...
⚜⚜⚜⚜🔰🔰🔰🔰⚜⚜⚜⚜
بسم الله الرحمن الرحیم
💢بزرگ روحانیون مسیحی چهره ای عبوس و گرفته دارد. او نزدیکترین فرد به قیصر است و زودتر از دیگران خود را به او می رساند قیصر با لبهایی که لرزه دارد و نگاهی که انگار بر سنگ خشم آورده تا آن را به بترکاند و فروپاشد چشم به او می دوزد.
بزرگ روحانیون در مقابل قیصر زانو زده و صلیبی را بر سینه خود رسم کرده و به کلامی آرام می گوید:
از این حادثه بدی و نافرجامی کار مشاهده می شود امید است که قیصر روم اکنون از جاری ساختن خطبه عقد منصرف شوند تا در کار این واقعه بی سابقه تحقیق نمایند.
قیصر که به گفتار روحانیون اعتقاد دارد این سخن را می پذیرد اما از سوی دیگر میل دارد تا به هر شکلی خاطره چنین شبی را در افکار و اندیشه میهمانان خود شیرین و دلنشین به یادگار گذارد؛ پس به کلامی که حیرت را در خود نهفته دارد می پرسد:
کدام یک از آن دو نفر را بر تخت نحوست شومی سوار میبینید عروس یا داماد را؟؟!!
بزرگ روحانیون سر پایین میاندازد و دقایقی به اندیشه مشغول می شود: عروس؟!
او که ریشه در چنان اصالت پاک و برجسته ای دارد؟؟!
نه... نه... بر او چگونه میتوان شک برد!
داماد؟!
مردی که وابسته به خانواده سلطنتی است و این امتیازی بزرگ برای او به حساب میآید اما با تمام شایستگی هایش این داماد شایسته چنان عروسی نیست.
بزرگ روحانیون وقتی سر بالا می آورد نیمنگاهی به داماد دارد قیصر روم نحسی داماد را باور میدارد. باید بر چنین نحوستی که پدیدار گشته است غالب آمد. مردی دیگر که شایستگی ازدواج با دختر یشوعا را دارد در ذهنها جستجو می شود و سرانجام یافته می شود:
برادر داماد؛ او هم برادرزاده دیگر قیصر است و ویژگیهای خاص خویش دارد.
شاید غفلتی شده باشد؛ ممکن است اشتباهی پدید آمده است. کسی چه میداند این برادر! او ممکن است شایسته عروس ما باشد.
قیصر روم، تحت تاثیر اندیشه های اطرافیان خویش چنین دستور میدهد:
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
- دست به کار شوید و همه چیز را بر جای خودش قرار دهید تا فرمان ما صادر شود.
خدمه و کارکنان تالار جشن کارهای عادی خود را رها ساخته و به بازسازی آنچه واژگون شده است میپردازند.
هنوز فرمان تازه قیصر راجع به داماد جدید در گوش روحانیون مسیحی جاری نگشته است که بار دیگر جنبش آغاز میشود.
تالار جشن این بار تکان شدید بر خود می بیند. دنیای پر هیاهو و شادمانی که یک بار دیگر میل آغاز دارد به بیابانی از وحشت و حیرت بدل میشود.
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
چراغ های عودسوز و شمعهای عطرآگین خاموش می شوند. فریاد ترس و گریز مهمانان در دود غلیظی که نفس ها را تنگ ساخته است، می پیچد. شعله مرده چراغ ها همچنان دود میکنند.
ظرف های غذا و جامهای نوشیدنی که در زیر دست و پای مردم افتاده است تعادل و حرکتی را اگر باشد، بر هم میزند.
چهره ها مشخص نیست. آنچه دیده می شود، تاریکی و سایه است که روی زمین بر هم می غلتند.
چه کسی را می توان محکوم دانست؟!
این پرسشی است که جان قیصر را به درد آورده است اما او هر چه بیشتر می اندیشد کمتر می یابد.
حادثه ای که پدید آمده است، کاملاً بی سابقه بوده و از میدان تجربه و دانش دانشمندان رومی بیرون می باشد. بر همین اساس است که نمیتوان فکر را بر کسی یا چیزی خاص، متمرکز ساخت...
