هدایت شده از |مَکروبِهـ|
میگفت تو سنگر بهم آب نرسید.
اونم تو اون گرما و تشنگیِ زیادِ همه.
آبش رو دادم بهم و گفت
من زیاد تشنم نیست،
نصفش رو خوردم، بقیهش برای تو.
گرفتم و خوردم.
فردا بچه ها گفتند
اصلا همهیِ لیوانا نصفه بوده!
پن: چقدر مردونگیِ اون روزِ اونا
تو این روزایِ ما، کم دیده میشه ..
#السابقون
| @MakroBe_135 |