اکنون، از آن واقعه هولناک ساعت ها میگذرد. ساعتی هم از رفتن مهمانان گذشته است. خدمه و کارکنان تالار جشن، خسته و سر در لاک خویش به کار جمعآوری و مرتب کردن چیزهایی مشغول هستند که بر زمین پخش و پلا گردیده است.
قیصر که همچنان سر به گریبان خویش دارد، افسرده و غمگین بر تخت خویش نشسته است. کسی را یارای آن نیست تا در چنین دقایق پرتشویشی، با او همدم شود و سخن گوید.
عروس، دختری خلیده در دگر گونی بیسابقهای که روح او را به یکباره تسخیر کرده است، به اتاق خویش پناه می برد و در تنهایی خود گم می شود و انتظار می برد تا خواب چه هنگام از راه فرا رسد.
⚜⚜⚜⚜⚜⚜
شب چهاردهم
چهارده شب میگذرد. از آن شبی که واقعه هولناک روی داد، زمین لرزید، تخت قیصر روم و میهمانان جشن عروسی واژگون شد و همه چیز به هم ریخت چهارده شب میگذرد.
دختر یشوعا در همان شبی که واقعه اتفاق افتاد خوابی عجیب دید:
عیسی با شمعون و تعدادی دیگر از حواریون ابتدا پیش او آمدند. آنگاه منبری به شفافی نور و از جنس ناب ترین و مصفاترین بلورها را در میان تالار جشن بر زمین نهادند.
دیوارها را از میان برداشته بودند
➖➖➖➖➖➖➖
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
🔺او می آید
#او_می_آید
#داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_
‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️
👈قسمت چهارم/ شب چهاردهم ...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
شمعون، با شگفتی و شادمانی فراوانی که بر چهره اش شکوفا گشته بود، پیوند با پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را پذیرفته بود.
سپس رسول گرامی مسلمانان، بر آن منبر بالا رفته و به رسم مسلمانان خطبه عقد خوانده بود.
شاهدان بر این عقد، مسیح و حواریّون او بودند...
اینها... اینها همه اش اعجازی است که صمیمیّت الهام و شکوه وحی را در خود دارد؛ امّا برای دختر یشوعا، به خواب و رویا در آمده بود.
اگر دل را بر صفا و صدق چنین رویای شادمانه ای می توان خوش داشت و به امید سرانجام زیبای آن نشست، اما بر این دختر هر شبی که بیشتر گذشته و می گذرد، طاقت و توان انتظار را کمتر می کند.
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
چه شد!
آن واقعه عجیب و بی سابقه!
به دنبالش، آن خواب؛ رویای صادق!
چه شدند آنها؟!
دختر یشوعا، مهر دل به شویی سپرده است که تا کنون او را ندیده!
از همان شب که خواب عجیب را دید، چنین شده است. این «او» کیست که همه جانش را به خود مشغول داشته است!
این بی قراری را چه مشکل در خود پنهان ساخته است!
راز، راز آن خواب شگرف را دختر یشوعا در سینه ی خویش پنهان ساخته است.
ترس دارد؛ از نامحرمانی که خنجر شک و تردید بر حلقوم چنین رازهای مقدّسی می فشارند، تا تردید و دودلی و وهم پدید آورند، می ترسد.
◀️قیصر روم که دگرگونی و تغییر حالت این عروس نافرجام خویش را مشاهده کرده است، حکیمان و طبیبان حاذق را بر بالین او حاضر ساخته است:
-این شوریدگی و پریدگی رنگ دخترم از چیست؟
حکیمان و طبیبان، از پاسخ به پرسش قیصر درمانده می شوند.
-او را درمان کنید. بر بیماری او غلبه نمایید.
بر این تمنّای آمیخته به حیرت و هراس قیصر نیز، چاره ای از کسی بر نمی آید...
و چهارده شب است که از آن واقعه می گذرد.
در این مدت که دختر یشوعا بر بستر اندوه و بی قراری قرار دارد، قیصر روم از او خواسته است تا اگر آرزویی در دل دارد، برای او فراهم کند.
دختر یشوعا از جدّ خویش، چنین تمنایی را چشم داشته است:
-اگر از آن گروه اسیران مسلمان که در زندان ها هستند، زنجیر و قفل گشوده شود و آنان مورد بخشایش شما قرار گیرند، شاید که حضرت مسیح و مادرش مریم مرا شفا بخشند.
وقتی جمعی از مسلمانان زندانی از بند رها می شوند، دختر یشوعا اندکی غذا خورده و اظهار خوشی و سلامت می نماید؛ پس قیصر بر عطوفت و مهربانی خویش، نسبت به اسیران مسلمان می افزاید.
دختر یشوعا، هزاران بار، چشم و دلش بر آن خاطره ی پرشکوه از اشک و اندوه لبریز شده است.
آسمان دلش، اینک همچون کویری است که تشنه تشنه می باشد. ستاره ای باید ، تا در این دشت سرد و تاریک کویری پای گذارد. دعوتی باید باشد. از او که آن شب آمد و پرشکوه ترین و مقدّس ترین چهره های عالم را با خود داشت...
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، را اگر باز دوباره در خواب ببینم... او را طلب خواهم کرد... فرزندش ابومحمد حسن عسکری(علیه السلام) را... که دل به مهرش سپرده ام...
دختر یشوعا در لطافت و جاذبه ی این اندیشه هاست که سر بر بالین می گذارد.
🔹🔹🔹🔸🔸🔸🔹🔹🔹
شب چهاردهم است امشب.
این بار، مردان نمی آیند، هیچ کدام نیامده اند؛ اما یک زن هست، چهره اش عصمت و تقدّس مریم را نمایان می سازد!
عطر وجودش، باغی از گل های گوناگون و معطر را در چشم دل نمایان می سازد، باغی که ثمره ی تلاش و خونفشانی باغبانی چیره دست و برگزیده است!
گرداگرد اندامش، هاله ای از نور می باشد!
«تو کیستی ای زن! کی هستی! کی...؟!»
صدایی که نمی داند از آسمان است یا زمین، به گوش دختر یشوعا می رسد:
فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستم؛ مادر شوهر تو.
دختر یشوعا، چه بارانی در کویر دل خویش احساس می کند، وقتی این کلام را می شنود.
باران! باران لطیف و پاکیزه، برای شستن و زدودن تمام رنجا و غم های دل پریشانش.
میل دارد تا سخن بگوید و حرف بزند. کسی چه می داند که او در چه تب و تابی می سوزد. تبی مانوس و آشنا که داغی و گرمایش را می توان دوست داشت!
لب های دختر یشوعا، به سخن باز می شود:
«شکایت دارم! از ابو محمد شکایت دارم!...»
و دیگر که قادر نیست کلامی بر زبان آورد، می گرید.
اشک؛ اشک شوق و تمنّا را بریز تا جانت از سنگینی و فشار غم رها گردد.
برای کسی که هر قطره اشکش، حکایتگر صادق و بی منّت راز او می باشد، بهتر از گریستن چیزی نیست و باز هم می گرید...
فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، دختر یشوعا را به خود می آورد:
-تا هنگامی که در مذهب ترسایان هستی، فرزندم نزد تو نمی آید.
دختر یشوعا، به تمنّا می پرسد:
- چه باید بکنم؟!تو بگو که چه باید کرد، تا همان را انجام دهم.
➖➖➖➖➖➖➖
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
🔺او می آید
#او_می_آید
#داستان_زندگی_امام_مهدی_عج_
‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️
👈قسمت پنجم/ من دختر قیصرم ...
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
پیشوای دهم- امام هادی(علیه السلام)- «بشر انصاری» را به حضور می طلبد.
سابقه دوستی و وفاداری بشر به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها)، موروثی و مستحکم بوده و بر اساس همین سابقه درخشان است که بشر، مورد اعتماد و رازدار امام هادی (علیه السلام) می باشد.
امام هادی(علیه السلام) وقتی بشر را به حضور می طلبد، به او می گوید:
-کاری بر عهده ات خواهم گذاشت، که انجام آن فضیلتی برای تو خواهد بود.
بشر که از شنیدن این خبر شادمان گشته است، وفاداری و اشتیاق خویش را برای خدمتگزاری به امام دهم، بار دیگر اظهار می دارد:
-مولایم! هر چه فرمایی، بر انجامش شتاب خواهم داشت.
⚜⚜⚜⚜⚜⚜
امام هادی(علیه السلام)، نامه ای مهر و موم شده همراه با کیسه پول که دویست و بیست سکه طلا در آن است، به بشر داده و می گوید:
-ای بشر! این کیسه پول زر و نامه را با خود بردار و به بغداد روانه شو. آنگاه که به این شهر رسیدی، بر ساحل فرات حاضر باش. فردا عصر، یک کشتی تجاری به بغداد خواهد آمد. در این کشتی، کنیزکانی هستند که برای فروش آورده شده اند. اکثر خریدارانی که آنجا هستند، از بنی عباس بوده و پول فراوانی را برای خرید با خود آورده اند.
تو مراقبت کن که یکی از فروشندگان کنیز، «عمر و بن یزید» نام دارد و دختری همراه او می باشد، که هرگاه بخواهند چهره اش را بر خریداران عرضه نمایند، او امتناع کرده و نمی گذارد کسی نقاب از چهره اش کنار زند، یا حتی صدایش را بشنود.
او دو جامه از حریر بر تن داشته و خزی به دوش دارد.
یکی از خریداران که شیفته نجابت و پاکدامنی او می شود، می گوید: «من این کنیز را به سیصد دینار خریدارم.»
کنیز با لحنی استوار و جدّی می گوید: «مرا به تو رغبت و اشتیاقی نیست. اگر دارای ثروت و شکوه سلیمان پیغمبر هم باشی، نزد تو نخواهم آمد.»
امام دهم لحظه ای سکوت کرده و سپس ادامه می دهد:
-رفتار این دختر به گونه ای است که «عمروبن یزید» نمی تواند در برابرش تندخویی کرده و برای وادار ساختن او به اطاعت، دست به تازیانه ببرد. بنابراین، با شگفتی آمیخته به نگرانی به دختر می گوید: «چاره ای جز فروش تو نیست. اندکی اندیشه کن که کیستی، کنیزکی برای فروش!»
➖➖➖➖➖
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدهد این دل گواهی پیر ما ســـــیدعلی
پرچم از دست تو بر دستان مهدی میرسد
#ماه_رجب
#رهبرانه
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز جمعه روز زیارتی
🌸 حضرت ولیعصر(عج)
🎤استاد_فرهمند
#سلام_ودرود_برشهیدان
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️بعضیها میگویند ما #نماز نمیخوانیم اما همیشه به یاد خداوند هستیم❗️
💬 پاسخ شنیدنی #استاد_عالی به این دسته از افراد!
*📛انتشار وکپی برداری مطالب گروه بادرج کامل لینک، مورد رضایت ماست
به جمع مابپیوندید 👇
🌎مجموعه گروههای نفوذسیاسی📛وبصیرت انقلابی🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/3587965022C526f837d0d
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #نماهنگ
غفلت از یار
گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن
زار شدن هم دارد
🎤علی فانی
*📛انتشار وکپی برداری مطالب گروه بادرج کامل لینک، مورد رضایت ماست
به جمع مابپیوندید 👇
🌎مجموعه گروههای نفوذسیاسی📛وبصیرت انقلابی🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/3587965022C526f837d0d
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
31.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️مصاحبه باور نکردنی احمدی نژادحمله به متحدان ایران و سکوت برای بکارگیری غلط خلیج فارس
تغییر رفتار دو مهره فتنه ۸۸
#احمدی_نژاد
#سوریه
#خلیج_فارس
امیددانا
*📛انتشار وکپی برداری مطالب گروه بادرج کامل لینک، مورد رضایت ماست
به جمع مابپیوندید 👇
🌎مجموعه گروههای نفوذسیاسی📛وبصیرت انقلابی🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/3587965022C526f837d0d
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ
👤استاد #رائفی_پور
⭕️ لات با مرام در حرم امام رضا علیه السلام 😁❤️
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
🔴سپاه، توطئه هواپیماربایی در مسیر اهواز به مشهد را خنثی کرد
روابط عمومی فرماندهی سپاه حفاظت هواپیمایی:
بسم الله الرحمن الرحیم
به آگاهی ملت شریف و قهرمان ایران اسلامی میرساند: با الطاف و عنایات الهی، توطئه ربایش یک فروند هواپیما فوکر ۱۰۰ متعلق به شرکت هواپیمایی ایران ایر که پنج شنبه شب با پرواز شماره ۳۳۴ ساعت ۲۲ و ۱۰ دقیقه با تأخیر از فرودگاه اهواز به سمت مشهد مقدس به پرواز در آمده بود، با هوشیاری پاسداران یگان امنیت پرواز سپاه و با فرود اضطراری هواپیما در فرودگاه اصفهان و دستگیری عامل آن خنثی گردید.
بر اساس اظهارات اولیه، عامل این توطئه قصد داشته است هواپیما را پس از ربایش در فرودگاه یکی از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به زمین بنشاند.
مسافرین عزیز هواپیما نیز در سلامتی کامل با پرواز جایگزین به سمت مقصد حرکت کردند.
ابعاد و زوایای این توطئه در حال بررسی است.
*📛انتشار وکپی برداری مطالب گروه بادرج کامل لینک، مورد رضایت ماست
به جمع مابپیوندید 👇
🌎مجموعه گروههای نفوذسیاسی📛وبصیرت انقلابی🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/3587965022C526f837d0d
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
✍چشمهایش برای ظالم هراس آور بود و برای مظلوم مایه آرامش؛ مصداقی از أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم (در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند)
*📛انتشار وکپی برداری مطالب گروه بادرج کامل لینک، مورد رضایت ماست
به جمع مابپیوندید 👇
🌎مجموعه گروههای نفوذسیاسی📛وبصیرت انقلابی🇮🇷
https://eitaa.com/joinchat/3587965022C526f837d0d
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#داستان_امامان
ابوبصیر نقل کرده است:
روزی به امام کاظم عرض کردم که امام زمان را چگونه می توان شناخت؟
امام فرمود: امام زمان را به چند چیز می توان شناخت.
یکی از آنها سخن گفتن امام به هر زبانی است.
در حال صحبت بودیم که مردی از جانب خراسان آمد و پس از سلام شروع به صحبت کردن به زبان عربی کرد و حضرت پاسخ او را به زبان خراسانی داد.
مرد خراسانی گفت به خدا سوگند من به این جهت با شما به زبان عربی صحبت کردم که تصور می کردم شما زبان خراسانی نمی دانید.
اکنون می بینم که شما فصیح تر از من به زبان خراسانی صحبت می کنید.
حضرت فرمود: اگر من این زبان را بهتر از تو ندانم پس فضیلت و علم من بر تو چگونه است و چگونه مستحق خلافت و امامت هستم؟
سپس امام فرمود: کلام و زبان هیچ قبیله ای بر ما پوشیده نیست
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#پندانه
خانم جوانی در سالن فرودگاه منتظر نوبت پروازش بود.
از آن جايی كه بايد ساعات بسياری را در انتظار می ماند، كتابی خريد. البته بستهای كلوچه هم با خود آورده بود.
او روی صندلی دستهداری در قسمت ويژه فرودگاه نشست تا در آرامش استراحت و مطالعه كند.
در كنار او بستهای كلوچه بود، مردی نيز نشسته بود كه مجلهاش را باز كرد و مشغول خواندن شد.
وقتی او اولين كلوچهاش را برداشت، مرد نيز يك كلوچه برداشت.
در اين هنگام احساس خشمی به او دست داد، اما هيچ چيز نگفت. فقط با خود فكر كرد: "عجب رويی داره! اگر امروز از روی دنده چپ بلند شده بودم چنان نشانش می دادم كه ديگه همچين جراتی به خودش نده!"
هر بار كه او كلوچهای بر می داشت مرد نيز با كلوچهای ديگر از خود پذيرايی ميكرد. اين عمل او را عصبانی تر می كرد، اما نمی خواست از خود واكنشی نشان دهد.
وقتی كه فقط يك كلوچه باقی مانده بود، با خود فكر كرد: "حالا اين مردك چه خواهد كرد؟"
سپس، مرد آخرين كلوچه را نصف كرد و نيمه آن را به او داد.
"بله؟! ديگه خيلی رويش را زياد كرده بود."
تحمل او هم به سر آمده بود.
بنابراين، كيف و كتابش را برداشت و به سمت سالن رفت.
وقتي كه در صندلی هواپيما قرار گرفت، در كيفش را باز كرد تا عينكش را بردارد، و در نهايت تعجب ديد كه بسته كلوچهاش، دست نخورده، آن جاست.
تازه يادش آمد كه اصلا بسته كلوچهاش را از كيفش درنياورده بود.
خيلی از خودش خجالت كشيد!! متوجه شد كه كار زشت در واقع از جانب خود او سر زده است.
مرد بسته كلوچهاش را بدون آن كه خشمگين، عصبانی يا ديوانه شود با او تقسيم كرده بود...
حدیثی از حضرت علی (ع) نیز در مورد قضاوت در مورد دیگران داریم که میفرمایند: «لَیسَ مِنَ العَدلِ القَضَاءُ عَلَی الثَّقَهِ بِالظَّنِّ.».
قضاوتی که با تکیه به ظن و گمان باشد، عادلانه نیست.
«نهج البلاغه، حکمت ۲۲۰»
🔴♨️🔴♨️🔴♨️🔴
زود #قضاوت_کردن
پسرکی دو سیب در دست داشت
مادرش گفت :
یکی از سیبهاتو به من میدی ؟
پسرک یک گاز بر این سیب زد
و گازی به آن سیب !
لبخند روی لبان مادر خشکید !
سیمایش داد میزد که چقدر از پسرکش ناامید شده
اما پسرک یکی از سیبهای گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت :
بیا مامان !
این یکی، شیرین تره !
مادر، خشکش زد
چه اندیشهای با ذهن خود کرده بود ..!
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
هر قدر هم که با تجربه باشید، بهتر است قضاوت خود را کمی به تأخیر بیاندازید و اجازه دهید طرف مقابل فرصتی برای توضیح داشته باشد.
⚜در قرآن نیز قضاوت زودهنگام و قضاوت بر اساس حدس و گمان در مورد دیگران نکوهش شده است.
در آیهی ۱۲ سوره حجرات آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیم»؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاری از گمانها دوری کنید، همانا بعضی از گمانها گناه است و از عیوب مردم تجسس نکنید و پشت سر یکدیگر غیبت ننمائید، آیا کسی از شما هست که دوست بدارد، گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ قطعاً از این کار کراهت دارید و از خدا پروا کنید همانا خداوند توبهپذیر مهربان است
#ضرب_المثل
از خجالت آب شد
😰😰😰😰😰
آدمی را وقتی خجلت و شرمساری دست دهد بدنش گرم می شود و گونه هایش سرخی می گیرد.
😅خلاصه عرق شرمساری که ناشی از شدت و حدت گرمی و حرارت است از مسامات بدنش جاری می گردد.
😅عبارت بالا گویای آن مرتبه از شرمندگی و سر شکستگی است که خجلت زده را یارای سر بلند کردن نباشد و از فرط انفعال و سر افکندگی سر تا پا خیس عرق شود و زبانش بند آید.
😅 اما فعل آب شدن که در این عبارت به کار رفته ریشه تاریخی دارد و همان ریشه و واقعه تاریخی موجب گردیده که به صورت ضرب المثل در آید.
🌀 نقل است روزی مریدی از حیا و شرم مسئله ای از بایزید بسطامی پرسید شیخ جواب آن مسئله چنان موثر گفت که درویش آب گشت و روی زمین روان شد.
در این موقع درویشی وارد شد و آبی زرد دید .
پرسید:" یا شیخ، این چیست؟" گفت:" یکی از در در آمد و سئوالی از حیا کرد من جواب دادم .
طاقت نداشت چنین آب شد از شرم."
به قول علامه قزوینی :" گفت این بیچاره فلان کس است که از خجالت آب شده است."
این عبارت از آن تاریخ به صورت ضرب المثل در آمد و در مواردی که بحث از شرم و آزرم به میان آید از آن استفاده و به آن استناد می شود.
مرحوم دولابی
می گفت:تو محله ی ما یه جوانی بود،
این جوان گنهكار بود،اهل فسق و فجور بود،
اما یه عادت داشت ،یه كاری می كرد ملكه اش شده بود،
از مادرش داشت،
🍃🌴
میگه: مادر بهش گفته بود:شیرم رو حلالت نمی كنم،
گفته بود:باید این كارو بكنی.
چیكار كنم؟ گفت:هرجا رفتی دیدی یه 🏴پرچم زدند روش نوشته یا حسین،باید بری ادب كنی جلو 🏴پرچم به احترامش دستت رو روی سینه بذاری،عادتش شده بود،
هر جایی می رفت می دید یه🏴 پرچم یا حسین زدند
دستش رو می گذاشت روی سینه میگفت:✋️السلام علیك یا اباعبدالله.
میرزا اسماعیل دولابی میگه:
این جوان از دنیا رفت،
میگه:دیدنش در عالم برزخ دست و پاش رو بستن دارند می برندش سمت عذاب،یه مرتبه توی اون تاریكی و تو اون وانفسا دید
⛺️ خیمه ای وسط بیابونه،
نور سبزش همه ی بیابون رو روشن كرده،اومد جلو.
\"ببین هركاری توی دنیا بكنی و ملكه ات بشه، توی قیامت هم همون كارو میكنی\"
میگه:تا رسید جلوی خیمه دید یه پرچم جلوی خیمه زدند روش نوشتند یا حسین،
به ملكه های عذاب گفت:یه دقیقه دستام روباز كنید،
گفتند:چرا؟گفت:من عادت دارم،هر جا ببینم بگند یا حسین،منم دستم رو روی سینه ام می ذارم، دستش رو گذاشت روی سینه اش، تا گفت:السلام علیك یا اباعبدالله،
دیدند یه آقایی از خیمه خارج شد،
اومد جلو ملكه های عذاب به احترامش عقب وایستادند،حضرت گفت:
🍃🌴
بدید پرونده اش رو ببینم، دو دستی پرونده رو تقدیم كردند،
مرحوم دولابی میگفت:حضرت پرونده رو باز كرد،یه سری به علامت تأسف تكون داد.
😔\"آی جوان مواظب باش پرونده ات دست اربابت می اُفته، آقات به جای تو خجالت نكشه،زشت ِ،آدم كاری بكنه آقاش سر تكون بده\" 😔😔
یه نگاه به جوان كرد گفت: تو چرا؟ تو كه مارو دوست داری چرا؟
میگه:جوان شروع گرد گریه كردن
🍃🌴
\"همین گریه های شماست كه فرمود:آتیش جهنم رو یه قطره اش خاموش میكنه،اینها تعارف نیست اینها كلام معصوم ِ برو توی كامل الزیارات بخون\"
میگه:حضرت یه نگاهی به پرونده كرد،پرونده رو زیر بغلش گذاشت،دو سه قدم با این جوان راه رفت
،بعد برگشت پرونده رو داد به ملكه های عذاب
،میگه:ملكه های عذاب پرونده رو باز كردند،دیدند نوشته:بسم الله الرحمن الرحیم، یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین...
یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفر لِنا بحَقِّ الحُسَین علیه السلام
♦️تصویر فردی که قصد داشت هواپیمای پرواز اهواز-مشهد را برباید و با هوشیاری امنیت پرواز ناکام ماند.
🌍لبیک یامهدی (عج)🌎
🌸 @labeik_ya_mahdi